هر وقت میرم خونه مادرشوهرم منو پسرم تا یک ماه مریض میشیم. اونا خیلی پر جمعیتن پر سر و صدا. شبا ۱۲شب میخوابم انقدم باهم صحبت میکنن صبحم ساعت ۷بیدار میشن حتی ظهرم نمیخوابن.
از کمبود خواب و شدت خستگی منو پسرم مریض میشیم تا چند هفته.
تا میریم از همون شبش گریه های پسرم شروع میشه. 🫠🫠🫠
از وقتی اومدم انقد حال منو بچم بده اصلا خوب نمیشیم خستگی تو تنمون مونده.
.من ۴روزه گلوم بشدت دردمیکنه اصلا هم خوب نمیشم پسرم دوبار سرما خورده اسهال خونی .
خیلی خستم خیلی. اوناهم هی میگن بیایید دلمو تنگه همسرمم بزور منو میبره ناراحت میشه واقعا خستم 😭😭😭 حالم خیلی بده محرمم دوباره میگه بریم دلم میخواد خودمو بکشم خلاص شم

والاماسالی ی بارم نریم نمیگن بیاین دلمون تنگه ادمای بی احساسی و بی محبتی هستن فوق العاده

به همسرت بگو خوب استراحت نمیزارن بکنیم بچه خسته و مریض میشه
شاید چیزی نگه ولی چندبار که بگی خودش هم دقت میکنه متوجه مریض شدنتون میشه دیگه اصرار نمیکنه

اگه اتاق خواب دارن برو تو اتاق بگو لطفا کسی نیاد بچه حساسه زود بیدار میشه
درو ببند با پسرت راحت بخوابید

خواهرمنم مثل توام ازالان بغض کردم اعصابم داغونه شوهرم میبره بزورم بایدبمونم اعصابم نمیکشه دیگه

تنها راهش صحبت با همسرتونه که کار سختیه ولی انجامش بده

کجا هست خونشون؟