کاش مامان من زنده بود هرکار دلش میخواست میکرد باهام، ادما تا وقتی یه چیزیو دارن قدرشو نمیدونن خودمم مثل شما اما الان که نیست حاضرم زندگیمو بدم یکبار دیگه ببینمش
عزیزم من درکت میکنم چون منم دقیقا این مشکلو دارم،خیلی سخته بنظرم بچسب به شوهرت فکر کن غیراز اون کسیو نداری من اینجوری خودمو آروم میکنم،واقعا غیراز همسرم کسی دلسوز و بفکرم نیست🥺
سلام عزیزم . حتما کتاب والدین سمی رو تهیه کن و بخوان. برای اینکه بهتر بتونی این شرایط رو مدیریت کنی
منم بحثم شد باهاش بلاکش کردم هم پدر هم مادر همه والدین ها قابل احترام نیستن من سالهاست اذیت میشم از دستش روانی شدم قرص خوردم یه مدت تا اینکه دیدم هر چی پیر تر میشن بدتر میشن من خودم الان مادر شدم میگم چجوری دلش میومد اون کارا و اون حرفارو به من بزنه دیگه نمیخوام ببینمشون شما هم نرو چیزی نمیشه منم بچه اولمه یه سری حرفا به بچم زد که کلا دیگ گذاشتمشون کنار اونا هم همینطور خیلی وقته من واسشون مهم نیستم
منم ی جاری دارم مادرش مثل مادر شماس جاریم از جان ودل براش مایع میزاره ولی اون همه چیشو نادیده میگیره تاز جاری من یک دانه دخترم هست ۵تا برادر داره هر ۵تاش زن دارن خودشان وزن هاشان حرف ب مادرشان میزنن ولی مادره یک تارموی پسر وعروساشو بادخترش عوض نمیکنه تمام کاراشم روی جاری من بود از دوده گرفتن خانه بگیر تا بسترین شدنش توی بیمارستان حتی خرید خانش ووووووو ولی هیچی جلو چشمش نبود جاری من ۳تا بچه آورده حتی یک ثانیه هم مادرش راش نداد تو خانه تایروز ب جاریم گفتم مگه تو کلفتشی اونم اینجوری جوابتو میده بزار عروساش کاراشو انجام بدن جاریم خیلی ازدستش ناراحت بود همیشه ب من میگه خوش بحالت مادر نداری میرفت هرجا پشت سر دخترش حرف میزد حسودیش از من جاریم میشود باهم خوب بودیم پیش من ب دخترش حرف میزد تا ی روز بهش گفتم بار آخرت باشه پشت سر زینب هم پیش من هم پیش کسی حرف بزنی هااااا خدا وکلیل ازاون روز دیگه جرعت نکرده پیش کسی درمورد دخترش حرف بزنه چون میدانه میرسه گوشم جاریمم میگفت دردت توسرم مگه تو حقمو از این بگیری اینم بگم میشه عمه شوهرم
من مامان خودم اصلا اینجوری نیست ولی مادر همسرم تا دلت بخواد اینطوریه. تو روم میگه تو رو از همه بیشتر دوست دارم ولی پشت سرم هرچی حرفه خودش درمیاره، باعث شده تو کل خانواده همسرم هیچکس خونمون نیاد و همرو باهم بد کرده. خونش خیلی بهمون نزدیکه و همسرم ام انتظار داره خیلی بهش سر بزنم. من فقط برای حفظ احترام همسرم دو روز درمیون یه رب میرم برمیگردم. تازگیا ام به این نتیجه رسیدم هرچی گفت اصلا به روی خودم نیارم. ناراحتیمو میگم ولی خودمو به خاطرش اذیت نمیکنم. خیلی اذیتم کرده و میکنه، ولی به خودم قول دادم اگرم کاری براش انجام دادم به خاطر خدا باشه. به خاطر اینکه خودمم یه روز پیر میشم خدا آدمای درستیو جلو روم بزاره
بنظرمن توبارداری بهترین کار اینه خونه خودت بمونی...
منم الان یه هفتس اومدم خونه مامانم و یک هفتس رسما آرامشم سلب شده ازم
بااینکه بندگان خدا برام کم نمیزارن همه کارامو میکنن هوامو دارن..
ولی خب ازبعضی رفتارا متوجه میشی ک ای کا خونه خودت میموندی
ازش دوری کن حق داری وقتی حالتو بد میکنه ازش دوری کنی
گلم یه مدت ازشون دور باش
مامانای اکثرمون همینجورین منم بعضی موقع ها از بعضی حرفاش دلم میگیره
ولی بیشتر از همه تو خانواده امون به اجی بزرگم آلرژی دارم ادم خیلیییی سمی هست
خودشم بارداره ولی وقتی میبینه من یه جا خوابم میاد میزنه بهم تو خواب اذیتم میکنه یکی دوبار اینجوری کرد دیگه دلم نمیخواد اصلا ببینمش
دوری کن ازش بهترین کاره
عزیزم چی شده مگه ؟
یکم دوری میکردم ازش🥲🥲
چرا چی شده مگه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.