حالم بهم میخوره از داد زدن بچه بچه خودم نه خواهرم میگم

بچه س احتمالا داره حسودی می کنه

بچم نظلوم صدا نداره خواهر ده ساله گستاخ بی ادبم هر وقت با مامانم حرف میزنم تو تلفن اونقد داد میزنه حالم خراب میشه تپش قلب گرفتم خدا بزاره جلوش حس منو

بهش بگو چقدرخوشگلی خوشحالم تودارم یه بار شدزنگ بزنی بجامادرت باهاش حرف بزنی بگی دلم یهوبرای خواهریم تنگ شد یه پسرم میگه خاله جون اون فکرمیکنه دوسش نداری فکرمیکنه همه تودوست دارن یجور که بفهم بهش توجه کن اگه نشد هرچی بگی واقعاحق داری باهاش بحث نکن همه تواین سن همنجورین

ببین اول که خواهرت این حرفانزن بچه نمیفهم هم بچه هاتواین سن همنجور بجای اینکار وقتی میری خونه مادر براش یه چیزی بخرکه بفهم دوسش داری بهش بگو دلم برات تنگ شد یابگو پسرم همش میگفت دلم براخاله جونم تنگ شدمحبت کن یجوری محبت کن که بفهم دوسش دار بخدا اینجور نگو اون بچه نمیفهم لج میکنه

منم یوقتایی حالم از خواهرم ب هم میخوره ولی با این تفاوت ک ۱۷ سالشه نه بخاطر اینکه ب من بی احترامی میکنه فحش میده بیشعوره بخاطر اینکه همش ب مامانم بی احترامی میکنه و ی حرفای سنگینی میزنه مامانم ۱۶ ساله داره ما رو بی پدر بزرگ میکنه بعد اون عوضی ب خودش اجازه میده بهش بی احترامی کنه بخدا قلبم براش ب درد میاد

منم خواهرم همین حدود سنیه وقتی مامانم برا پسرم لباس می‌خرید انقد گریه میکرد چرا فقط برا اون میخری....
یا یه دفعه زد محکم پشت پسرم
ولی با حرف قشنگ بهش گفتم زشته اینکارش البته متوجه نشد ولی اصن من سربه سرش نزاشتم بالاخره اونم بچس هنوز عقلش کامل نیست

همین بزرگ میشه انقد با شخصیت میشه اصلا یادش نمیاد بچگیشو

حسودی میکنه ،براش کادو بخر صحبت کن ،مشاور کودک ببرش

فک نکنین ادم بدیم دیگه روح روان عصابم بیشتر از این تحمل نداره و حساسه رو تن صدا اون خدا دور کنه ازم اونو

بقران بدترین الودگی صوتیه خدا نصیب کسی نکنه از این مدل بچه ها

اصلا نمیتونم باهاش کنار بیام نامرد نمیزاره برم خونه بابام نمیزاره با مامانم تو تلفن حرف بزنم موقع رفتن بند میکنه بهم فقط میخواد عصبی بشم پاشم برم جوریم بند میکنه ی مدت طولانی فراموش نکنم نرم

عزیزززم درکت میکنم منم گاهی اینجوری عصبی میشم ولی خب چه میشه کرد عادی شده برام

چقد نچسبه چقد پر سر صدا هس باور نمیکنم خواهری که عاشقش بودم بزرگ شده همچنین هیولایی شد