سلام مامانا چندروز پیش قبل شبهای محرم یکی از اقوام که اسمشو نمیبرم اومد خونمون خواب موند پیشم اینو بگم پسرمن خیلی لجبازه وکلا از نوزادی خوب نمیخوابید تا ۶و۷ماهگی من اصلا خواب نداشتم نه روزا نه شبها
الان ک یکم بزرگترشده تازه روزا میخوابه میتونم یه چرت ده دقیقه ای روزا بزنم اونم گاهی وقتا شبام باابنکه چندبار بیدارمیشه ولج میاره ومیزارم رو پام میخوابه باز منم میخوابم تا ساعت ۱۱ظهر تاقبل اینکه این خانوم بیاد خونمون من خیلی حالم خوب بود پرانرژی وروز که بیدارمیشدم خسته نبودم وقشنگ همون چندساعت خواب شب پرانرژیم میکرد
زدو این خانوم اومد خونه من وخواب موند خونم وقتی صبح که نه ظهر ساعت یه ربع به ۱۲ اونروز پسرم یکم بیشترخوابیده بود منم چون غذا داشتم خیالم راحت خواب بودم مهمونمم کلن خوابالو خواب بود
وقتی بیدارشدیم برگشت بهم گفت بدنت از تو راضی نیست توخیلی بد میخوابی بد دراز کشیدی کج خواب بودی نمیدونم بالشت یه جوری زیرسرت بود انگار راحت نبودی چرا به بدنت احترام نمیزاری خوب وراحت شب استراحت نمیکنی خلاصه کلی حرف زد که تو تاصبح بیداری وخواب خوبی نداری درصورتی که اصلا اینجوری نبود یااگرم بوده چون من به بچه رسیدگی میکنم خب خسته میشم وقتی میخوابه منم همونجور دراز به دراز از فرت خستگی خوابم میبره وبرام عادی بود یعنی هیچ حس بد خوابی نداشتم.همینکه این خانوم این حرفا بهم زد ورفت ازهمون روز من هرچقدر میخوابم باز خستم شب ها سعی کردم گوشی برندارم وقتی بچم خوابه خوابیدم تایم بیشترم خوابیدم ولی باز صبح حس خستگی دارم بخدا خسته شدم هروز گربم میگیره که خستم دلم میخواد بخوابم مدام عصبی هستم توروخدا بگید من چیکارکنم😔😔😔😔😔😩😩😩😩😩😩😩😩

انرژی منفی اش گرفتت
تو یک پیاله سرکه بریز بزار خودش تبخیر بشه تا انرژی منفی رو از خونت ببره
سبنج دود کن و چهار قل بخون

احیانا اون خانم مگه خودش بچه نداره یا بزرگ نکرده ک همچین حرفایی میزنه تا حدودی حرفاش درسته ولی آدم وقتی بچه داره اینقدر خسته میشه ک اصلا براش چیزی مهم نیس جز اینکه فقط بخوابه

عزیزم خستگی یه مادر که بچه کوچیک داره کاملا طبیعیه و اینکه اون خانم بهت انرژی منفی داده یکم بخور بزار عود بسوزون اسپند بسوزون موسیقی ملایم بزار بزار هوا خونت عوض شه . اگه وقت داشتی یکم مدیتیشن کن

حرف خانم باعث شده ذهنتون درگیر بشه. طبیعی ک شما خوابتون اینجوری باشه
خود من هفته اولی ک پسرم دنیا اومده بود از بس نخوابیده بودم و درگیر بستری شدنش بودم وقتی تو دستگاه گریه میکرد منم اصلا از خواب بیدار نمی شدمممم و می اومدن صدام‌میزدن اینقدر اون روزااا حالم بد بود ک چرا من ک خوابم سبک اینقدر خوابم سنگین شدهههه نکنه بچه ام گریه کنههههه و بیدار نشم
بعدش ک مرخص شد و اومدم خونه مامانم کمکم بود درست شدم.

صدقه رد کن حتما حتما اسپند دود کن سرکه سیب بریز تو ابپاش خونتون بزن انرژی منفی و میگیره آیت الکرسی بخون یکیم اگه میتونی ی تخم مرغ و بردار یدونم سوزن هرکی و ک احساس میکنی چشمت میزنن اسمشو بگو بعد یک یکی با اسما با سوزن بزن رو تخم مرغ اسم اون خانمم بگو بعد ک شکست بنداز بیرون

ببین گاهی بعضی حرفا رو ناخوداگاهمون تاثیر میزاره و ذهنو به هم میزنه این خانومم همین قصدو داشته و چون بچه نداره درکی از استرس و بی تابی ماها نداره به حرفش فک نکن از ذهنت بیرونش کن ب روال برمیگردی

بنظر من ربطی نداره به حرفهای اون خانم فقط اینکه اون شبی که اون پیشت بود شاید زیادی تکون خوردی اونم به این خاطر گفته منو ببینه چی میگه از بس این ور اونور مکنم وعلتش کم خونی وکمبود ویتامین دی من که همینم شمام آزمایش بدید تا متوجه بشید

اسپنددود کن صدقه بده بنظرم بیشترچون اون خانوم گفتع شماتلقین کردی بخودت همش باخودت تکرار کن من پرانرژی ام حالم عالیه واینکه قرص اهن و ویتامین دی و...بخور

منم ی تایمی اینجوری شده بودم دقیقا همینی ک میگی😐بعد ی مدت طولانی خود به خود خوب شدم هنوزم نفهمیدم چرا