چند روز پیش مادرشوهر خواهرشوهرم اومده بود خونه مادرشوهرم
بعد به من میگه شیر خشک میدی به بچت
شیر خشک مغز بچه رو کند میکنه
منم گفتم شیر خشک ویتامین هایی داره که شیر مادرنداره برگشته میگه نه شیر مادر خوبه (انگار من خودم خواستم شیر خشک بدم 😐)
بعد ساعت ۹شب بود پخترم تازه بیدار شده بود مادرشوهرم هم داشت تکونش میداد بخوابونه منم گفتم تکونش نده مامان میخوابه شب خوابش نمیاد
از اون طرف مادرشوهر خواهرشوم میگه تو این ادم بزرگ کردی بچه هر وقت خواست بیدار میشه هر وقت خواست ‌پامیشه (خب دخترم تازه بیدار شده بود 😐)
منم گفتم شب اذیت میکنه گفت وااا مادر شدی برا چی شب بیداری باید بکشی
وظیفته منم گفتم وظیفه من تنظیم کردن خواب بچمه بعد رفتم اتاق نیومدم بیرون تا رفت
مادرشوهر خودم هم زود از اون حمایت میکرد
کی میخوان تو کار و تربیت فرزاندانمون دخالت نکنن
جاریم هم میگه ول کن اینا بچه منم خراب کردن نزاشتن خوب تربیت کنم

والا من نمیزارم اون جوری بشه من به عنوان یه مادر تربیت بچمو خراب نمیکنم
م
بعضی وقتا یه جوری رفتار میکنه مادرشوهرم انگار اون دخترمو زاییده

پیش همه میگه انقدر میترسم معصومه حواسش نباشه بچه رو خفه کنه یعنی چیییی نکنه دخترم بچه اونه خبر ندارم

خودشم به بچه سه ماهه همش میگه مامان نمیاره من تورو ببینم چرا نمیزاره
درحالی سه روز یبار میرم
شبا که میریم خونمون به شوهرم میگه چرا میری نرو


خودشم میگه به هیچ کس ربط نداره من دوس دارم نوه هام بی ادب باشه
همشونو بی ادب تربیت میکنم
اخه جاری بزرگم میگه چرا بچه منو خراب کردی برا همین این رو گفت😂

۹ پاسخ

بگو حاصل تربیتت رو تو خونمون دارم باهاش زندگی میکنم انقدر نبال به خودت

اه نسل مادرشوهرای بد منقرض میشد به حق این روزا😏😒

ببین ببخشیدا ولی مقصر اصلی شوهرته. منم مادرشوهرم یه وقتایی یه کارایی میکنه، چند روز پیشا بزور بچه رو گرفته بود بشوره زیر آب داااغ😳 هرچی میگم این آب داغه براش، میسوزه، گوش نمیکنه. منم فقط یه اشاره ب شوهرم کردم، اونم جوری حالشو گرفت ک دیگه جرات نکرد ب بچه دست بزنه. یا مثلا خواهرشوهرم اومد خونمون رفت سمت بچم بغلش کنه، فورا ب شوهرم اشاره دادم بگو بره دستاشو بشوره، اونم فورا بهش تذکر داد. میدونی در اصل وظیفه شوهرته در این موارد جلوی خانوادش وایسه و نذاری هرکار دوس دارن بکنن. وظیفه شوهرته ک اجازه نده اونا پاشونو از گلیمشون درازتر کنن.

من با مادر شوهرم از ۱۱روزگی دخترم سر همین جور کارا دعوا کردیم تا الان هیچ رفت و امادی نداریم 😂

مادرشوهر منم اوایل که بچه بدنیا اومده بود هی میگفت شیرت قوت ندارع بچه گشنشه همش جیغ میزنه منم ناچارا بهش شیرخشک دادم
وقتایی که همسر خونه نبود اصلا نمیومد کمک کنه مینشست پیش دخترش تازه فامیلاشونم جا پیدا کرده بودن همش خونه ما بودن منم دیوونه میشدم زن زائو حوصله خودمم نداشتم اینام اومده بودن نمیرفتن کمکی هم نمیکردن به محض اینکه شوهرم میومد خونه این مادرشوهرم پا میشد کار میکرد 😂تازه خاله شوهرم صبح ساعت ۷/۳۰ میومد خونمون وااااای برع دیگه برنگرده اون روزا
تصمیم گرفتم دیگه نزارم بمونن
الان هم میگه بچه دوم که بدنیا بیاد دو روز میمونم بعد شاهان هم برمیدارم با خودم میبرم این دیگه بچه منه
می خواد منو حرص بده منم میخندم بهش
اون بیشتر دیوونه میشه😁😂

توام بگو خداروشکر دوره زمونه ای شده ک هر کس واس خودش ی دکتر خاص داره نیاز ب دومیش نیس
بچه های خودتو تربیت کردی حالا نوبت منه ک برا بچه ام مادری کنم و قطعا هیچکس دلسوز تر از من نیس و صلاحشو نمیدونه بعدم درشو از اون خونه 😬

بیخیال بابا
من الان نزدیک سه ماهه خونه مادر شوهرم نرفتم بااینکه فاصلمون ده دقیقه راهه

خدا بهمون یه اعصاب زیاد از دست قوم شوهر بده😑

وای مادرشوهر منم دخترمو میگه
مامان به دخترم شیر ندااااد؟
مامان به دخترم آب نمی‌دههه؟
مامان نمیخوابونتتتتت؟
مامان بهت غذا نمیدهههه؟

سوال های مرتبط

مامان maman Nelin🌈💖 مامان maman Nelin🌈💖 ۶ ماهگی
مامانا ذهنم خیلی درگیره
امشب برای شام رفتیم خونه ی مادرشوهرم. قرار بود شب اونجا بخوابیم. چون معمولا بچمو که میبرم جایی بعدش میارم بد خواب میشه. بردمش اونجا همش خواب بود بچه. ساعت ۸ بهش شیر داده بودم خوابید ۱۱ قرار شد بهش شیر بدم اگه خوابید و بیدار نشد شب همونجا بخوابیم. اگه بیدار شد بیاریمش خونه ی خودمون. من ۱۱ بهش تو خواب شیر دادم. همیشه همینکارو میکنم. پدر شوهرم شروع کرد گفت تو خواب بهش شیر نده و فلان گفتم اگه بیدار شه خودش دیگه نمیخوابه قلقش دستمه. گفت نکن اینکارو بچه بد خواب میشه خلاصه توضیح دادم که اگه بیدارش نکنم خودش بیدار شه خوابش کلا میپره تو خواب بهش شیر بدم میخوابه دوباره. مادر شوهرمم از اون طرف جو میداد که آره بچه ی منو اذیت میکنن و فلان‌ خواهر شوهرم چند بار بهش اشاره داد که بسه دیگه چیزی نگو این باز میگفت بچه ی منو اذیت میکنن؟ هی میگفت. منم دیدم ساکت نمیشه برگشتم گفتم آره ما بچه رو شکنجه میکنیم تنبیه بدنیش میکنیم. خلاصه که شیر دادم و بچه خوابید بازم بیدار نشد. به شوهرم گفتم بمونیم شب مادر شوهرم گفت حالا میخواین امتحان کنین برین خونه ببینین شاید خوابید اگه نخوابید بیارینش منم دیدم اینجوری گفت به شوهرم گفتم بریم خونه.
به نظرتون من جوابشو دادم کار بدی کردم؟ نمیدونم چرا عذاب وجدان گرفتم.
خدایی آدمای بدی نیستن اما امشب واقعا عصبیم کرده بودن