هرکیونفرین کردم خدا جوابمو نمیداد
حالا روزعاشورا شوهرم دعاکردم خیرنبینه
چون هرجامیخاییم بریم باخوانودام حلوتمون تلخ میکنه یاانقدغر میزنه ک من وقتی میرم اونجاعصبیم
ولی درکنارخانوادش نباید عصبی باشم نباید بی محل کنم واینا
روز عاشورا وچندروز قبلش بی محلمپمیکرد انقد داغون بودم قلبم شکسته بود😔اینجورگفتم😓 بعدش نشستم سرنماز به هق هق افتادم گفتم خدایا میدونی من سختمه من مریض شدم ازدسش
من افسرده شدم تودعامو مستجاب نکن دعام پس میگیرم
حالا امروز صاحبکارشون زنگ زد که باید شبفتت عوض شه
عوض شدن شیفتش خیلی ب ضررشه ینی دیگه بیکاری ندارن
گفته ی شاگرددیگه گرفتم اگ بلدنباشه توبیا نرویه شیفت دیگه
اگ بلد بود ک باید بری یه شیفت دیگه
قضاوتم نکنین زیاد زیاد دلموشکسته خیلی زیاد

منم یبار نفرین کردم ولی بعدش پشیمون شدم دلم‌نمباد‌ب هرحال همه آدما خوبی و بدی دارن باید بتونیم باهم کنار بیایم
منم هروقت میرم خونه ننش سرویس می‌کنه محل بده قیافه نگیری فلان نکنی..حالا ننش زورش میاد ی‌چای بیاره خداروشکر فهمید چجورین الان میگه بدون دعوت دگ‌نمیخاد بریم اونم سالی یکبار دعوت نمیکنه

خوبش شده
غصه نخور ارزش ندارن

بزار بره تو هم یه نفس راحت بکش

نفرین نکن بسپارش بخدا بگو آدمش کن

حالا شیفت بمونه ارامش داری ؟مقصر شوهرته نباید کاری میکرد زنش نفرین کنه