۱۴ پاسخ

حتما بارداری سختی رو گذروندی ، به لحاظ روحی ، تنش ، اعصاب خوردی‌ ، خودخوری خلاصه اروم نبودی.بعضیا مشکلات دارن اما میتونن خودشونو اروم نگهدارن احتمالا شما ازون دسته بودی که بهم میریختی الانم بچه بدقلق شده

بارداری سخت و پر استرسی داشتی؟؟؟
اخه همه حس های مادر به بچه منتقل میشه

واقعا سخته من بهت حق میدم خسته بشی🥺

وای عین دختر من. عین دوسال رو خون منو کرد تو شیشه. واقعا خسته بودم افسردگی شدیدی گرفته بودم ولی خب میگذره دیگه زمان. انسان چاره ای جز تحمل نداره چون بچشه ولی کاملا حق داری کم بیاری و حتی گاهی حس پشیمونی بگیری.

پسر من خنده رو هم هست ولی همش در حال نق و گریه س ابرو برا آدم نمی‌ذاره جلو بقیه همش میگن این چرا اینقدر گریه میکته

عشقم تحمل‌کن بعضی روحا دل نمیکنن
از دنیای برزخ
اما به اجبار فرستاده میشن تو دنیا تا کارما های اجدادی شون رو پس بدن
معمولا این روح ها روح های جوان هستن
روح های پیر با عالم دنیا آشنا هستن و وقتی بدنیا میان گریه زاری نمیکنن
(برگرفته از کتاب سفر روح )
شاید گیج بشی از حرفام فقط‌بدون بزرگ‌بشه خیلی اخلاق خوبی پیدا میکنه
صبوری کن

پسر منم همینجوری بود اصلا دلم نمیخواستم برم جایی بزرگ شه بهتر میشه فقط صبوری کن دیگه

اوف منم همینه دخترم
تازه به همه ی اینا شیرنخوردنشم اضافه کن
از زندگی سیر شدم دیگه...

عزیزدلم‌میدونم خسته ای دلت گرفته نیاز داری درک‌بشی یه چند روز تو آرامش باشی
ولی اول سعی کن خودتو آروم کنی باور کن یکم تمرکزت رو خودت باشه بهتر میشی تحملت بیشتر میشه حداقل یه برنامه ای داشته باش هفته ای یه روز فقط برای خودت

ن عزیزم بعضی بچه ها همینن کلا گریه میکنن تا بزرگ شن
چندتاشو دیدم تو اطرافیان هیچیشون نیست ولی گریه میکنن و نق میزنن باید صبوری کنن فقط

نکنه مال اینه

والا دختر منم همینه از اول همش گریه میکرد همه هم میگن بچه همینه دیگه ، یه سوال تو بارداری استرسم داشتی؟

خلق خوش کلا اینجوریه دیگه اما عوض میشه نگران نباش
منم بچه بودم همین بودم هیچیم نبود اما همش درحال نق زدن بودم دهن مادرم و سرویس کرده بودم🤦‍♀️
اما بزرگ شدم خیلی اخلاقم خوب شد

یه جاش درد میکنه یا گشنس یا خابش میاد یا دلش درد میکنه یا دندونش درد میکنه یا گوشش درد میکنه باید علتشو پیدا کنی

سوال های مرتبط

مامان هانا جون مامان هانا جون ۱۱ ماهگی
#دردودل آخر شب
مامانا شوهرای شماهم نمیتونن بچه رو‌نگهدارن😕من بچم شبانه روز پیشمه بدترین سختی هارو تحمل میکنم گریه هاشو نق نق هاشو اذیت کردناش لجبازیاش و... از بیرون و بازار و تفریح و.... زدم دارم از دخترم نگهداری میکنم آرزوی ی خواب عمیق ب دلم مونده دلم لک‌زده برای نیم‌ساعت تنهایی.بعدش می‌خوام ی نیم ساعت برم حموم دوش بگیرم بیام بچه رو سپردم ب باباش،صدای گریه بچه تا داخل حموم میومد ده بار میاد میگه زود باش دیگ بچه گریه می‌کنه بیا دیگ چیکار می‌کنی یعنی ی حموم نیم ساعته هم نمیتونم برم😭😭حالا تند تند میام بیرون میبینم بچه گرسنش شد و‌خوابش میاد بهش شیر دادم گزاشتم رو پام سریع خوابید واقعا شوهرم نمیتونست این کارو انجام بده ک بچه بخوابه من راحت دوش بگیرم منتظر بود فقط از حموم بیام سریع بچه رو بگیرم این خودش دراز بکشه فیلم ببینه.همش باید با موهای خیس بخوابم 😭خیلی دلم گرفته خیلی
می‌دونم شماهم این سختی های بچه داری رو‌دارین فقط می‌خوام بدونم شوهرای شماهم مث شوهر من هستن😭😭😭اصلاا فکرشو نمی‌کردم ی روز اینحوری بشه بعضی وقتا حس میکنم کلفت این خونه هستم😭😭