۱۴ پاسخ

ای بابا
عذاب وجدان چرا
خب بالاخره ما هم آدمیم، ربات که نیستیم
بالاخره ماهم یه توانی داریم

آره بخدا من با یکی پدرم دراومده دوقولو سخت تره بخدا منم همینطور هرچی میشورم و جم میکنم انگار نه انگار 😑😑

از صبح ساعت۸بیدار شم شاید سرجمع تا موقعی که شوهر ازسرکار بیاد نیم ساعت تمیز و مرتب بمونه اونم وقتی یکیش خوابه یکیش کارتون میبینه

همین موضوع که بچه بغل میخواد واقعا سخته،منم یکی از قل هام فقط بغل میخواد وگریه میکنه،دهنمو سرویس کرده بعضی وقتا داد میزنم سرش،بعد باز میگم این چه کاری بود کردم باید با بازی سرگرمش میکردم ولی مگه کارا میزاره،مرخصی زایمانم جوش اینو میزنم برم سرکار این دوتارو چیکار کنم خییییلی سخته

هیچ وقتی برا خودم ندارم حتی شبم

منم یک ساله و نه ساله دارم پوره شدم همش تو آشپزخونه یا دور بچه هر وی جمع میکنم تموم‌ نمیشه اینا کنار اصلا وقت ندارم موهامم شونه بزنم والا منم میگه خدا خونه من فقط اینجوره تموم نمیشه کارای من

ولا بخدا ک منم همینم
من گاهی همین بازی رم نمیکنم از بس ک جونی تو بدنم نی بخدا

دقیقا منم دائم عذاب وجدان دارم
به علاوه اینکه همو زیاد دندون می کنن گاهی تحملم سر میاد دعواشون می کنم
همین باعث میشه همیشه خودم و سرزنش کنم مادر خوبی نیستم...

دقیقا منم همینه من ۲قلوهام ۱۰سالشونه خیلی شیطونن این کوچیکه هم همش بغل میخواد ازصبح تاشب نمیشینم فقط اگه جایی برم کردش چنددقیقه بره بغل خواهرشوهری چیزی....

منم دوتا بچه دارم هرشب با عذاب وجدان میخوابم
چون حس میکنم در حق پسرم دارم کوتاهی میکنم از طرفی خیلی با دخترم بازی نمیکنم پسرم حساس شه😭

مادر بودن سخت ترین شغل دنیاس بنظرم

منم بچم همش نق و گریه داره اصلا نمیزاره غذا بزارم خدا میدونه چ بر دلمه

دور از جون عزیزم
ماها هم که یکی داریم کم میاریم دیگه شما که حق داری
مطمئن باش تو بهترین مامانی براشون

عزیزم همه ی مادرا اینجورین من خودم امروز وقت نزاشتم براش شب گریه ام گرفت واقعا هیچی مهم تر از بچه نیست

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلائی👼🏻🩵 مامان جوجه طلائی👼🏻🩵 ۱۴ ماهگی
یه درد و دل مادرانه ❤️دلم خیییلی برای بچه م میسوزه😞برای خودمم همینطور . هرکاری از دستم بر میاد براش میکنم گاهی همش تو بغلم نگهش میدارم که مبادا بذارم زمین گریه ش در بیاد. دوماهه همسرم رو ندیدم و با پسرم تو خونه تنهاییم ، غذا نمیتونم بپزم ،فقط چیزای دم دستی و ساده که چی؟؟ که فقط پسرم گریه نکنه، نق هاش ادامه دار نشه ، تمام روزو فقط باهاش سروکله بزنم . روزا رو که با فروپاشی روزانه به شب میرسونم میشینم همش گریه میکنم. اینم اضافه کنم من اصلا نه بچه مو دعوا میکنم نه میزنمش(خدا نکنه بزنم). فقط میریزم تو خودم ، نفس عمیق میکشم، دندونامو فشار میدم از حرص و خیییلی دیگه طاقت نیارم فقط با صدای بلند میگم«خدایااااااا😭😭» که همینم پسرم چون میترسه گریه میکنه 😞 بعدم همش عذاب وجدان شدید دارم و حس میکنم بدترین مادر روی زمینم یا حس میکنم از پسش برنیومدم . تصمیم گرفتم خونه نشین بشم و جایی نرم بسکی میگن بچه تو پررو کردی از بس دعواش نمیکنی ماهم بچه بزرگ کردیم دعوا میکردیم که پررو و شیطون نشن و... 😞 نمیدونم چی درسته چی غلطه . اینارم فقط نوشتم تخلیه بشم و به یادگار اینجا بمونه . جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴