دوروزه اومدیم خونه بابام مادربزرگم باپدرم اینازندگی میکنه شب اول متوجه رفتارمادربزرگم شدم ک چیزی ریخت توآب کتری امشبم توفلاسک چای چیزی ریخت الانم تو کلمن آب

بزارید جنگ بشه دعوا بشه ولی حتما به باباتون بگین این بدون دلیل اینکار رو میکنه وای به روزی که کسی بهش بگه بالا چشمت ابروئه اونموقع میخواد چیکار کنه
به نظرم برای همچین چیزی چشم پوشی نکنید دشمن آدمم همچین کاری به آدم نمیکنه

ببخشیدمنو با پیامام
خدابحق این روزای عزیز ب دادهممون برسه
خداحاجت دل همه روبده شماها ومنو خونوادمم همینطور
انشاءالله همه حاجت رواشید وخوشبختی جلوروتون باشه.

خودم ریختم پشمام مونده 😐😐

خوب باز کن ببین چیه

واقعا دلم پربود نمیدونستم چکارکنم گفتم بیام باشما حرف بزنم

ازتون میخوام برای پدرومادرم دعاکنید ن تو جوونیاشون زندگی کردن ن تو پیری هاشون
خدا پدرومادرهمه اونایی ک ازدست دادن بیامرزه
پدرومادر هرکسی ک سلامته خدا طول عمرباعزت بده

مگ میشه اسم سالمندان آورد
بابام ماشین پراید قراضه خرید ازشوهرعمم؛ شوهرعمم برگشت ب مادربزرگم گفت ماشینو ب اسم زنش کرده، برگشته یادم نمیاد چی گفته جلوروی بابام اینا

بابا چنتا ظرف وظروف خریده بود گفته بود نمیذارم لذتشوببرید
بعداون قضیه بابام توآشپزخونه جلویخچال کله پاشد قشنگ وبه معنی واقعی کله پاشدن رو ب چشم دیدیم
خدابسر شاهده اگ دروغ بگم
انگار زیرپای بابامو خالی کردن بابام با کله اومد تویخچال وپخش زمین شد

این شخص مشاعیرشو از دست داده بهتره بزارینش سالمندان

از زندگی مامان وبابام میشه چنتا کتاب رمان نوشت وازش فیلمی ساخت ک چندفصل و چندقسمت داره

داداشم ایست قلبی کرد اورژانس دیررسید گفتن تموم کرد ولی ی رفتاری نشون داد ی ادایی درآورد خودشو زد زمین
بابام اینا بردن بذارن خونه عمم اونجا هم ی ادایی درآورده بود شوهرعمم گفت باخودتون ببریدش
تا برن برسن بیمارستان نتونسته بودن داداشمو ببین
هروقت داداشمو میبردنش دکترمامان بزرگم خودشو زمین میزد ک منم باید ببرید فک میکرد اینبارم مثه هرباره

بارفتاراش فک میکنم زمان قاجاره

داداشم فوت شد چهلمش ک سیاه بازمیکردن برگشته ب مامانم میگ خوشبحالتون شد ب شمابدنشد انقدرذهنش کوتاه وکثیفه
مگ کی با دوتا شال وروسری غم پسرجونشو فراموش میکنه

مجبوریم احترامش کنیم بزرگیش فقط توخونه بابامه وگرنه عمه کوچیکم واسه پسرش زن گرفت مادربزرگمو نگفته بود حتی خبرهم نداشت مادربزرگم

همیشه ضمضمه داره زیرزبونش وقتی حواست نیست قشنگ نفرین میکنه حواست ک باشه برمیگردونه ب دعا کردن
مامانم میگ کاریش نداشته باشید دهنش کثیفه نفرین میکنه

ببخشید تک ب تک جواب نمیدم پیاماتون رو خوندم وکلی پاسخ دادم

باید به پدرتون بگید این رفتاراصلا درست نیست

حالا ادرار میندازه شماها گوش با حرفش هستین؟؟🥲🥲🥲

اصلا چشم نداره ببینه ماخونه بابامون میاییم انتظارداره عمه هامم مثه مابیان وبرن

پاشین بزین خونه هاتون .تا مریض نشدین

مامانم گفت روز عزیز نذارید خونه بحث بشه بی سروصدا جمعش کنید هربار ب رومون نیاوردیم

بخدا مامان وبابام زندگی ندارن ازدستش
عمه هام ک اصلا گردن نمیگیرنش

چقدر عوضی باهاشدعوا کنین که بفهمه شما فهمیدین

خواهرم بهش گفت چرااین کاروکردی ماخودمون هیچ بچه هامون مریض میشن
بابام بفهمه خون بپامیکنه برگشت گفت ک صداشودرنیار مثلا ماهم خوابیم

زنداداشم میگ خونه مامیاد بادستمال آشپزخونه خودشوپاک کنه پهن میکنه روبندرخت لباسا😑

تواین روزای عزیز چ دلش میاد این کارو بکنه

خیلی توظاهردوسمون داره ولی رفتارش با پدرومادرم اصلا خوب نیست پدرومادرم اصلا زندگی نمیکنن انگار مامانم جای مادربزرگمه مامانم کمرش خم شده باعصا راه میره ولی مادربزرگم سورو مورو گنده

وای جلوش رو بگیرید
بچه ها و خودتون مریض میشید

بخدا موندیم تو کارش

واااای ببخشید ولی چه عوضی همتونو مریض میکنه که برای اینکه مطیعتون کنه

چرا خوب

نوفلاسک چای ک زنداداشم خالی کردمیگ بوی واجبی میداده حالاخدا میدونه

دروغ چه حال بهم زن

بازم ک داشت پیش میرفت ک بریزه تو آب یا کتری خواهرم مچشوگزفت

با خواهرا وبچه ها وزنداداشم زیرنظرگرفتیمش ادرارشو جمع میکنه میریزه تو آب وچای