لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا :
و نمیدانــی شـــاید خداونـد بعـد از این وضــع تـازه ای فراهـــم کنــد
#آیه_گرافی❤️ ✨

سه چهار روزی میشد که کلافه بودم از مادر بودن خسته و عاجز بودم و اینو تو خودم میریختم
هیرا ادرار نمی‌کرد خالم می‌گفت رفلاکس داره شاید تا رفتم دکتر مردم و زنده شدم 🥺
دختر مامان غذا های که درست میکردم و نمی‌خورد 🥘❌

کاملا بی اشتها شده بود
منم اوضاعم درهم ورهم
امروز از فکر و خیال هیرا از ساعت چهار بیدار بودم
تو این وضعیت از خدا غافل شده بودم و شکرگذاری هامو نمینوشتم
رفتم دفتر شکرگذاریو آوردم و قلم و گذاشتم رو ورق
وقتی برداشتم دیدم چهار صفحه با خدا حرف زدم چقدر درد و دل کرده بودم جلوی هر جمله هم انگار خدای عزیزم جوابمو داده بود 💬
به طور کامل عجیب امروز مای بیبی پر شده بود 😅
بعدش کاملا شیرشو خورد 🍼
اومدم نشسته بودم یهو به ذهنم اومد به روش blw به هیرا غذا بدم قبل شش ماهگی کلی تحقیق کرده بودم ولی مامانم گفت به روش سنتی بده

دیگه دست به کار شدم هم صبحانشو پختم هم ناهارشو
یکم بهم ریختگی داره ولی می ارزه به خوردن بچم👧🏻💋💓

اینم سه تا معجزه با هم تو چند ساعت
خدایا شکرت که در مسیر پر پیچ و خم زندگی مرا رها نمی‌کنی
و مرا تا انتهای پشت سر گذاشتن سختی‌ها راهنمایی می‌کنی
الآنم پاشم خونه رو جمع و جور کنم برم خونه مادربزرگ شب مهمونی کرده 💚
مامانایی که بچه هاتون بد غذاست تغییر رویه بدید

تصویر
۸ پاسخ

ینی دکترنبردین و‌اوکی شد؟

ای جون خاله قربونت بشه‌کُپُل من🥹😍
ماشاالله 🧿

عزیزم روشblw چیه

اخی عزیزمم خسته نباشیی
نوش‌جونش😘😘😘😘

ببشخید موز میدین به بچه؟ آخه میگن ضرر داره ندین؟

منم به همین روش دادم از اول خیلی راضیم

ماشااالا.نوش جونش...
موز و اوتمیل هست؟
خودش برمیداره میخوره؟
چطوری ب این روش خورد هنوز کوچیکه انگار

میام میگیرم قورتش میدم اخر سر

سوال های مرتبط

مامان حلما 💛 مامان حلما 💛 ۷ ماهگی
مامانا من اومدم تجربه خودم رو راجب دیر کار کردن شکم دخترم بگم ...حلما دوماهونیم که شد دیگه مثل قبل هرروز پی پی نمی‌کرد هر سه روز بود یه مدت شد هر چهار روز گاها هر یه هفته که مجبور میشدم یه کمی روغن گلیسیرین بزنم با سرنگ ...کلا دیگه عادت کرده بودم همه روش ها رو هم رفتم پی لاکت بایو لاکت بی بی کر ...حتی روش های سنتی اما بازم به غیر از همون روغن گلیسیرین چیزی جواب نبود ...تا اینکه یکی بهم گفت صبح ها که دخترت پامیشه ۲۰الی ۳۰سیسی آب ولرم بدم اول که کوچیک بود میترسیدم بدم اما از آخر ۴دادم با یه کوچولو نبات ...اما دیگه همون نبات هم نمیدم دکترش گفت...صبح ها ساعت ۷الی ۸که پامیشه بهش میدم اون روز حتما پی پی می‌کنه...در کنارش هم قطره بی بی کر هر روز میخوره سریع ساعت مقرر که مدفوعش سفت نباشه بچه اذیت نشه.
من خودم سر پی پی نکردن حلما خیلییی اذیت شدم تنها دلیلشم کم آبی بود ...حتی آزمایش مدفوع هم دادم و حساسیت نداشت...اگه شما هم مثل دختره منه این آب ولرم صبح ناشتا امتحان کنید....و اینکه دیروز پیش دخترم بود گفت از ۴ماه به بعد می‌تونه اون مقدار آب رو بخوره و از ۵به بعد تا روزی ۱۰۰الی۱۵۰سیسی هم می‌تونه چون هوا خیلی گرمه
مامان هاکان🐤💙 مامان هاکان🐤💙 ۶ ماهگی
😔نمیدونم چرا ولی هیشوقت خاطرات بد زایمانم از یادم نمیره کل حاملگی خونه مامانم استراحت مطلق بودم یه نفر از خانواده همسرم نیومدن بگن خوبی بدی .. به کنار بعد زایمان که از بیمارستان مرخص شدیم رفتم خونه مامانم خانوادش گوششو پر کردن و دعوا راه انداختن اومدن بچه رو ببرن بمنم گفتن میایی بیا نمیایی خود دانی منم کسیو که ۹ ماه تو وجودم بودو نمیتونستم ول کنم منم باهاشون اومدممم .. خلاصه با مامانم اینا دعوا کردن و منو اوردن خونه خودم که تازه خونه رو چیده بودم و هیچی نبود مامانمم نزاشتن بیاد پیشم بمونه . خلاصه من اومدم شیر نداشتم اصلا بچمم تا صبح گریه میکرد یزیدا براش شیر خشک نمیدادن که بچه شیر خشکی میشه بچم سه روز گرسنه موند فقط با اب .😭 انقد بی حال بود دیگه گریه هم نمیکرد بردیم دکتر . البته یه دکتر بی سواد . استامیفون داد هر دو ساعت پنج قطره . مادر شوهرمم قطره چکونو پر میکرد میریخت دهن بچم میگفت بزا زود تبش بیاد پایین 😭😭😭😭 بیچاره بچم دیگه یه ذره هم گریه نمیکرد خدا به دادش برسه خاله شوهرم اومد تب سنج اورد دیدیم تب بچه ۳۸.۵ درجا گفت ببریم بیمارستان بردیمش ازمایش گرفتن به زور رگش پیدا میشد بچمو سوراخ کردن دستشو زردیش ۱۵ بود پسرم بستری شد دکتر اومد داد زد گفت به بچه انقد شیر ندادین و استا دادین بدنش کم اب شده خونش لخته زده 😔😔😭😭😭😭خدایا میگفتن اگه دیر میاوردین بچه تلف میشد خدایااا به بزرگیت قسم هیچ مادریو با بچش امتحان نکنه . من با سانسور نوشتم .. من عاشق شوهرم بودم . هستم ولی رفتارایی که با من کرد هیشوقت یادم نمیره تا اخر عمرم بخاطر اون دردایی که کشیدم اون استرسایی که چن روز کشیدم یادم نمیره خدایا مرسی که پسرمو بهم برگردوندی
مامان آوا مامان آوا ۸ ماهگی
به وقت غذای کمکی(عصرانه: پودینگ موزی)
چون ناهار به آوا سوپ داده بودم، تصمیم داشتم عصرانه دسر شیرین بدم بهش و از دیروز تصمیمم روی پودینگ بود.
تغییری که تو رسپی پودینگ دادم، به جای آرد برنج(چون تو وعده ناهار تو سوپش برنج بود و نخواستم دوبار در روز برنج استفاده بشه) از جودوسر پرک استفاده کردم. تمیزش کردم، شستم و با آب گذاشتم بپزه. یه مقداری بادام رو آسیاب کرده بودم، به قدری آسیاب شده بود که شبیه کره بافتش کرمی شده بود. یه قاشق کوچیک از کرم بادام درختی اصافه کردم و گذاشتم رو حرارت ملایم پخت یکم که غلیظ شد، یک سوم موز رو له کردم و گذاشتم باهاش چند تا قل زد(این کار رو انجام بدین تا بافت موز برای گوارش مناسب تر بشه).
در آخر هم با میکسر میکس کردم و آوا جون نوش جان کرد.
چون وعده ناهار خوب خورده بود انگار معده ش برای عصرانه سنگین بود. احتمالا باید وعده صبح و عصر رو با فاصله بیشتری بدم(من به فاصله ۵ شاعت دو وعده رو دادم امروز)
خلاصه یکم بازی کردیم و وسطش اب دادم بهش تا ۶ تا قاشق خورد