۹ پاسخ

من حسرت قد کشیدن و خوب غذا خوردن رو به دلم گذاشت😂😂😂

حسرت درست غداخوردن آب خوردن ومیوه خوردن یعنی آرزو به دلم موند یه دونه میوه بخوره یا یه لیوان آب کلا باخوردن مشکل داره

من حسرت تپل شدن🤣

اینکه ی مسافرت درست درمون بریم اینکه با پدرش بتونیم بریم ی رستوران ی کافه ی بازار ی مهمونی همش گریه همش نق بیخود اعصاب خوردی و باعث میشد ما دعوامون بالا بگیره

حرف زدن🥲

من حسرت اینکه شیرخودم سیرش نمیکرد وآخرشم نخورد وشیرخشکی شدو چقدر شوهرم اذیتم کرد سر این موضوع .😭
حسرت خوب غذاخوردن وتپل شدن و این همه لاغرنبودن😭😭

شیرخودمو بخوره بعد شیرخشکم با اشتها بخوره فقط تو خواب میخوره
شیشه شیرشم نمیگیره لج میکنه حتی توخواب

درخواستمو قبول کن گلم

ای جانم خدا حفظش کنه،
کامل صحبت میکنه کوچولوت؟؟

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
امشب تاپیک مامان آیهان دیدم که بچه‌شو بخاطر قند از دست داده وااااقعا از ته دلم ناراحت شدم و همینطور نگران ( حالا نمیدونم چجوری این اتفاق افتاده ولی گویا تا لحظه اخر تو بیمارستان متوجه نشدن بچه قند داره)😢🥀
خدا بدلش صبر بده🥀🥲
این اتفاق یه تلنگر محکم به من زد و بشدت الان نگران دخترکم شدم اخه دخترک من عاااااشق میوه و برنجه و این وسط مسطا باباش و اطرافیان تندتند و یواشکی بهش بستنی و بیسکوییت شکلات و کاکائو میدن 😖🤦🏻‍♀️ هرچی میگم ندید انگار من دشمن قسم خورده شونم🤦🏻‍♀️
بگذریم...
واقعا از عید به اینور این فکر مث خوره افتاده به جونم که نکنه من دارم اشتباه میکنم هر روز واسه دخترم کلی میوه خورد میکنم ( اصلا به قندش توجه نکردم چون فکر میکردم بچه ها بخاطر فعالیتشون هضم میکنن البته خودمم از بچگی تا الان عاشق میوه‌م و حتما باید بشقاب بشقاب میوه خورد شده جلوم باشه قندمم تو بارداری یه کوچولو زیاد شد بخاطر حاملگی بود که همونم دیگه موندگار شد )
الان یه استرسی به تنم افتاد که سارا بسه داری دستی دستی بچه رو مریض میکنی از فردا باید سبک زندگیمونو عوض کنیم و خیلی جدی الان نشستم دارم رژیم غذایی برای کل هفته مینویسم
همه اینارو گفتم تا شاید شمام مثل من اگاه شدید
منکه مث کبک سرم تو برف بود و الان از دست خودم واقعا عصبیم اخه منی که ۲۴ ساعته درحال تحقیق و مطالعه‌م چرا این مسئله از دستم در رفته؟!
شاید بخاطر سبک زندگی خودم...🫠
مامان سبحان و 👶 مامان سبحان و 👶 ۱ سالگی
من واقعا آمادگی روانی از شیر گرفتن سبحان رو نداشتم. نمیدونم این چه کاری بود کردم 🫠
از یه طرف از بعد مریضیش مدام آویزون سینه بود و غذا نمیخورد، از یه طرف هم هردفعه ناراحت بود میخواست با سینه خودشو آروم کنه.
الان ولی دو هفته تقریبا میگذره از وقتی از شیر گرفتمش، به شدت غرغروتر شده و از یه طرف عذاب وجدان دارم و دلم میسوزه براش میگم کاش از شیر نمی‌گرفتم. این عذاب وجدانه یقه منو ول نمیکنه.
بعضی وقتا با خودم میگم بدم دوباره بخوره تا آخر تابستون، ولی باز با خودم میگم خودت میدونی این کار اشتباهه و بچه بیشتر زجر میکشه از اینکه بخوای دوباره از اول از شیر بگیریش.
مایعات و میوه و غذا و اینا خوب میخوره و از اون بابت نگرانی ندارم ولی اصلا از لحاظ ذهنی نتونستم هنوز به پذیرش این برسم که دیگه شیر نمی‌خوره 🥲
امروز بعد دو هفته یهو وسط گریه گفت می می و گفتم می می تموم شده دیگه مامان. ولی یهو دادم دو تا میک بزنه که مطمئن بشه تموم شده 🫠 دارم دیوونه میشم فکر کنم 😶