۶ پاسخ

واسه هورمونات هست عزیزم من ماه هفتم یه بار اینجوری شدم شوهرم دشت غدا می‌خورد یه هو زدم زیر گریه گفتم دلم میخاد مامانم اینجا باشه خودمو لوس کنم واسش خله بازی در بیارم اونم یه هو برگشت گفت مامانی مامانی و داشت مسخره می‌کرد ک من زدم زیر گریه بعد اومد بغلم کردم بردم بیرون حالا تو کوچه از یه ور دارم میخندم از یه ور گریه میکنم دست خودم نبود قشنگ بچه داشت اذیت می‌کرد آخه روزش منو شوهرم انقد میخندیم و مسخره بازی در می‌آوردیم بچه ام لج کرد شبش به گریه انداخت منو😂😂

بعد جالب اینجاست تو کوچه داریم میخندیم از این طرف هم اشکام میریزه به شوهرم میگم هرکی من ببینه فک میکنه منو زدی الان آوردی بیرون دور بدی 😂😂😂

آره گلم عادیه
من و همسرم یه مدت تو هفته هفده تا بیست و سه و اینا خیلی از هم دور شده بودیم و بهم که نزدیک بودیم همش سر چیزای بیخود دعوامون می‌گرفت خداروشکر خوب شدم دیگه
اما الان هنوزم گاهی اینجوری میشم اما نه به اون شدت که تو اون هفته ها بودم مثلا امروز و دیشب خونه مامانم بودم همسرم همش از ظهر هیئت بود الان تازه اومد خونه که رفته پای تلویزیون نشسته هنوز ندیدمش به سلام علیک اما چنان دلم گرفته بود و حوصلم سر رفته بود و بغضی بودم دلم میخواست دوباره برگردم خونه مامانم اونجا حوصلم سر نمیره هیچ وقت
احساس میکنم الکی از همسرم دلخورم شایدم نیستم
اون آزمایش سه مرحله ای قند رو هم که دادم نیم ساعت آخرش از شدت فشار انقد گریه کردم که نگو همش از گرسنگی و الا در حالت عادی هیچ وقت از گرسنگی گریه نکرده بودم تو آزمایشگاه همه چپ چپ نگاه میکردن تزریقاتچی هم فک میکرد از آمپول میترسم که گریه میکنم همسرم بردم بیرون بزور ساکتم کرد می‌گفت گریه نکن دیگه الان مردم فک میکنن دزدیدمت
آخرشم بردم برام ساندویچ خرید تا ساکت شدم🥲

بله🥲 منم اینطوریم

منم وقتایی که تنهام اینجوریم همش

همه همینیم

سوال های مرتبط