میگم ماها چه روزو شبایی رو گذروندیم با بچه های تازه به دنیا اومدمون!
با زردی ؛با ناف؛با کولیک؛با رفلاکس؛با نخوابیدن؛با انواع شیر عوض کردنها؛با غذای کمکی؛با دندون؛ با تب؛با اسهال؛با واکسن؛با الرژی!
همه رو از سر گذروندیم و الان ی پا استادیم و به هم روحیه میدیم!
چه روزای سختی بود!
خواستم‌ به هممون بگم خداقوت مامانا!؟
هنوز خیلی راه داریم تا پاهامون رو دراز کنیم و بگیم آخیش از آب و گل دراومدن!
ماچ به لپ همتون♥️♥️♥️

خداقوتی درکارننیست 😂حالا حالا باید بدوییم براش

من همه اینا رو تجربه کردم و با اینکه سنم کم بود و هیچوقت تجربه نگهداری از بچه ای رو نداشتم ولی جوری تا الان برخورد کردم که خودمم باورم نمیشه انشاالله هممون بتونیم بچه هایی سالم و با تربیت تحویل جامعه بدیم و همشون باعث سربلندی ما بشن واقعا خسته نباشین مامانای مهربون تو این دوره زمونه بچه بزرگ کردن خیلی سخته ولی جوریه که فقط ما مامانا که بچه کوچیک داریم همو درک میکنیم دیگران که میگن پس ما چیکار کردیم ۴ تا ۵تا بچه رو باهام بزرگ کردیم درست میگن ولی بچه های الان اصلا شباهتی به بچه های گذشته ندارن واقعا خسته نباشین

وااااای دقیقا
با خوندن تاپیکت همه اون روزا برام تداعی شد
چ سخت گذشت
ولی شیرین بود🥹

تک تک‌ اینایی که گفتی رو من تجربه کردم،
همشون سخت بودن اما گذشتن شکر خدا
چقدر سر تک تک این موارد استرس و ناراحتی می کشیدم،
حالا بعد از گذشت یک سال و اندی بنظرم پروسه ی مادری هم راحت تر شده هم خیلی خیلی شیرین تر

یه چیزی رو یاد گرفتم باید بیخیال باشم و بزنم به بیخیالی، هرچی سخت بگیری سخت تر میگیره روزگار بهت، الان یکی از اقوام اومدن بچش یه ماهشه، میگم پستونک میدی؟ میگع نه فقط تو مواقعی که خیییلی دگع گریه کنه! من چهارتا پستونک عوض کردم تا گرفت، چون بچم نااروم بود! درسته هر مادری روشی داره، ولی اینو بهتون بگم سخت نگیرین!! وسلام!

آره واقعا چقدر سختی کشیدیم چه روزهایی رو گذروندیم

واییی دقیقا خواهرسوهرم بچه اش دوماه دنیا اومده یعنی میبینمش یاد روزای خودمون میفتم میگم خدایا شکرت که گذشت من دست تنها بودم سخت گذشت بهم....

آره والا انشالله خوشبخت باشن شاد باشن زندگی خوبی داشته باشن

آره واقعا
مادر بودن افتخاره
اینجاست میگن بهشت زیر پای مادرهاست

سلام و خسته نباشید به همه شما
من پسرم 9ماهشه
شبا روانی ام کرده
دیگه بدنم داره کم میاره
از 9ونیم شب می‌خوابه تا 2شب بعد تا خود صبح هی می‌خوابه هی قل میخوره بیدار میشه
شیر میخوره باز بی قراری میکنه
منم هر بار بیدار میشم باهاش
دندون هم 6تا در آورده آب دهن باز میریزه ولی چیزی از دندون مشخص نیست
نمیدونم چیکار کنم
دل پیچه هم نداره
شیر شب رو تصمیم گرفتم قطع کنم
از این هفته
چند بار اقدام کردم ولی نا موفق بود

وای چه روزهایی بود از همه بدتر رفلاکس بود برام. خداروشکر گذشت🥺

دقیقا من چند روز پیش به شوهرم میگفت پارسال همین موقع درگیر گریه های وحشتناک کولیک و حساسیت پروتئین گاوی بودیم

عزیزم🥹🥰 مرررسی مهربون
واقعا که خیلی سختی کشیدیم
من شقاق سینه ام خییلی بد بود😢

فک کنم شما ختنه نکردی یه مرحله عقبیا🥲
منی که پوست کلفت تر از این حرفام دومی رو هم اوردم

دقیقا همینطوره..ماچ به روی ماه خودت عزیزم🫂

کنار همه اینا ...جنگ و اضطرابشم بذار

تا روزی ک نفس در سینه داریم باید بدویم دنبالشون چیزی به اسم اخیش وجود نداره فقط از دست گریه هاشون راحت میشیم اون وقتی ۲۰ سالشون بشه🤣🤣

مادری که پسر ۴ ساله داره میگه
چیزای دیگه جلو ون که دهنمون رو سرویس می‌کنه راه برم بعد هی دنبالشون باشیم از شیر بگیریم از پوشک بگیریم وره‌های لجبازی داره حرف زدنشون و..

🥹🥹🩷 چه حس خوبی داد بهم
ممنونم

وایییی از این به بعد مشکلات قراره بزرگ تر بشه

خیلی سخت بود خداروشکر گذشت

من که سومی هست الان با اولی که ده سالش هست چالش‌های جدید دارم

منکه اوایل انقدر بی تجربه بودم سرهرچیزی انقدر استرس میگرفتمو گریه میکردم الان که فکر میکنم میگم قبلا که خیلی راحت تر بود بچه کوچیک بود راحت بچه داری میکردم ولی چقدر برام سخت گذشت مخصوصا روزایی که افسردگی گرفتم هیچ وقت فراموش نمیکنم😔