۱۲ پاسخ

من خیلی وقت بود میخواستم بگیرم شوهرم نمیزاشت می‌گفت زوده بزار بخوره آخه دخترمن خیلی بد غذا بود یه روز صبح گرفتم ازش دیگه ندادم اصلان هم نفهمید هرچه زود تر بگیری بهتره نمی‌فهمه من که یه ماهی میشه گرفتم خیلی راحت شودم حتی ظهرش خوابید نفهمید

عزیزم درخواست میدی 🩷

اشتباه کردی دیگه گرفتی دیگه نباید میدادی حالا هی کمتر بهش بده بعد قطع کن

دخترخالم پسرش هفت سالشه اصلا جدانمیشه کلا فرم دندوناش و فکش کج شده دندوناش کلا سیاه شده

ببین فقط دوسه روز بگردونید خسته بشه بیاد بخوابه متهمین کارکردی اومد خوابید ازیادش رف

پستونک پسر من یه روز گم شد تصمیم گرفتم تاخیرم ترکش بدم دوروز بی قراری کرد کلا ازیادش رف نه نده اونجوری بچه اذیت میشه کلا بگو پیشی برده اصلا نده من خیلی راحت شدم

یه بادکنک هلومی بگیر ببند به نخ بادکنک آهن شو در بیار جلو چشماش بفرست هوا بگو برد پستونک. تو 🤣🤣
خارجی ها اینجوری میگرن

بابا چیکارش داری بچه رو
بزار بخوره بش آرامش میده .خودش کم کم یادش میره

مشکل من با شیر دادن با همسرم من میگم شب شیر نده بیدار میشم میبینم تو خواب بهش داده میگم باید بگیرمش نکن مرد کو گوش شنوا

شوهر من که بچه عادی هم هست خودش نمیخواد میاره میکنه تو دهن بچم هی میگم نکن میگه نه خوبه بچه اعتماد به نفس میگیره اتقدر بدم میاد از پستونک الان انقدر وابسته تر شده من میخوام بکشم شوهرم رو میگم خودت بیشتر دوست داری نه بچم واست بگیرم

من پنج روزه از پسرم گرفتم درسته بد خواب شده سختی داره ولی راحت شدم غذا خوردنش هم بهتر شده همش دهنش بود هیچ نمیخورد

الانم یخورده دور و ور پستونکو میکنه تو دهنش چون سرشو چیدم و بعد میگیرع تو دستش تا خواب میرع

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱ سالگی
میدونم زیاده ولی مبارزه شاید برا تویی که میخای وابستگی شیرتو از بچت بگیری و بخونی 😊😊😊😊
مامانا طبق چند تا تاپیک قبلی که گفتم میخام وعده ای کنم شیر خوردن بچمو حالا بعد از چهار روز میام براتون تجربه مو میگم حالا شاید یه سری ها بگن چرا اینکارو کردی و اینا ولی من کردم دیگه خداروشکر تا الآنم جواب گرفتم گوش شیطون کر
خب حالا بگم ....
من روز اول گفتم بهش چسب زدم سینمو از اونجایی که فقط با یکیش شیر میخورد همین یه دونه رو چسب زدم
روز اول :صبح که خواب بود شیرش دادم توخواب دیگه بیدار شد صبحونه دادمش تا ناهار کلی باهام کلنجار رفتم بماند که صبحونه به زور میخوره کلا ولی من میدم بهش حالا هر چندتا لقمه بخاد بخوره هیچی هی مدام میومد لباسمو میداد پایین که شیر میخام و اینا منم بهش گفتم ممه مریض شده یخ دفه بغض کرد و منم باهاش گریه م گرفت ولی چاره نبود باید از پسش برمیومدم همینجوری رو پاک با چشم گریون خوابش برد بچم 🥲🥲ناهار که خورد یواشکی چسب رو برداشتم بهش گفتم ممه خوب شد یه ذوقی کرد و خندید که دلم ریشه می‌رفت براش دیگه دوباره یواشکی چسب زدم گرفت بدون ممه خوابید دیگه ندادم بهش و همیجور این روند گیر دادن و چسبیدن بهم ادامه داشت حتی تو ماشین میگفتم مامان ممه مریضه بیخیال میشد تا شام که بهش دادم موقع خوابش که شد شیر رو بهش میدادم و حتی تو شب
الان همین کارو تا امروز که چهار مین روزه انجام دادم و فقط سر وعده هایش گریه می‌کنه چون نمیخام فعلا ازش شیرو بگیرم گفتم بزار وابستگیش گم بشه که خدارو شکر کم شد و همین الآنم بدون شیر رو پام خوابید 😊 به نظرم روش خوبیه و اینم بگم تا خودم نگم مامان ممه میخای ممه خوب شد مریضیش نمیاد سمتم مگه گشنه باشه واقعا که اگه ببینه چسب زدم دیگه نمیاد 😊😊😊