خب کایلین امروز ۱۹ ماهه شد برقا ساعت ۳ در حالی که اصلا حواسم نبود و لباساشو دراورده بود ببرم حمام در آستانه ورود رفت در نتیجه برنامه به بریم بخوابیم تغییر کرد
امروز یه تکنیک مسخره اینستایی یاد گرفتم به این شکل که وقتی بچه شروع به جیغ کردن و بیقراری شدید میکنه
۱. میرید سمتش و هم قدش میشید جوری که صورتتون روبروش باشه
۲. مستقیم به چشماش نگاه میکنید و چشم ازش برنمیدارید
۳. شروع میکنید نفس عمیق کشیدن
۴. سرتون رو مثه وقتی تایید میکنید تکون میدین( که البته من تو این مرحله ۴ خنده‌م میگیره چون کایلین عاقل اندر سفیه نگاهم میکنه😄)
از اونجایی که کایلین روزی بالغ بر ۲۰ بار تازگی‌ها اینجوری جیغ میزنه باید بگم که تکنیک بدی نیس چون از لحظه چشم تو چشم تقریبا آروم میشه و باهام نفس عمیق میکشه ، در اون فاصله هم سعی میکنم فکر کنم سر چی قاطی کرده که خب اغلب نمیفهمم و بعد از انجام تکنیک به استقبال دور تازه جیغ در ساعات بعدی میریم
تصمیم دارم انقد تکرارش کنم تا یا خودم دیوانه بشم یا کایلین فکر کنه فایده نداره مامان خل شده و دست از جیغ زدن برداره 🤯

تصویر
۱۷ پاسخ

مرسی از این همه پست قشنگ هر وقت دیر میام‌گهواره اول میام تو صفحه ات تا ببینم چیا گفتییی🥰😇

وای هدی توصیف هایی که موقعیت هات میکنی خیلی خوبه🤣

مامان صبور ❤️

شما فوق العاده هستی هدی جان

ولی دختر من اصلا سرکش نیست و اصلا لجبازی نمیکنه قشنگ صحبت میکنه و منم همیشه درک میکنم احساساتش و همین

منم این تکنیک رو انجام میدم بهش میگم جیغ بزنی من متوجه نمیشم چی میخوای بهم بگو چی میخوای. بیشتر وقتها میدونم چی میخواد ولی خب نباید اون کار انجام بشه جایگزین میکنم براش تا یادش بره.
و گاهی وقتها اون چیزی که میخواد رو انجام میدم البته میگم بهم بگو چی میخوای. و چون حرف نمیزنه با انگشت اشاره میبره سمت شی مورد نظر و جیغ تمام میشه.
و در نهایت اگه کلا اینا حواب نده میگم خدایا صبر بهم بده صببببببرر بعد یهو با تعجب نگاه میکنه و حواسش رو پرت میکنم و میریم یه بازی جدید..😀😀😀
خلاصه که دیوانه شدیم

می ریم واسه امتحان کردن این تکنیک

منم میشینم نگاش میکنم بهش میگم چی شده اونم به زبون خودش یه سری توضیح میده وقتایی که میفهمم چی میخواد خودمو میزنم به نفهمی چون معمولا میخواد بزارمش یه جای بلند ولی بعضی وقتا واقعا نمیدونم چشه
این بار باید نفس عمیق تست کنم 👍

چقد دلم برات تنگ شده بود چ خوب ک پیام گذاشتی عزیز،منکه تا میام چشم درچشم بشم با پسرم محکم میزنه تو گوشم کاش واسه دسشویی رفتن هم ی راهکار بم میدادی بخدا دیوانه شدم اصلا بام همکاری نمیکنه بچم

من حدس میزنم اگه این کارو بکنم بچه در کسری از ثانیه بخوابونه تو گوشم 🥴
اگه یادم بمونه امتحانش میکنم

مرسی منم تست میکنم چون امروز دقیقا همین مشکل و داشتم و نمیفهمم چشه

منم دقیقا دیروز دیدم این کلیپو توی اینستا

چ خوب امتحان کنم ببینم جواب میده یا نه

بذار منم امتحان منم ببينم برا مهديار جواب ميده😍

عزیزم😍

شما عالی هستی عالی🥹🫂❤️

این تکنیک که گفتی خیلی جواب میده
واقعا خوب ومفید واصولی هست

مرسی که یادآوری کردی

یک کانال تخصصی هم هست داخل ایتا ،ایده ی بازی وقصه میده برای بچه ها
خیلی به من کمک کرد
اسمش قصه های رشد
آدرسش رو برات میزارم
@GhesseRoshd

سوال های مرتبط

مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ سالگی
عصر آنیسا رو برده بودم پارک.
یه گوشه‌ی یه دختر و پسر کوچولو مشغول خاک‌بازی بودن.
آنیسا هم ایستاده بود کنارشون، داشت نگاه می‌کرد

یهو خم شد، یکی از بیلچه‌ها رو برداشت.
منم پیش خودم گفتم خب فعلاً که کسی ازش استفاده نمی‌کنه، شاید اینطوری آروم‌آروم باهاشون هم‌بازی بشه!

که یهو دختره دید و چنگ زد به بیلچه، گفت بده به من! چرا به وسایلم دست می‌زنی؟! 😐
آنیسا هم که معلوم بود اصلاً درک نمی‌کنه چرا این‌همه خشونت، کوتاه نمی‌اومد.

منم با خونسردی (واقعی یا تظاهر بهش، هنوز مطمئن نیستم) گفتم:
«جیغ نزن عزیزم، الان ازش می‌گیرم.»
ولی دختره مگه کوتاه میومد؟!

تو این فاصله پسر بچه‌ هم به صحنه ملحق شد و شروع کرد به فحش دادن.
من؟ برگام ریخته بود✋🏻
دست آنیسا رو‌ گرفتم گفتم بیا بریم اونطرف بازی کنیم

که پشت سرمون همون پسره گفت: توله‌سگِ تو به اسباب‌بازی ما دست زد!

اون لحظه برگشتم و فقط گفتم:
«خیلی بی‌تربیتی.»
(در واقع دلم می‌خواست از اون جملاتی بگم که طرفو از نظر ادبی، فلسفی، خانوادگی و ژنتیکی خاکستر می‌کنه… ولی خب نشد.)

از وقتی برگشتم خونه فکرم درگیره.
واقعاً اینجور وقتا آدم باید چی کار کنه؟
فاصله‌گذاری اجتماعی؟ فریاد سکوت؟ کلاس آموزش حقوق کودک در پارک؟
یا فقط یه بغل کش‌دار برای بچه‌ات که نفهمه دنیا همیشه این‌قدر بی‌رحمه…
مامان نینی مامان نینی ۱ سالگی
بچم نمیتونه حرف بزنه گاهی جیغ می زنه که منظورشو بفهمونه
تا جیغ میزنه شوهرم داد میزنه که جیغ نزن و دستشو بلند میکنه که بزنش یبارم قبلا زدش
هر چی میگم این بچست نمیفهمه از پس خودخواهه
امروز ظهر از سرکار اومد تا بچم جیغ زد داد میزنه دستشو بلند میکنه که بزنش
گفتم نمیتونه حرف بزنه جیغ میزنه چته میگه اعصابم نمیکشه گفتم میموندی همونجا که بودی نیا اعصاب مارو هم به هم بریز بعد لباساشو پوشید رفت بچم همش میگه بابا بابا
قبلنم بحثم شده باهاش سر این موضوع میگه اعصابم نمیکشه گفتم برو دکتر آرامبخش بهت بده گفت روانی خودتی
چون خودم همیشه آروم و ساکت بودم هیچوقت این روی شوهرمو ندیدم
از خودم متنفرم که همچین پدری برای بچم انتخاب کردم
شرمنده بچمم که اینقدر باباشو دوست داره و اون اینقدر نفهمه
کارم همش شده گریه که چرا نمیفهمه این فقط یه بچه یکساله است
نه راه پس دارم نه راه پیش خدایا خودت به فریادم برس😭
این پدر چجوری میخواد تو تربیت بچه به من کمک کنه😭
مامان پسملی مامان پسملی ۱ سالگی
آخیششش بالاخره خوابید
نمیدونم آخه این بچه چش شده من خیلی وقته تقریباً از شیر شب گرفته بودمش فقط یک وعده میخورد که اونم قطع میکردم تموم میشد دیگه عادت کرده بود و حتی بیقراری هم نمیکرد ولی بعد واکسنش کلا انگار یک آدم دیگه شده همش بداخلاقه و جیغ میزنع شب‌ها حاضره دو یا سه ساعت تمام جیغ بزنه که شاید من بهش شیر بدم از یک طرف دلم به حالش میسوزه ولی اگه بدم بهش شرایط از شیر گرفتنش سخت تر میشه راستی لطفاً گارد نگیرین که کوچیکه و فلان و گرمه دارم تدریجی میگیرم خیلی آروم و کم‌کم احتمالاً دو یا سه ماه طول بکشه. چون پسرم بیش از حد وابسته بوده الآن خیلی بهتر شده بود ولی نمیدونم این بداخلاقی هاش واسه چیه فقط جیغ میزنه نه میزاره بغلش کنم اگه هم ولش کنم بدتر میکنه موندم بخدا کلا هم چسبیده به خودم هر بچه ای سمتش بیاد میزنش و چنگ میندازه تو صورتش خیلی بی اعصاب شده به نظر شما چیکار. کنم بغلش کنم یا منم بداخلاقی کنم یا بی‌تفاوت باشم به گریع هاش
خودم بیشتر توجه میکنم ببینم جواب نمیده بیتفاوت میشم
مامان آرش و رستا☺️ مامان آرش و رستا☺️ ۱ سالگی
دوستای قشنگم .
بعضی هاتونو چند ساله که میشناسم از زمان بارداری تا الان
خیلی خیلی صحبت کردن باهاتون برام لذت بخش بود
از تجربه هامون کنار هم دیگه گفتیم
از دل نگرانی هامون
از خوشی و ناخوشی هامون
خیلی وقتا دلم گرفتم باهاشون درد و دل کردم بیشتر بخاطر آرش قشنگم
و شما چقد خوب در کنارم بودید به صحبت هام گوش دادید داریم دادید
ولی من از وقتی که این اتفاق برای دخترم افتاد قبلشم که خب بخاطر آرش حال روحی خوبی نداشتم رستام که اینطور شد به کل داغون شدم
قبل از این همه میگفتن آرش بخاطر چشم نظر رفت میگفتم نه بابا کی گفته
چشم نظری وجود نداره ولی الان واقعا نظرم عوض شده دقیقا یکی دور روز قبل به خانومی گفته بود قد بچه هاتون چنده منم خب جواب دادم حساسیتی هم نسبت به این موضوع نداشتم حتی بارها عکس رستارو گذاشتم‌ ولی الان میفهمم اشتباه بوده
دیگه فکر میکنم باید از این فضا دور باشم تا هم به خودم هم به دخترم برسم واقعا خیلی آشفته احوالم
دلم نیومد بدون خداحافظی برم خیلی خیلی دوستون دارم واقعا در طول این مدت خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم
ایشالله تن بچه هاتون همیشه سالم و سلامت باشه
خداحافظ 🥺🫂شاید یه روزی دوباره برگشتم کنارتون