۱۳ پاسخ

این حس به خاطر تغییر هرمونات هست! و دچار افسردگی بعد از شیر گرفتن شدی کمی بگذره احساس می کنی بهترین کار دنیارو در حق دخترت کردی

منم پنج روزه پسرمو از شیر گرفتم خیییلی اذیت میکنه ساعت سه شبُ شش صبح بیدار میشه اینقققد گریه میکنه حتی اب هم نمیخوره ب هزااار بدبختی ساکتش میکنم بغل هیچکسم نمیره فقط دوست داره خودم ایستاده بغلش کنم

بچه ها آبمیوه های پاکتی و شیر های طعم دار پاکتی خیلی دوس دارن
اصلآ همون پاکتی بودنش جذابه

وقتی بیدار میشه و با حسرت نگات میکنه براش بیار و ذوق رو توی چشماش ببین
مثلا پسر من شیر نارگیل و شیر طالبی خیلی دوس داشت

پسر منم وقتی بیدار میشه میگه مامان بغل وقتی از شیر گرفته بودمش سرشو میذاشت رو سینه ام می‌خوابید الان دیگه بیدار میشه میگه بغل 🥲آخ مادر شدن هم سخته هم شیرینه هم اذیتی😂 خلاصه همه حس ها قاطی پاتیه

خب خوبه همونم بریز تو لیوان یواش یواش

من دخترم خیلی بی قراری میکرد مجبور شدم شیرخشک بهش بدم پیگیر شیرخشک زیاد نمبشه حتی گاهی نمیخوره

پسر منم خیلی لجبازه اصلا با حرف آرام نمیشه یه چیزیو بخواد انقد گریه میکنه تا هلاک بشه
اره باید کم کم بگیرمش
در طول روز زیاد نمیخوره مشکل اصلی من شیر شب و موقع خوابه که فقط و فقط باشیر می‌خوابه

منم بخاطر همین هنوز نتونستم از شیر بگیرمش واااای الآنم گریم گرفت

منی ک همیشه کابوسمه بهش فکر میکنم بغض میکنم

وااااای بغض کردم
پسرم با یه لذتی شیر میخوره با یه ذوقی میاد طرفم فکرشو میکنم بگیرمش چقد اذیت بشیم دوتامونم
به یکیشون میگه سفید یکیش توسی
حین خوردن باید یکیش تو دستش باشه یکیش دهنش

خیلی سخته
من میشنوم قلبم میگیره
شیر خشک این چیزارو نداره

بعضی مواقع میگم خداروشکر دخترم خودش ول کرد

خیلی سخته واقعا

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
سلام خانوما ظهر همگی بخیر
اینم میان وعده شیطون خونه 😊
صبح ۴نیم با گریه بیدار شده پا شده میگه مامان تاب 😐 هی گفتم نه مامان بیا اینجا بخواب آخه دو شبه هی بیدار میشه میگه تاب گفتم از سرش بیوفته ولی کلی گریه کرد گفت تاب تاب مجبوری بردم تو تاب گذاشتم به صندلی اشاره می‌کنه ک بیار بشین میگم بچه بخواب میگه مامان مامان رفتم صندلی آوردم اینسری پاشو آورده بالا میگه پا پا. که پاهاشو ماساژ بدم 😐😐😐 میگم من خپابم میاد می‌خوام بخوابم ببین کسی بیدار نیست همه خوابیدن اشاره می‌کنه ک ببرمش از پنجره بیرون رو نگاه کنه 🙄 بردمش نیم ساعت بیرون نگاه کرده حتی گفتم من میرم لالا نیومد رفتم به زور اوردمش گریه کرد ، شوهرم بیدار شده دادم بهش خودم رفتم دراز کشیدم
بیچاره نیم ساعت تابش داد نخوابید میگه شیر درست کن میگم بابا من اینو از شیر شب گرفتم توام هر شب تا گریه می‌کنه میگی شیر بده 😑😑😑 گفتم برو بخواب خودم باهاش بازی میکنم ، یکم کتاب خوندم براش ادا در آوردم
تا آقا رضایت داده خوابیده ، وای یعنی امشب اگه گریه کرد می‌خوام مقاومت کنم تا این تاب از سرش بیوفته 🥴🥴 سه شبه خواب ندارم امشب هم دیگه دو ساعت بیدار بود ۶نیم خوابیدیم 😐
چرا اینجوری شده ؟
نگاه کردم دندون هم در نمیاره ، شکم درد هم ندارد چون آب نعناع میدم بهش ، نمی‌دونم چرا هر شب بیدار میشه میگه تاب 😑😑😑