۹ پاسخ

فقط توجه توجه توجه
هیچ کاری فایده نداره اول تا آخر توجه و صبر
سخته ولی شدنیه و تنها راه هم همینه عزیزم

همه کاراش برای جلب توجه شماست.خیلی بیشتر از قبل بهش توجه کنید

وای توی این موقعیت بودم با بچه دوساله بچه دومم دنیا اومد بچم کلا بامن که غریبه شده بود باهام لج بود همش چی پرت میکرد حرف گوش نمی‌کرد دومم خیلی بحالش میسوخت چون واقعا درحقش ظلم بود فقط توجه لازم دارن براش اسباب بازی جدید حتماااااا بخرید چن تا

کمبود توجه کن محبت گرفته عزیزم با وجود بچه دوم اون فکر میکنه شما بهش دیگ توجه نمیکنید زیاد بغلش کن بهش توجه کن گوشی و کلا ازش بگیر چون باعث پرخشگری هم میشه

هرکاری که میکنه برای جلب توجه میکنه
کادوبخرید براش و زیر بالش دخترتون بذارید و بگید این کادو از طرف آبجی برای تو هست . دختر منم بشدت شیطون وهمینطوره . بیشتر باید محبت کنیم بهشون

بنظر من بعصی از مسئولیت های ساده ی بچه ی کوچیک و بهش بسپرین و حس مهم بودن و بهش بدین و با زبون نرم بهش بگین کاراش بده و خیلی خیلی زیاد بهش توجه کنین هر فرصتی پیش میاد بغلش کنین و بهش بگین چقدر دوستش دارین واسش کادوهای کوچیک بگیرین زمان بگذره بهتر میشه

نیاز به توجه داره

عزیز بچه اول من آروم ترین بچه بود از وقتی بچه دوم اومد
خیلی پرخاشگر و عصبی شده و خیلی اذیت میکنه
فک‌میکنم که پیش خودشون فک میکنن بچه جدید جای اونا رو گرفته یا واسه جلب توجه میکنن
من خیلی راه ها رفتم که بهش بفهمونم خیلی دوستش داریم ولی بازم تاثیر کمی داشته
ب شدت حسادت میکنه

عزیزم فکر کنم اقتضای سنیشونه پسر منم همینطور شده بخدا منم حامله ام هی مشغول جمع کردنم

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۳ سالگی
سلام مامانهای مهربون لطفا هرکسی تجربه داره بیاد منو راهنمایی کنه
پسرم 3.5 سالشه دخترم 3 ماه خیلی بد قلقه همش در حال گریه هست و با کوچک‌ترین صدا بیدار میشه
پسرم هم من سعی میکنم باهاش وقت بگذرونم نقاشی کنم آب بازی کنم ولی واقعا کشش ندارم دیگه کارهای خونه غذا درست کردن رسیدگی به بچه بی‌خوابی شبانه
از یه طرف هم پسرم خیلی به ابجیش گیر میده با اینکه من اصلا عکس‌العمل نشون نمیدم ولی تا میبنه خوابه سریع می‌ره بالا سرش خم میشه توی صورتش جیغ میزنه دخترمم از ترس شروع میکنه گریه کردن یا تا میبینه خوابهای صداش میزنه میگه باید بیدار شه
توی خونه همش بهم چسبیده دستشویی میرم بدو میاد پشت در
دیشب موقع خواب خیلی گریه میکرد که تنهام نزار میدونم ترس از دست دادنم رو داره ولی نمیدونم باید چیکار کنم واقعا کم آوردم باباشون هم تمام شیفت سرکاره مجبوره اضافه کار بیاسته تا بتونیم جوری که بچه ها میخوان زندگی کنیم ولی خودمم دیگه کشش ندارم آرزو یه خواب راحت دارم خواهر شوهرم وقتی باشه پسر بزرگه رو نگه میداره میبره پیش خودش وی دلم میخواد یکی دخترم رو بگیره پسرم رو ببرم پارک ببرم فروشگاه