همه چیز درست میشه نگران نباش توکل به خدا، دم نیروهای مسلح گرم 🌹
امید و تو دلتون زنده نگه دارین❤
من اقدام کردم انشاالله ک همچی درست بشه
آره ان شالله به امید خدا تمام میشه 😍
یعنی «زخمی جنگ روانی دشمن نیستم» یعنی «جنگ احوال اقتصادی و فرهنگی ما را به هم نریخته» یعنی «آن گوشه از دنیا که نگهداریاش وظیفه من است، امن است» یعنی «همه قوای کشور توجهاش به دشمن باشد، ما توی کوچهها و خیابانهای شهر، ایران را مثل قبل نگه میداریم» یعنی «بچهها این روزها تمام میشود، شما بروید درستان را بخوانید برای روزهای آینده ایران، این روزهایش را ما جلو میبریم» یعنی «حتی اگر جنگ توی شهرهای ما باشد، ما جنگزده نیستیم» یعنی «نترسیدیم، چون ترس برادر مرگ است» یعنی «ما زندهایم».
من فکر میکنم نگه داشتن زندگی روی چرخ عادیاش، هم به نیروهای نظامی قدرت و پشتگرمی بیشتری میدهد هم دشمن به داخل نفوذ کرده را ناامید میکند.
من این روزها برای خودم یک دستورالعمل عملیاتی مهم دارم: «برای رزمنده بودن باید عادی زندگی کنم.»
.
«محمدرضا جوان آراسته»
من هر روز خبرهای جنگ را دنبال میکنم، الجزیره را تماشا میکنم، چند کانال خبری ایرانی و خارجی را پیگیری میکنم و حالا از دل همه اینها یک چیزی برای معلوم شده، یک چیزی که خبر نیست و گزارش صریح هیچ کدام از خبرگزاریها نیست.
حالا تقریبا فهمیدهام باید حواسم جمع باشد روی حفظ روال عادی زندگیام. این برای من خود خود جنگیدن در خط مقدم است. این را شاید از تلاشهای خبری اسرائیل فهمیدهام. تلاشهایی که هدفش خرابی خانهها نیست، خرابی ذهن ما است.
حالا میدانم تماشا کردن فیلم با بچههایم، بیرون رفتن و بستنی خوردن، مهمانی دادن و دور هم جمع شدن، خریدهای روزانه را انجام دادن، سر کار رفتن و مثل همیشه برگشتن، شوخی کردن و سر به سر گذاشتن، سفره پهن کردن و دور هم غذا خوردن، پارک رفتن و قدم زدن و حفظ همه کارهایی که قبل از این روتین زندگی ما بوده، جهادی است که من باید انجام بدهم.
زندگی را روی روال خودش نگه داشتن یعنی، «خبری نیست، ما قویتر از این انفجارهاییم»، یعنی «آخرش ما پیروزیم»، یعنی «به نیروهای نظامی خودمان اعتماد داریم» یعنی «من به سهم خودم اوضاع روانی جامعه را به هم نمیریزم»
❓‼️❗️‼️❓❗️‼️
♨️عادی زندگی کردن، به مثابه در خط مقدم جنگیدن.💯
من این روزها خیلی به این فکر میکنم که سهم من در جنگی که تویش هستیم چیست؟ از خودم میپرسم باید چه کار بکنم که بشود اسمش را گذاشت سهیم شدن در مبارزه؟
چطوری میشود منفعل نبود و جنگید وقتی جنگ توی خیابانهای شهرهای ماست اما دور از دسترس ما؟ چطوری میشود جنگید وقتی نمیشود سلاح برداشت و به سمت کسی شلیک کرد؟ چطوری توی زمانه ریزپرندهها و جنگهای الکترونیک و موشکهای دوربرد، منی که یک شهروند ساده هستم میتوانم به جبهه خودی کمک کنم؟
حالا نه پشت جبههای هست که بشود رفت و برای رزمندهها امکانات بستهبندی کرد، نه مرکز اعزامی هست که بشود رفت و اسم نوشت، نه صندوقهای کمک به جبههای هست که بشود تویش پول انداخت و نه هیچ راه دیگری که بشود به واسطهاش احساس سهیم بودن در جنگ پیدا کنیم.
همه اینها در حالی است که جنگ از هر زمان دیگری نزدیکتر به ماست. خط مقدمش سعادتآباد تهران است، فرودگاه تبریز است، اتوبان قم تهران است، جایی در رباطکریم است، پایگاه نوژه همدان است و منطقههایی آشنا و شبیه این.
من این روزها را با نگرانی ناکارآمدی طی کردم. نگرانی از اینکه نکند در حساسترین روزهای زندگی خودم و حیات ایران، من بیخاصیتترین کارهای عمرم را بکنم. نگران از اینکه بعدها برگردم و این روزها را مرور کنم و احساس کنم چقدر پرت از ماجرا بودهام و چقدر کودکانه این روزهای مهم را طی کردهام
الان اخه؟تواین شرایط
اونجا خبری هست
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.