من ساعت ۱۰ صب ۵شنبه بستری شدم برای زایمان طبیعی باآمپول فشار
ساعت ۱۱ دارو زدن برام کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲ و۳ قابل تحمل بود وبا فاصله ی رب ده دقیقه ای🥲
بعدش دیگه کم کم شدت گرفت فاصلش شد ۵ دقیقه بعدم ۲ دقیقه که هی گفتن نفس عمیق بکش وورزش کن تا دهانه رحمت زودتر بازبشه( اینجا دیگه خیلی کم پیش میومد جیغ نزنم از درد 😩ولی خدایی ورزش ونفس عمیق شدت دردا نصف وقابل تحمل می‌کرد اینکه بتونی تو درد نفس بکشی هم خودش سخته 🙃)
ساعت ۶ کیسه آبم پوکید و دیگه دردا شد خیلی شدید جوری جیغ میزدم ماما هی میومدن سر میزدن میگفتن اینجا زایمان نکنی دردت خیلی زیاده انگار

ساعت ۷ شدم ۷سانت وبردنم اتاق زایمان گفتن طول می‌کشه تا زایمان کنی دیگه هی حس زور زدن داشتم که گفتن زور نزن دهانه رحمت ور میکنه نفس عمیق بکش اینم قسمت سخت ماجرا بود چون خیلی روم فشار بود دیگه تو دردام ماما معاینه کرد گفت بذار کمکت کنم ی زور بزن تا حس زور زدن داشتی منم همینکار کردم یهو گفت بچها زود اساس آماده کنید همون حینم من گفتم بچم داره میاد حسش میکنم سربع اتاق آماده کردن وگفتن زور بزن چندتا زور با جیغ زدم بچم داشت میومد که گفت قیچی بده یکم برش زد و با دوتا زور حسابی دیگم رادمان کوچولوم بدنیا اومد ساعت ۷و۴۵ دقیقه بود😍🥹انقد حس خوبی بود دیگه هیچی درد نداشتم بچمم گذاشته بودن روشکمم انقد بدنش گرم بود🥹هی پرستارا ذوقش میکردن چقدر نازه 😍

۷ پاسخ

کدوم بیمارستان؟

بسلامتی عزیزم😍مبارک باشه❤️❤️

مبارکه گلم

اووووف قیچییی زدن

مبارکه زایمان طبیعی خوبیش اینه بعداز بدنیا اومدن دیگه درد نداری

الهیییییی مبارکه عزیزم😍🥹

بسلامتی مبارک باشه قدمش به خیر و خوشی

سوال های مرتبط

مامان رادمهر💙 مامان رادمهر💙 ۵ ماهگی
پارت۲تجربه زایمان طبیعیهمینجوری دردام بیشتر و بیشتر میشد مامام رسید بیمارستان و گفت درد که نداری راه برو درد که اومد سراغت اسکات بزن کمرتو صاف کن رو زانوهات خم نشو دیگه ساعت۳شده بود دردام خیلی بیشتر شد گفتم نمیتونم وایسم میخام دراز بکشم دراز کشیدم ماما گفت هر وقت دردت گرفت یه پاتو خم کن تو شکمت زیر رونتو بگیر و فشار بده این کارو کردم خیلی احساس فشار تو مقعدم کردم دیگه مغزم دستور نمیداد نفس عمیق بکشم بی اختیار زور میزدم معاینه کردن گفتن ۳/۵سانتی همینطور ادامه بده دیگه دردام زیاد شد گفتم نمیتونم تحمل کنم گاز بی حسی بیارین برام اوردن وقتی توش نفس میکشیدم احساس گیجی بهم میداد ولی دردمو در اون حد کم نمیکرد بدک نبود. چندبار درد شدید اومد سراغم ماماها پاهامو تو شکمم میکشیدن و میگفتن زور بزن منم جیغ و زور و داد و گریه همش باهم میزدم😂 ۸سانت شدم بردنم اتاق زایمان و باز هم گفتن پاهاتو تو شکمت جمع کن و جوری زور بزن که میخای مدفوع کنی منم زور که میزدم بیشتر رو مقعدم زور میزدم خیلی عالی بود روند زایمانو کوتاهتر کرد :
مامان کایرا مامان کایرا ۱ ماهگی
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۷ ماهگی
خلاصه شد ساعت ۱۱ و نیم اینا زن عموم گفت چندتا زور محکم بزن تا بریم رو تخت اصلیه زایمان من دردام کوتاه بود همین که میومدم زور بزنم وسط زور زدنم دردام میرفت دیگه توان زود زدن نداشتم کسایی که زایمان دومشونه میدونن منظورم چیه تا تجربش نکنی نمیفهمی..اینجوریه که وقتی اون چند ثانیه دردت میگیره درده باعث میشه بتونی زور بزنی وقتی دردت میره دیکه نمیتونی زور بزنی خلاصه نمیتونستم درست زور بزنم زن عموم میگفت دارم موی نینیو میبینم توروخدا زور بزن ول نکن منم تا زور میزدم دردام میرفت و میگفتم نمیتونم بخدا نمیتونم زن عمومم میگفت تو میتونی تو میتونی دلم میخواست بزنمش🤣🤣دیگه بلاخره اخر کار به زووور چندتا زور محکم زدم که دیگه گفت بلندشو بریم رو تخت زایمان رفتم رو تخت چهار پنج تاهم زور اونجا زدم که دیگه با قیچی برش زد یکم و گفت زور بزن زور زدم گفت نه کم زور بزن زیاد پاره میشی نفس عمیق بکش دوباره زور بزن…وقتی برش میزنن حواستون باشه یهو زور نزنین زایمان اولی ها چون پاره میشین الکی باید یکم زور بزنین ول کنین نفس عمیق بکشین دوباره یکم زور بزنین بچه اروم اروم میاد بیرون وقتیم میاد بیرون مثله ماهی لیز میخوره خیلی باحاله🤭همین که بچه میاد بیرون کلللل دردات میره انگار یه زمانیییی درد داشتی که اصلا یادت نمیاد🥹بعدم زن عموم دخملمو گذاشت رو شکمم کلی نازش کردم😋💖تجربه زایمانم خوب بود چون مامای همراه داشتم بهترم این بود که زن عموم بود خیلی صبور و مهربون واقعا خیلی بهم لطف کرد🥰❤️ دخملمم ۲ کیلو و ۷۰۰ بود وزنش😋بخیه هم کم خوردم یکی دوتا نیاز داشت ولی به زن عموم گفتم دقیق بدوز برام بدریخت نشه چهارتا ریز برام زد😁
درکل تجربه خوبی بود خاطره خوبی ازش دارم پرسنل هم خیلی مهربون بودن🥰
مامان نیلا


🦋 مامان نیلا 🦋 ۴ ماهگی
پارت ۲زایمان طبیعی
دوباره اومدن معاینه گفتن ۵سانتم خوشحال بودم از اینکه تا اینجا پیش اومدن تند تند نفس عمیق میکشیدم‌ابمیوه میخوردم و اسکات میزدم شدم ۶سانت من و بردن یه اتاق دیگه ک دونفر دیگری جز من داشتن زایمان میکردن جیغ و داد ترسیدم ملی کفتم من میتونم تا اینجاشو تونستم همش نفس عمیق میکشیدم اسکات میزدم شدم ۷سانت هنگ کرده بودن ک‌تونستم درون کنترل کنم خیلی‌ای درد داشتم ولی تحمل میکردم بعد ۷سانت اومدن بهم المپول اپیدورال زدن ک‌باعث‌شد آروم بشم خابم کرفته بود حس گیجی. و خواب آلودگی داشتم همش میگفتم خابم میاد تخت بغلیم ۵سانت بود ‌‌فقط داد میزد اخرش بدون بخیه زایمان کرد
من ولی تا ۷سانت درد شدید نبود تو‌دلم میگفتم این بود زایمان طبیعی اینکه خیلی راحته کم کم ک اثر آمپول رفت درد و حس نمیکردم ولی انقباض داشتم تند تند معاینه کردن ک شدم ۸یا ۹سانت هی معاینه میکردن میگفتن درد داشتی زور بزن من زور میزدم دردم شدید بود خیلی شدیددد اصلا فکرشو‌نمیکردم 🙁
مامان 💙الوین💙 مامان 💙الوین💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم

خلاصه‌ با کمک های ماما خیلی پیشرفت کردم همش میرفتم زیر دوش آب گرم همش دسشویی داشتم کیسه آبمو خواستن پاره کنن خبری از کیسه آب نبود فکنم پاره شده بود زیر دوش من نمیدونستم‌ یا بازم نمیدونم خلاصه ساعت شد ۲ اینا‌ ماما گفت دراز بکش معاینت‌ کنم درد داشتم نوار قلب گزاشته‌ بودن پرت کردم اونور ماما گفت خیلی خوب پیشرفتی سر بچه اومده پایین بعد  وسایل های زایمان و آماده کردن‌ یه عالمه دانشجو‌ ریخت سرم بعد ماما گفت آماده شو بچه داره میاد از ۵سانت‌ با کمک ماما یهو شدم ۸ سانت گفت خیلی زور بزن دیگه داشتم از زور زدن روانی میشدم‌ گفت زور بزن فقط سر بچه دیده میشه منم هرچقدر زور داشتم زدم واقعا سخت بود بعد گفتن زود باش زور بزن سر بچه داره میاد بعد آوردن بتادون‌ ریختن به پاهام شروع کردن بی حسی زدن  بعد با قیچی برش زدن اصلا نفهمیدم چون خیلی درد داشتم بعد اینکه‌ برش زدن سر بچه اومد بیرون فک کنین دیگه دردام  یه جوری بود تا دم مرگ رفتم‌ همین که سر بچه اومد بیرون دردام‌ تموم شد بدنشم‌ لیز خورد اومد بیرون
مامان پناه🍒🪽🩷 مامان پناه🍒🪽🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی✨️🩷
▪︎|پارت سه|▪︎
مامای زایشگاه معاینه کردو با پرستارا رفت ماما همراه دیگه موقعی اومده بود ک من باید زور میزدم بچه بیاد
پاهامو به داخل فشار میدادک من راحت زور بزنم
چنتا زور خوب زدم
بعد مامای زایشگاه اومد و دیگه بقیه زور زدنم اون بود دیگه گف یه زور دیگه بزن سرشو دارم میبینم تا زور زدم بعدش با یه چیزی برش زدن واژنمو یکم درد داشت😮‍💨با دوتا زور دیگه پناه قشنگم دنیا اومد گذاشتنش رو شکمم یهو هیچ دردی نداشتم انقد راحت شدمممم
از ذوق گریه میکردم همشون داشتن نگاه میکردن بهم اوناهم گریشون گرفته بود 🫂🥹🩷
بعدشم که بخیه زد اونا یکم درد داشت بی حسی هم زد اما درد داشت تحمل نداشتم دیگه منکه ساعت ۷ و نیم زایمان کردم تا ۸ همه تو اتاق بودن و بخیه میزد دکتر بعدشم رفتو تا ساعت ۱۰ تو همون اتاق نگه‌ام داشتن بعدش دیگه روز بعد ساعت ۱۱ مرخص شدم دخترمم خداروشکر مشکلی نداشت اینم تجربه من ،منکه خیلی میترسیدم فقط ۴ ساعت زایمانم طول کشید انشالله برای همه همین قدر راحت باشه
دیگه همین دیگه 🙂
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۷ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان حسین آقا🩵 مامان حسین آقا🩵 ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی
#پارت_سوم

تا ساعت ۳ شدم ۶ سانت که دردام دیگه شروع شد😢
ساعت ۴ شدم ۷سانت درد بیشترشد
ساعت۵ شدم ۸سانت دردام شدت گرفت🥲و ازبس هی معاینم میکردن درد هم داشتم کلافه شده بودم و جیغ میزدم .
ساعت ۶ شدم ۹سانت اینجا دیگه خسته شدم هم از ورزش هم از درد وکلا بیحال بودم و هنش داشت خوابم میبرد🥱 درحالی که باید زور میزدم تا سربچه بیاد بیرون😵‍💫
ساعت ۷ دیگه ماما پاهامو بالاگرفت و نهایت زور و انرژیمو زدم و شدم ۱۰ سانت و فول و موهای بچه معلوم بود.👦🏻
سریع بردنم اتاق زایمان ، با زور اول سرش و با زور دوم بدنش یهو لیزخورد بیرون و به تمام معنا رااااااااحت شدم از درد
دیگه گذاشتنش رو سینم بدنمو با دستاش لمس میکرد انگشتمو و گرفت و شروع کرد به شیر خوردن🥺 بهترین حس دنیا بود ، ان شاءالله قسمت همه منتظرا

❗️نمیدونم چندتا بخیه خوردم ولی ماما بهم گفت نسبت به بقیه ی مامان اولیا که طبیعی هستن تو کمتر بخیه خوردی و همینطور خیلی مقاوم بودی و همکاری میکردی (دردارو با تنفس رد میکردم جای جیغ که خیلی تاثیر داشت ، یجاهایی که جیغ میزدم دردم قطع نمیشد و بدتربود)
مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ ۵ ماهگی
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مامان الین مامان الین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من
سه شنبه صبح ساعت ۶ از خواب بیدار شدم دیدم یه کم آب اومد ازم بعدش رفته رفته بیشتر شد زود آماده شدم رفتیم بیمارستان گفتن باید بستری شی من قبول نمیکردم گفتم درد ندارم بزارین برم هر موقع دردام شروع شد میام گفتن نه کیسه آبت پاره شده ساعت ۷بستری شدم معاینه کردن ۱سانت دهانه رحمم باز بود بعد بردن زایشگاه دیگه آمپول فشار زدن و درد هام کم کم شروع شد ساعت ۱۰ شد باز معاینه کردن ۳ سانت بود گفتن تا شب ساعت ۱۰ زایمان میکنی ، رفته رفته دردهام بیشتر شد دیگه تحملش سخت بود برام گفتم بی دردی تزریق کنین گفتن باید بالای ۴سانت باشی تزریق کنیم. موقع انقباض ها با تکنیک تنفس دردهامو کنترل میکردم بعد از تخت اومدم پایین یه کم پیاده روی و ورزش های لگنی انجام دادم سعی می‌کردم جیغ و داد نزنم. جیغ و داد فقط انرژی تونو از بین میبره و روند زایمان سخت میشه. دیگه موند ساعت ۱ دوباره معاینه کردن ۹سانت بودم گفتن بچه داره میاد دیگه موقع انقباض ها زور بزن تمام زورمو زدم بعد چند بار زور زدن به دنیا اومد. خیلی سخت بود واقعا ولی هرکسی آستانه تحمل دردش بالا باشه میتونه تحمل کنه
متاسفانه من بخیه زیاد خوردم خیلی اذیتم بابت بخیه ها😢