۱۰ پاسخ

احتمالا وقتی گریه می‌کنه یا بهش محل نمیدی یا بخاطر گریه بهش باج میدی

واقعا با این شرایط میخوای بچه بیاری بازم 😐😐😐😐😐😐

اول مشکل بچه اول رو حل کن عزیزم با مشاور کودک هماهنگ باش و کمک بگیر اون بچه وقتی گریه میکنه خودشم خیلی اذیت میشه بعنی چیزایی هست که خیلی عصبانی یا ناراحتش میکنه ،البته نه اینکه شما اذیتش کنیایعنی مولا یاد گرفته با گریه به خواستش برسه با مثلا نمیدونه با بعضی مشکلات چجوری واکنش نشون بده،اول برای ارامش خودت که واقعا ازار دهنده اس این موضوع و بعد هم ارامش پسرت حتما این موضوع رو از ریشه حلش کن

پسر من شش سالشه از بچگی عادت به گریه داشت الان بدتر شده بهتر نشده...

فضول برا ی لحظه
برا من ک روان ادم میپوکونه
غذا نمیخوره
این نخوردنش پدر من دراورد

دقیقا پسر من همین شده بخدا موندم چیکار کنم باهاش خیلی فضول و پرو شده کل دیگه توانم نمیکشه مادرشوهرم خیلی بدی ادبش کرده اینقد شکلات بهش میده یه دندون سالم تو دهنش نیست لوس بار آوردنش جیغ و داد و گریه میزنه منو موهامو میکشه خسته شدم از دستش توانی برام نمونده بعد میگن چرا هی گریه میندازیش منکه عمرا الان به بچه دوم فکر کنم

گلم ناراحت نباش همه ی بچه ها تو این سن شلوغن.اگه کارا دختر من ببینی بخدا هر جا میرم مهمونی از بس کنجکاوی میکنه اذیت میکنه همه بهم میگن خدا صبرت بده با این بچه ادم دیوونه میشه.منم خیلی ازین کلمه بدم میاد میگم مردم اگه یه نفر بمیره ازشون بهشون میگن خدا صبرت بده.ولی شماها اینجوری میگید من واقعا ناراحت میشم بزار آزاد باشه شاید از بس گوشزد کردین ک اینکارو نکن ارنکارو نکن بچه حساس شده

با این وضعیت میخای باز بچه بیاری؟ بیخیال بابا خودت چی من که دارم له میشم زیر بار مشگلات

با این اوضاع فکر نکنم شاید بهتر بشه شاید بدتر خدا میدونه تصمیم هم بیخودیه
البته که دختر منم خیلی بد شده دیکه گاهی محلش نمیدم انقدر که ادیت میکنه فکر کنم به خاطر سنشون هست
..
من که عمرا دیگه به بچه فکر نمیکنم چون تو خودم توانش نمیبینم

نمیدونم والا چی بگم خوب یکم صبر کن

سوال های مرتبط

مامان آیگل مامان آیگل ۲ سالگی
واقعا تو دنیایی زندگی میکنیم که هیچکس دلش به حال آدم نمیسوزه ،من دوتا بچه دارم یکی دو سالشه دومی ۲ ماهشه بار دوم ناخاسته باردار شدم ،یعنی بقران به نظر من جهنم اون دنیا از زندگی که من دارم بهتره بخدا روز و شبی نیست یعنی بخدا که من یک دل سیر گریه نکنم ، همش سردردم چند بار سر دخترم داد زدم از بس همیشه خسته کوفته و عصبیم دخترم انگار ازم متنفره همش میره با دیگران به خواهرم میگه مامان دنبال این و اون میوفته که باهاشون بره ، واقعا یعنی بخدا واقعا نمیخام اینطوری باشم ولی پسرم که دو ماهشه خیلی گریه میکنه خیلی خیلی خیلی بیش از حد خیلی زیااااد یعنی روزی یک ساعت شاید هم کمتر میخابه بقیه وقتا همش بیداره و گریه میکنه دکترم بردمش چکاپ کامل کرد گفت سالمه قطر کولیک هم بهش میدم موندم چشه بخدا سرسام گرفتم از صداش یعنی در حدی گریه میکنه که بخدا ازش بیزار شدم انگار ن انگاز بچه ام ، هیچکس رو ندارم هیچکس پیشم نمیاد که یکی دو ساعت بچه هامو نگه داره خونه آبجیام که میرم انگار بیزارن ازم مادرمم اصلا نمیاد خودشم تعارفم نمیکنه که برم پیشش شوهرم افتاد دنبال یه زن ۳۹ ساله ولکنش نیس ماهی شاید چند شب بیاد ،ب معنای واقعی کلمه من روانی دارم میشم بخدا نمیدونم چیکار کنم امشب میخاستم کند بسته قرص بخورم خودمو خلاص کنم باز دست و‌دلم لرزید خدا لعنتم کنه خیلی کم حوصله و کم طاقت شدم نمبدونم‌چمه یکی به دادم برسه نمبدونم این گریه های بچه ام کی تموم میشه نمیدونم کی دخترم دوباره با عشق نگاهم مبکنه نه با ترس لعنت بهم کاش عجلم بیاد بمیرم انقدر آدم میمیرن من زنده ام بخدا خسته هیچ دوستی همسایه ای هم ندارم که یک لحظه باهاش سرگرم بشم حداقل روزا زودتر بگذره بیرونم با دوتا بچه کوچک نمبتونم برم