۱۲ پاسخ

من ک جمع نکردم توکلم به خداس
دستم به جمع کردن نمیره
خدایی ک منو آفریده حواسش بهم هس
من اعتقادم اینه❤️

ساک‌برای وقتیه که بگن مثلا محل شما باید تخلیه‌بشه دیگه معطل وسیله جمع کردن نمیشی سریع میری

خوبی نازنین؟ اگه پیاممو دیدی جواب بده لطفا ک جویای احوالت شم

حتما ببند نازنین جان
بله اگه منفجر شیم دیگه منفجر شدیم اما معمولا قبلش هشدار تخلیه میدن و اونموقع سریع باید ساک طلا و پول و مدارک و خوراکیای خشک و لوازم ضروری رو برداریم و فرار کنیم؛ درواقع جونمون و برداریم در بریم.
هرچقدرم شهر امن باشه شرایط جنگیه و اعتباری ب امنیت فعلی نیست.

سلام .حتی اگر توی شهر امن هستی حتما ساک ببند.ممکنه یهو اعلامیه بدن و مجبورشین با ماشین برین.هم بنزین و هم ساک آماده داشته باش .احتمال هر چیزی رو بده چون جنگ هوایی ه و فرصت فرار کم

من که جمع نکردم

منم ی ساک جمع کردم پوشکو دستمال مزطوبو نوار و ی کم خوراکیو مدارکه

دیگه باید قبول کنیم که جمع کنیم
ولی وقتی بزنن دیگه نمیشه جایی رفت که

طلا پول نقد سند و این چیزا پوشک شیر خسک اجیل بیسکوییت اماده باشن تو یه کوله

من پاوربانک گذاشتم یه دست لباس برای دخترم پوشک مدارک البته اطراف ما هیچ خبری نیست خداروشکر

من جمع کردم یه چمدون لباس و وسایل ضروری

من جمع کردم گذاشتم داخل ماشین .چکار کنیم تنها کاری که برمیاد . انشاالله به اون مرحله نرسیم

سوال های مرتبط

مامان 💙زندگی💙 مامان 💙زندگی💙 ۱ سالگی
یه مدته مصاحبه های علیرضا محسنی رو نگاه میکنم‌ درباره کودک آزاری
خیانت یا آدمهایی که وارد صنعت پ و رن شدن سرگذشت کسایی که مبتلا به ایدز شدن عاقبت بچه های هفت هشت ساله ایی که مورد ت جاوز قرار گرفتن و ..... اتفاقای خیلی عجیب و غریب و ترسناک دیگه تو این زمینه ها خواستم بگم اگر اعصابشو دارین ببینید گوش بدین بعضی ها به آدما خیلی خوشبین هستن حتی به نزدیکترین افراد زندگیشون به برادر به دایی عمو عمه خاله و... بچه هاتون رو چه دختر چه پسر پیش هیچکس تنها نگذارید حتی تنها نفرستید خرید برا یه دونه پفک بستنی که بگید نیم ساعت هم نباشه بره تو کوچه بازی کنه من به کارام برسم اتفاق یک بار میوفته و اینکه بعد از اون اتفاق دیگه بچه اون آدم سابق نمیشه تا آخر عمرش این کابوس و ترس باهاش هست نمیخام بگم همه اینجورن اما نباید زیاد خوشبین باشیم متاسفانه بعضی وقت ها آدم ها خیلی ترسناک و بی رحم میشن باید بعنوان یه مادر خیلی آگاه تر و عاقل تر زندگی کنیم و قدم برداریم که خدایی نکرده روی میوه های شیرین زندگیمون یه لکه نشینه ......
مامان جوجه‍ طلآیی🐣 مامان جوجه‍ طلآیی🐣 ۱ سالگی
دیشب یکی از سخت‌ترین شب‌های بچه‌داری رو گذروندم.
چند شبه آرادو از شیر شب گرفتم و دیگه هم تابش نمی‌دم و دارم بهش یاد می‌دم خودش بخوابه. ولی دیشب… با اینکه پنج شب از شروع این روند گذشته بود، فوق‌العاده بی‌قرار بود.
هر نیم ساعت با گریه شدید بیدار می‌شد و شیر می‌خواست. وقتی می‌دید خبری از شیر نیست، خودش رو به در می‌کوبید که باز کنم و بره بیرون. وقتی منصرفش می‌کردم، آب می‌خواست و وقتی لیوان آب رو می‌دادم، روی من می‌ریخت و جیغ می‌زد.

ساعت شش صبح از شدت بی‌خوابی و خستگی دیگه نتونستم تحمل کنم و سرش داد زدم 😔😭
خدایا خیلی خسته‌ام… کاش مامانم کنارم بود که اینجور شب‌ها کمکم کنه.
ولی راه دوره و من تنها موندم. شوهرمم صبح باید می‌رفت سرکار، مجبورش کردم بره اتاق دیگه بخوابه چون بی‌خوابی براش خطرناکه؛ یه اشتباه کوچیک تو کارش می‌تونه جون آدما رو به خطر بندازه.

دست تنها بودم و خسته.
نمی‌دونم این روزا کی تموم میشه…
نمی‌دونم گریه‌های آراد از دندون بود، از دل‌درد یا چیز دیگه. فقط می‌دونم خیلی بی‌قرار بود بچم.

اینجور وقتا هول می‌کنم، نمی‌دونم باید چیکار کنم. حس می‌کنم خیلی بی‌تجربه‌م و یه مامان بد. خیلی خودمو باختم، خیلی… 😔
گاهی حتی به این فکر می‌کنم که کاش بچه نمی‌آوردم که حالا هم من و هم آراد این همه زجر بکشیم.