یکشنبه تا حالا جفت بچه هام اسهال و استفراغ و تب دارن واقعا دیگ نمیدونم چکار کنم شربت و امپولم استفاده کردن پسرم ۴۸ ساعت اخیر بگو ۵ تا لقمه هم نخورد
بخوره سریع اسهال یا استفراغ میشه
صبح تب ۴۰ داشت با بروفن امد پایین
واقعا موندم ناهار و شام چی بپزم میپزمم نمیتوننن بخورن
دلم میخواهد زنگ بزنم خواهرشوهرام بگم خوبتون شد
مادرشوهرم مهمونی بزرگ داشت کل فامیل
وقتی رفتیم اخر مهمونی گفتن بچه هامون اسهال و استفراغن
گفتم وای چرا نگفتین گفتن از الو و زرد الو
بهشون میگم یعنی بچه جفتتون
اینقدر عصبیم که نگو به شوهرم میگم خوب خودشون که نمیتونن قید مهمونی بزنن بگن ما نریم کل بچه های طایفشون اخر بار فهمیدم مریضن
یعنی با جاریم اینقدر حرص خوردیم که نگو جمعه که اونا رو دیدم از صبح یکشنبه مریض شدن
حدود ۱و خورده پول دارو و دکتر دادم هنوزم خوب نشدن پول به جهنم بچه هام ابم نمیخورن
مادرشوهرم دیشب دیدتمون میگه همه ویروس گرفتن خیلی ریلکس منم گفتم پس گفتین الو خوردن دیدید ویروسه

۵ پاسخ

ببخشید ولی خاک تو سره یه همچین آدمای بی وجدانی که نمیگن بچه مردم مریض میشه و از بین میره و فقط فکر خودشونن... کاش نرفته بودی

بچه های منم جفتشون همینطور شده بود از یک هفته به بعد بهتر میشه منم دو سه بار دکتر بردمشون دخترم که فقط شربت ضد تهوع میدادم میتونست غذا بخوره بالا نیاره
نگران نباش بدنشون کم اب نشه ویروس دفع میشه بهتر میشند من که از خونه مادر خودم فکر کنم گرفتند خودتو زیاد ناراحت نکن

یعنی خاک برسرشون خدا جوابشون بده انقد بی شعور وبی فرهنگن،خرشعورش بیشتره تا اینا

کپسول پروکید باز کن بریز توماست یاابمیوه یاباسرنک بهش بده دخترم سه تاخورد خوب شدیابپاش ب غذاش

باز برو دکتر. شاید سرم و آمپول بدن
چون میگی چیزی نمیخورن

سوال های مرتبط

مامان دیاکو مامان دیاکو ۲ سالگی
😡😤بخدا دلم میخواد بزارم برم فقط از دست همه خسته ام ۳روزه پسرم تب کرده اسهاله ۳شبانه روزه نخوابیدم فقط قهوه خورده ک بیدار باشم دکتر بردم هر کار تونستم کردم هر چی مفید بوده خریدم دادم بخوره ک خوب شه دارو نمیخوره لجبازی می‌کنه افتضاح هر روزم خانواده شوهر زنگ میزدن بچه ما کجا بردین ک مریض شده چشم خورده و فلان باز من گفتم عب نداره از دوست داشتن حالا میگن دگ دیشب تا صبح پسرم تب داشت شیاف زدم صبح دوباره تب کرد شیاف زدم بهتر شد خونه جمع کردم همین خواستم پسرم خوابه منم بخوابم دیدم مادرشوهرم اینا زنگ در زدن اومدن خب خوش اومدین اما سر صبح با بچه مریض یذره درک کنن من هول هول ناهار دست کردم حالا الان تازه نشستم خواهرشوهرم زنگ زده من برا بچمون سرکتاب باز کردم بچمون ترسیده و چشم خورده و فلان اخههه بی اجازه ما چرا برا بچم سرکتاب باز کرده اصلا تب و مریضی چ ربطی ب این چیزا داره حالا الان دوباره زنگ زد من تخم مرغ خریدم بیارم برا بچمون بشکنم میایم اونجا واقعا درک ندارن من ۳شبانه روزه نخوابیدم با ی عالمه پتو تشک کثیف و استفراغی و فلان خوبه باز اونا رو شستم خونم تمیزه شوهرمم ک اصلاااااا هیچی بهشون نمیگه واقعا دلم میخواد ول کنم فقط برررم