نمیدونم چه غلطی کنم‌خانواده ام‌هر روز زنگ میزنن فوش میدن پسرم لاغر شده از دستشون غذا نمیخوره میگن چرا ازدواج کردی میگم شما راهشو بلد نیستین نمیدونین چه جوری به خوردش بدین همش میخوابین بدتر حرصشون در میاد نمیزارن یه روز نفس راحت بکشم

طفلی بچت
خالا اگه ازدواج خوب و خفنی میکردی حداقل نیگفتی ب خودت رسیدی
ب نظرم ازین زندگی بگذر برو ب بچت برس گناه اون چیه پدرمادرش ب فکرش نیستن

من مادر شوهرم با وجود یه پسر هجده ساله و یه دختر نه ساله با یه پسر که ده سال از خودش کوچکتر ازدواج کرد از اولش با شوهرش توافق کرده که من بچه هام اولویتمن حتی حق نداری نگاه چپ بهشون بکنی الان ده ساله شوهرشه و مثل یه پدر برای خواهرشوهرمه و یه رفیق برای شوهرم
و یه دختر دیگم بدنیا اورده
که الان هفت سالشه
وقتی خودت برای بچت ارزش قائل نمیشی نباید انتظاری از بقیه داشته باشی

هیچی مهم تر از بچت نیست ب نظرم جدا بشی بهتره از این شوهرت که دلش هم پیش زنه اولشه

الان مریم جون ببین این زندگیت خوبه ؟ تا اونجایی که تایپیکاتو خوندم این شوهرتم بدرد نمیخوره بنظرم ولش کن برو پیش پسرت خدا بزرگه ان شاالله یه مورد بهتر میاد و پسرتو قبول میکنه

الهی عزیزم نمیتونی یه چند روز ب بچت رسیدگی کنی؟

چرا بچه ت رو ول کردی؟