۹ پاسخ

همش استدس و تلقین داری بیخیال باش

عزیزم منم یه بچه دیگه هم دارم اصلا اینطوری نیست نگران نباش

وای منو شوهرم خیلی اهل مسافرتیم وقتی میاد مرخصی میریم دورهمی دوستانه
همش با خودم میگم وای با بچه چجوری بریم مهمونی و مسافرت گریه و بیقراری کنه نتونیم ارومش کنیم

حالا من برعکس شماهام خیلی دوسش دارم حسم بهش خوبه دوست دارم زودتر این روزام بگذره بدنیا بیاد بغلش کنم عشق کنم باهاش🤗☺️

وای منم اینجوریم احساس میکنم خیلی ادم چرتی شدم مثلا خیلیا،با بچشون،حرف میزنن من اصلا نمیتونم
بعضی وقتا دوس دارم ب دنیا بیاد زودتر بعضی وقتا میگم،اه کی گف من بچه بیارم
چقد حسای بدیه

من داشتم خود میکشتم بچه دوم بیار الان ک داره ب زایمان نزدیک میشه ترس و استرس اومده سراغم ک محدود نشم نکنه دیه نتونم با دوستام برم در دوتا بچه کجا بزارم برم سرکار و ..... ولی میگذره یکم من کوتاه میام یکم دیگران یاری میکنن همیشه اینجوری نیست ک ب چیزا خوبش فکر کن

حالتو میفهمم همیشه دوس داشتم مادر بشم
عاشق بچه ها بودم ولی الان حتی حسم نسبت به بچه ها کم شده
همه دوس دارن زودتر زایمان کنن ولی من میگم زودتر نشه
همس دعا میکنم عاشق بچم بشم
از طرفیم عذاب وجدان دارم و واس مظلومیتش گریه میکنم

منم همینجوریم تازه دومین بچمه، قشنگ فاتحم خوندس،

منم همینو حس و دارم
اصلا احساس میکنم دوسش ندارم ولی دلمم نمیخاد بلایی سرش بیاد 🥲مراقبم اتفاقی براش نیوفته
ی حس عذاب وجدان بدی دارم از این حالت خودم 🥲

سوال های مرتبط

مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۱ ماهگی
یه حس عجیبی دارم....
یه حس ترس استرس ذوق نگرانی ناراحتی...
این اخرین روزاییه که توی دلمی
حس ترس و استرس دارم از روز زایمان که نکنه مشکلی واسه تو یا خودم پیش بیاد از اتاق عمل میترسم از دردای بعدش از زایمان طبیعی ام وحشت دارم از طولانی بودن روندش و درد شدیدی که ازش شنیدم
حس ذوق دارم که قراره ببینمت بغلت کنم و باهات زندگی کنم حس راحتی دارم که دیگه این روزای سخت داره تموم میشه دیگه سختی هایی که کشیدم داره تموم میشه بدن دردام استرسام تموم میشه از این به بعد دیگه وقتی میخوابم راه میرم میشینم جاییم درد نمیکنه دیگه بدون استرس میتونم کارامو بکنم و برگردم به زندگی عادی...
حس نگرانی دارم از سختیای بچه داری از بی قراری هات از شب نخوابیدنام از مشکلاتی که ممکنه واست پیش بیاد از اینکه نتونم و از پس بچه داری بر نیام از اینکه یه تجربه جدید و عجیب میخوام کسب کنم...
و در اخر حس ناراحتی دارم بخاطر اینکه میدونم خودم قراره دیگه زندگی نکنم دیگه نتونم برم پیش دوستام نتونم هروقت هرجا خواستم با خیال راحت برم نتونم برم بیرون نتونم تفریح کنم و دیگه خونه نشین و پیر بشم....
خلاصه که خیلی حالم یه جوریه این روزا
بماند به یادگار از ۱۴۰۴/۰۲/۳۰