۸ پاسخ

آزمون برا چی؟ تقریبا مشکلاتت رو من دارم البته من یه بچه دارم، تجربه مو بخوام بهت بگم خودت رو خیلی خسته و درگیر نکن خودت و زندگیت رو اولویت قرار بده نمیدونم برا چی میخوای آزمون بدی ولی بنظرم صبر کن بچه هات از آب و گل در بیان در مورد برادرت هم کنار بیا اول اینکه بپذیر اون بک بیماره و باید درمان بشه و شما به جای غصه خوردن سعی کنید کمکش کنید درمان بشه

باشگاه خیلی خوبه .من از وقتی ک باشگاه میرم اون دو ساعتی ک کار میکنم کل حواسم ب تمریناتم هست .خیلی هواست ب خودت باشه بیماری های روحی زمینه ژنتیکی هم دارن

سلام عزیزم...به نظر میاد انتظار بالایی از خودت داری... خودمم همینه... باید شرایط فعلی خودمونو بیشتر درک کنیم و به خودمون حق بدیم تو این بازه زمانی شل بگیریم... بعضی از مسیولیتارو واگذار کنیم... کمک بگیریم... و اینم بدونیم قرار نیست اوضاع تا ابد این شکلی بمونه❤️

عزیزم بااین همه مشغله جسمی وذهنی حالاچرامیخوای درس بخونی واقعاواجبه؟بشین به بچه هات برس واززندگی لذت ببر

نباید بااینهمه مسولیت درس بخونی !!!!گاهی دخترتو دوساعتی بزار مهد با پسرت مشغول شو ویکم استراحت کن

بهارنارنج صبح وشب یک استکان دم کن بخور

عزیزم اول از همه حتما حتما از همسرتون کمک بگیرید
ساعتی رو بچه ها رو بسپارید بهش
دوم اینکه مسولیت برادرتون هم به پدر و مادر بسپارید
سوم اگه میتونید که تحصیلاتتون زو بزارید بچه ها یه کم بزرگ بشن چون واقعا دست تنها که نمیتونید برید دانشگاه و ....
و حتما شب ها برنامه ریزی فردا رو اتجام بدید
و حتما شب ها زود بخوابید

پیشنهادم نماز جعفر طیاره 👌

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...