آپیدیت سفر
#روز_دوم
قرار شد صبح بریم شش پیر
فاصله تا شیراز ۲ ساعت بود
قبل از حرکت به بچه ها شیر دادم پمپرز عوض کردم
حرکت کردیم توی مسیر ترافیک زیاد بود
تا رسیدیم له شدیم
وسطای راه بچه ها گشنه شدن و ایراد گرفتن
ماشینو نگه داشتیم و برا بچه ها شیر اماده کردیم
شدید باد بود پس سریع سوار ماشین شدیم به بچه ها توی ماشین شیر دادیم

آروم شدن تا رسیدیم مقصد
تا جا گیر بیاریم و بشینیم ی کم طول کشید

سریع چادر بچه ها رو باز کردیم بردیمشون توی چادر
باد میومد و خنک بود چون لب آب بود
لباس گرم پوشوندم به بچه ها پتو دور پیچ هم‌گرفتم دورشون

یه آدم بی فرهنگی اونجا بود از این باند خیلی بزرگا داشت و صداشو تا فلک هفتم بالا برده بود
یکی از دخترام بخاطر صدای بلند اذیت شد و اصلا نخوابید از تایمی ک رسیدیم تا برگشتیم یه تیکه گریه کرد
اون روزو نابود شدیم اصلا نتونستم از جام تکون بخورم اینقد ناارومی کرد
با اینکه کمکی هم داشتم
به جز خودم و همسرم ۳ نفر دیگه هم بودن
ولی حتی بچه ها نذاشتن ناهار بخورم اینقد گریه کردن 🤕

در نتیجه سفر با بچه هر روزش یه مدله
یه روز خوب ی روز بد

امروز اخرین روز سفره و فردا میگم چی میشه امروز😅

تصویر
۶ پاسخ

وای قوبون چشمای نگرانش بشم اونی ک بغلته.. دختلمون خستس🥹😘😘❤

ماشاءالله بهشون😍😍
منم خیلی دلم دوقلو میخاد

سفر با بچه تو این سن سفر نیس چالشه😄

منم دوقلو میخوام😂🤩 دارم سرویس میشم الان البته😂
توی ژن تون داشتید؟

چ شیری میدی؟

اخ عزیزم منم با پسرم رفتم عروسی اصلا نفهمیدم چی شد از بس که گریه کرد . با بچه های آنقدری اصلا نباید جایی رفت خیلی سخته

سوال های مرتبط

مامان سفید برفی مامان سفید برفی ۷ ماهگی
تجربه مسافرت با بچه سه ماهه
خواستم تجربه مسافرت یک ماهه مون با بچه رو با شما ب اشتراک بزارم ۲۰ اسفند دخترم ۳ ماهه بود ک تصمیم گرفتیم بریم سفر چون من و شوهرم بشدت اهل سفریم و حدودا ۴ ماه بود ک بخاطر بچه جایی نرفته بودیم، اینم بگم همین دخترمون هم پارسال اسفند ماه توی سفر درست شد🤣🤣🤣
خلاصه اینکه واسه سفر با بچه باید تمام وسایلش از جمله لوازم بهداشتی، پتو، پد زیرانداز،پستونک، شیرخشک ، پشه بند کلا همه لوازمش همراهتون باشه، بچه‌ها توی ماشین ک راحت میخوابن دختر من توی هواپیما هم راحت خوابید سر ساعت شیرش و دادم و پوشکش و عوض کردم و هربار شستمش، ما با ماشین رفتیم مشهد هوا خیلی سرد بود لباس گرم برده بودم، بعد رفتیم شیراز با هواپیما، بعدش زاهدان، بعد شمال و از اونجا با ماشین برگشتیم تهران.نکته اساسی اینه ک طبق آب و هوای هر شهر لباس تنش کنین حتما هر دو سه روز حمومش کنین خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت دخترم اجتماعی تر و خیلی باهوش تر شده و کارهایی ک میکنه انگار بزرگتر از سنشه چون خیلی چیزا رو تجربه کرد ک بچه های هم سنش هنوز نکردن🥰🥰
مامان ژاکلین مامان ژاکلین ۴ ماهگی
#خاطره #تلنگر
دوستان یک نذری کوچکی بخاطر بارداری بچه ام از پارسال نذر کرده بودم(شیروکیک),پک کردیم و بردیم در یکی از مساجد برای پخش ...به محض اینکه من پیاده شدم تا اولین پک رو بدم چنان جمعیتی به من هجوم اورد و از دست من قاپیدن که همسرم گفت سوار شو برگردیم تا نکشتنمون!!!!دوستان چرا اینجوری شدیم؟؟؟چرا دیگه شخصیت نداریم بیایم جلومون بگیرن و تعارف کنن؟؟؟انقدر گرسنه موندیم یا بی فرهنگی قسمتی از شخصیتمون شده؟؟؟کی قراره درست بشیم؟؟؟اصلا دیگه درست نمیشیم ته قصه همین جاست!!!!مگه ادم با شیر و کیک سیر میشه که براش اینجوری هول بزنه!!!!!نذرمم فقط برای بچه ها بود ولی یه خانومی انچنان دست منو چنگ زده انگار سالهاست شیر نخورده!!ادم از هرچی نذر متنفر میشه دخترم زیر دست و پاشون گم شد به زور کردمش تو ماشین!!اگر واقعا کسی از این اخلاقا داره که حمله کنه برای گرفتن چیزی نذری خواهشا خودتونو اصلاح کنید به بچه اتون یاد بدین تا تعارفش نکردن چیزی بر نداره بر میداره فقط یکی!!!!ماشاالله همه هم با چادر و حجاب رعایت شده ولی فرهنگ صفففررر منفی!!،