۱۶ پاسخ

نه من دو سه بار مادر شوهرم بچم رو برد،حدود یک ربع بعدش خودم پا میشدم میرفتم سراغ بچم،چون پدر شوهرم به شدت بچه را اذیت می‌کنه
دوبار جلو چشم خودم سر بچمو زد تو ماشین.من اصلا نمیتونم اعتماد کنم که در نبود من با بچم چطور رفتار میکنند هرچند می‌دونم خیلی دوسش دارن،ولی خب سابقه خوبی هم ندارن در بچه داری
مادر شوهرمم اصلا تمیز و مرتب نیست
به هر حال چند باری دید پشت سر بچم راه میفتم دیگه نیومد ببره
اعتقاد من اینه بچه تا وقتی شیرخواره باید جایی باشه که مادرش هست
فرقی هم نمیکنه شیر خشک بخوره یا شیر مادر

نه ..فقط وقتایی که کار داری بده ببره
نهایتا روزی یه بار
اینجوری به همه کارهات میرسی...حتی اگر هم نرسی مهم بچه ست که باهاش وقت بگذرونی.

تربیتش و .. اخلاق رفتار مادر شوهرتو اگه دوست داری، مثل اون میشه.
اشکال نداره، اما اگه دوست نداری یه فکری بکن، تو باید تو تایم بیداریش باشی، به کارات میرسی یک ساعت نهایت همه کاراتو بکن خودتم برو پیش بچت

عزیزم کم کم این بچه برا خودشون میشه😐

وقتی کار داری میبرنش اشکال نداره توام به کارات میرسی ولی وقتی بیکاری نزار بره بگو میخام باهاش بازی کنم غذا واسش پختم بدم بخوره اینجور چیزا

قطعا مهم بود واسم.
اینکه به آدم کمک کنن بعضی وقتا ببرنش تا به کاراش برسه فرق داره تا این کار هر روزشون باشه. عملا تحت تاثیر و تربیت اونا میشه

خب نده ببره بلاخره یا باید وقت بگذرونی با بچه یا برای رسیدن به کارا بچه رو بدی ببره انتخاب با خودته

من بودم از خدام بووووود 😄من خودم سعی میکنم تایم بیداریشو بدم ببرتش پیشش که تایم خابش پیش من باشه
اینجوری ک عالیه
هم باهاش بازی میکنن هم سرگرم میشه
فعلا که این سنه یکم که بزرگتر شد پیششون نمی‌مونه اصلا

من قبول نمیکنم. همیشه ام یا با باباش میره یا من میبرمش یکی دوساعت میمونیم برمیگردیم مگر اینکه جایی برم یه ساعت بذارم پیششون اینطوری بچه عادت میکنه به اونا و تربیت اونا و بزرگتر هم که شد دو تربیتی میشه و چون بابا بزرگ و مادربزرگ از روی دوست داشتن همیشه به حرفش گوش دادن لوس بار میاد ودیگه حرف شمارو گوش نمیده بعدهام شلوغاش که بیشتر میشه و دیگه تحملش نمیتونن بکنن میگن بیا بچتو بگیر اذیتمون میکنه بریز و‌بپاش میکنه آرامش نداریم😅
هم دختر جاریم هم برادر زادم به این روش بزرگ شدن به چشمم دیدم همه اینارو

من اصلا اجازه نمیدم درسته ما خونمون شهر دیگه ای اما ماهی یکبارم میرم خونه پدرشوهرم اینا خودم میمونم بالاسر بچم چون اونا بنظرم مثل مامانی الان از بچه مراقبت نمیکنن مخصوصا پدرشوهرم که پسرم با دست بلند میکنه نهایت تایمی که بچمو حتی بذارم بغلشون ۲۰ دقیقه هست بعد میگیرم
حتی تایمی هم که حالم خوب نباشه درحد ۵ دقیقه هم بچمو نمیدم دستشون چون میدونم چطورن و بنظرمم بچم به من احتیاج داره چون الان ترس جداییشون بیشتر شدهو دلم نمیخواد بترسه از نبود من و اینطوری براش عادی میشه توی بزرگسالی که اگه من نباشم ساکت بمونه

اینطوری کم کم طبق تربیت اونا بزرگ‌میشه
ن طبق تربیت تو.

عزیزم ظهر که میبرنش کارات که تموم شد برو بیارش بگو میخوام غذا بدمش ، عصرا هم خودت باهاش برو یه نیم ساعتی بشینن بعد ب یه بهونه ای وردار بیارش....بالاخره اونام دوستش دارن نباید کاری کنی که ناراحت بشن

اگه دوست نداری بهش بگو راحت
بگو دوست دارم کنار خودم باشه
من دخترم دقت کردم تو خونه کنار خودم خیلی راحت تره و حالش بهتره
ب

دختر منم همینه تقریبا ۱۱_۱۲ بیدارمیشه یا میگم بیان پیشش بشینن یا ببرنش تا ب کارام برسم ، نیم ساعت ، یه ساعت بیشتر نمیشه یا میرم دنبالش یا میارنش دیگه ظهر میخوابه از خواب که بیدار شد خودم میبرمش بیرون یا خونه مادرشوهرم اینا ، تو خونه نمی مونه اصلا

خیلی مهمه من فقط وقتایی که کار دارم یا بیرون بخام برم میزارم پیش مامانم یکی از فامیلا ما اینجوری بودن تا بچه چشم باز میکرد مادر بزرگش میبردش بیرون الان اصلا نبود پدر مادرش براش مهم نیست فقط مامان بزرگ و بابا بزرگش باشن کافیه

من اصلا نمیزارم ببرشون. فقط وقتایی که میخام برم جایی یا بازاری. میزارمشون پیشش

سوال های مرتبط