۶ پاسخ

فکر کردم فقط پسر من همش تلپ میخوره سرش به جایی و کبوده ماروهم که از اون ناخوناش بی بهره نزاشته

خدا حفظش کنه برات 😂😂😂❤️❤️❤️❤️

چ جالب امروز داشتم به کبودیای پای دخترم نگاه میکردم مگیفتم این طبیعیه این بچه انقد زخم و کبودی داره پاهاش
یا من ماما خوبی نیسم مواظب نیسم نخوره جایی😅

پس بچه های شمام زخمی میشن من گفتم فقط پسر منه ، بعد من ازين ناراحتم که باباش میگه چرا حواست نیست آخه چجوری این همه اینا شیطونن میشه مواظب شد

دختر من دوتا پاش همشششش کبوده
خجالت میکشم شورت بپوشونم بهش🤣

من پاهاهاش همش کبود😅😅

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان ۱۷ ماهگی
#زایمان زود رس
پارت ۸
ادامه داستان قبلی

دیگه ۳٠هفته سیسمونی مو اوردن دیگه من رو تخت شیب دار بودم چند هفته بود که اصلا بلند نشده بودم حتی رو تخت حموم میکردم سرمو رو تخت میشستیم دیگه خیلی دلم میخواست بعداز چند هفته از تخت بیام پایین بلند شدم اصلا یه حسی داشتم انگار صد کیلو وزنم رو بود بعداز چند هفته دراز کشیدن بلند شدم یه راهی تو خونه زیر بغلم رو گرفتن راه رفتم تا ۳۵هفته همین روال بود دیگه انقدر امپول زده بودم جای سالم تو بدنم نبود کل بندم کوفته بود سزکلاژم رو ۳۵هفته باز کردن میتونم بگم بدترن درد رو داشت باز کردنش ۳۶هفته هم سزارین شدم نچرخیده بود بچه داشت سرپا دنیا میومد یه چند روزی هم دستگاه رفت و خداروشکر تموم شد برگشتیم میدونید چرا اینارو تعریف کردم فقط خاستم بگم قدر سلامتیتون قدر داشته هاتون رو بدونید من ارزوم بود مثل بقیه ها یه مهمونی ساده برم لباسای قشنگ باداری بپوشم سیسمونی پسرمو خودم برم با شوق انتخاب کنم بخرم اما نشد بازم میگم خداروشکر به خیر گذشت پسرمو بغل گرفتم فقط یه چیزی بگم هر حسی به کائنات بدی همون میشه من قبل اینکه بچه دار بشم همش میگفتم خدایا به من یه بچه بچه راضیم تا اخر دراز بکشم دقیقا همونم شد همیشه از خدا خوب بخداید زیاد بخاید به هرچی فکر کنید همون م