۱۲ پاسخ

ناراحتی که بچه ات رو نمیزنی؟
فکر کردی با زدن بچه خوب میشه؟
باهاش بازی کن ، کلاس ببرش پارک ببرش اجتماعی میشه

دختر منم همینه جایی میرم اذیت میکنه ولی عزیزم یه چیزی یهت بگم برادر دومی من یدترین و غیر مستقلترین بچه ای یود که دیدی سعنی اصلا همه مثال میزدن این یده برعکس پسرخالم که هم سن یودن اون آفا بود و همه چیش جلو بود. برادرم درس خوند شعل و همسر و بچه خوب داره همه چی به وقت و کمک حال پدر ومادر. پسر خالم طفلی شرایط خوبی ندارد با خانواده هم نمیسازه آینده رو کسی ندیده که چه میدونی فردا همه حسرت بچه تو. و نخورن

خداروشکر که چهارستون بدنش سالمه همه بچه ها مث هم نیستن اگه بحث مقایسه بود خو سنگ رو سنگ بند نمیشود

همینکه پسرت احساسش رو تو این سن نشون میده و حق انتخاب بهش میدی و اون میتونه نظر بده خیلی عالیه،بچه از نظر رشد قرار نیس مثل هم باشن دختر منم خیلی خجالتیه.تو جمع ادمای جدید حرف نمیزنه بچه ها باهم متفاوتن

دختر من همینه حسرت به دلم موند هلو زرد آلو سیب و...بخوره هیچی میوه نمیخوره جز خیار لباس نمیپوشه همش حرف خودش

عزیزم شما داری میگی بچه ست ، طبیعیه این رفتارا ، از بچه چهارساله نباید انتظار داشت مثل یه بچه ۱۰ ساله رفتار کنه ، در ضمن شما میگی پسر برادرتون از پدر و مادرش کتک میخوره شک نکن که کارایی که انجام میده هم با زور و کتک بهش فهمونده شده و این رفتار ابدا درست نیست ، لطفا بچتو با کسی مقایسه نکن همه شبیه به هم نیستن ، سعی نکن مطابق سنش جلو بری و باهاش کار کنی

خوب اون بچه آلام پراز استرس و اضطرابه و جونش پراز ترس کتک خوردن بچت سالمه ماشالله بخدا پسر منم همینطوره هیچ جا از دستش نمیرم بیخیال اتفاقا تربیت شما درست تره

بچه داداشت بچه ی اوله یا دومه؟؟
بچه‌ی‌اول خودت رو‌با دومی هیچکس مقایسه نکن،
پسر منم با پسر دوم خواهرشوهرم همسنن،اون خیلی تنبیه میشه ولی انقد آقاست که‌نگو.پسر من ولی خیلی زورگوعه،

خوب‌میشن،ناراحتش نباش

منم مقایسه میکنم زجر میکشم

زدن که کلا خوب نیس، ولی من میفهمم چی میگی دختر منم تو بیروون یه آدم دیگس

خوب زدن که خوب نیست ممکنه از روی ترس باشه بعدا بد میشه

منم مثل توام عذابه برام جایی برم

سوال های مرتبط

مامان 🧸radvin🧸 مامان 🧸radvin🧸 ۴ سالگی
مامانایی ک فرزند ۴ ساله دارن بچه ها شماام اینطورین تو این دوره ۴ سالگی ؟؟؟


همه چی رو میخواد حرف باید حرف اون باشه
پرخاشگر میشه اگ چیزی ک میخواد نشه
دوست داره کاراشو خودش انجام بده اگ ما دخالت کنیم عصبی میشه
خیلی ب گوشی وابسته شده فقط بازی
اصلا با اسباب بازی هاش بازی نمیکنه حالا با اینک رفتنی بیرون چیزای جدید میخواد و ما میگیرم ولی خب انگار اون خواستنه واس همون لحظه اس یکم بازی میکنه دیگ تمام میزارتش کنار ...
آب زیاد میخوره خیلی خوراکی دوست داره غذاشم خوبه ولی گوشت مرغ انچنان نمیخوره خیلی کم
خیلی دقت میکنه ب همه چی مثلا ب من ب ارایشم ب لباسم ب باباش وقتی چیز جدید میگیریم فورا واکنش نشون میده ذوق میکنه
دوست داره هم بازی داشته باشه و خیلی زیاد اجتماعیه
حرف زدنش خوبه قشنگ مفهمومی هست
بیشتر چیزا رو مث رفتن ب دکتر امپول زدن درس کردن دندان ظرف شستن تمیزی کثیفی پاک کردن میکروبا اشکال اعداد اسم ماشینا همه ارو متوجه میشه و بیشتر باباییه دوست داره همش با باباش باشه و وقت بگذرونه
بیشتر وقتا تو مخیه 🫠😑
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته