پارت۲تجربه زایمان طبیعیهمینجوری دردام بیشتر و بیشتر میشد مامام رسید بیمارستان و گفت درد که نداری راه برو درد که اومد سراغت اسکات بزن کمرتو صاف کن رو زانوهات خم نشو دیگه ساعت۳شده بود دردام خیلی بیشتر شد گفتم نمیتونم وایسم میخام دراز بکشم دراز کشیدم ماما گفت هر وقت دردت گرفت یه پاتو خم کن تو شکمت زیر رونتو بگیر و فشار بده این کارو کردم خیلی احساس فشار تو مقعدم کردم دیگه مغزم دستور نمیداد نفس عمیق بکشم بی اختیار زور میزدم معاینه کردن گفتن ۳/۵سانتی همینطور ادامه بده دیگه دردام زیاد شد گفتم نمیتونم تحمل کنم گاز بی حسی بیارین برام اوردن وقتی توش نفس میکشیدم احساس گیجی بهم میداد ولی دردمو در اون حد کم نمیکرد بدک نبود. چندبار درد شدید اومد سراغم ماماها پاهامو تو شکمم میکشیدن و میگفتن زور بزن منم جیغ و زور و داد و گریه همش باهم میزدم😂 ۸سانت شدم بردنم اتاق زایمان و باز هم گفتن پاهاتو تو شکمت جمع کن و جوری زور بزن که میخای مدفوع کنی منم زور که میزدم بیشتر رو مقعدم زور میزدم خیلی عالی بود روند زایمانو کوتاهتر کرد :

۴ پاسخ

من میترسم مدفوع انجام بشه وقتی زور میزنی برای مدفوع

آخرش میگی عالی بود 😄😄 زحمته والا

انشالا قدمش بخیر

کدوم بیمارستان رفتی؟

سوال های مرتبط

مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 ۲ ماهگی
همون موقع ماما همراهمم اومد انگار به جون به جونام اضافه شد خانم حاجی زاده از مرکز مادرانه دیگه اومد کمکم گفت بیا ورزش گفتم اصلا نمیتونم گاز و دادن دستم که نفس بکشم ولی انگار هیچ تاثیری نداشت فقط یه ذره بعد به ربع بیست دقیقه خیلی کم درد و کم کرد ولی بلافاصله برمیگشت فقط حالت گیجی و بی حالی میداد تو حال خودم نبودم انقد درد داشتم زمین و زمان و چنگ میزدم دیگه گفتن وقتشه هرموقع درد داشتی زور بزن من با هر درد تا جایی که میشد زور میزدم ولی انقد فشار رو پایین تنم بود حس میکردم الان میخواد پاره بشه زور زدنا همینجور ادامه داشت تا دیدم اومد بی حس کنه برش بزنه آمپول زدن موقع برش قشنگ فهمیدن با قیچی برید ولی درد نداشت و بازم زور میزدم تا اینکه دیدم خیلی فشار میاد یه دفعه دیدم کله بچه تو دست ماماعه یه زور دیگه زدم و بدنش اومد، گذاشتن رو سینم اصلا تو حال خودم نبودم نمی‌دونستم چیکار کنم باورم نمیشد من یه بچه به دنیا آوردم😭بعد بچه رو بردن اونور و گفت یکم دیگه زور بزن جفتت بیاد اونم اومد و تموم شد و نوبت رسید به فشار شکم خیلی درد داشت مردم و زنده شدم🥲بعد بخیه زد که اونم خیلی درد داشت بعضی جاها که بی حس نمیشد قشنگ جیغ میزدم و خوب همش تموم شد و از دردا خلاص شدم یک دفعه و حس کردم بدنم یکم جون گرفته بعد دیگه کارا تموم شد وبچه رو شیر دادم و پاشدم خودمو شستم و لباسارو عوض کردم که بریم بخش...
مامان رادمان مامان رادمان ۳ ماهگی
من ساعت ۱۰ صب ۵شنبه بستری شدم برای زایمان طبیعی باآمپول فشار
ساعت ۱۱ دارو زدن برام کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲ و۳ قابل تحمل بود وبا فاصله ی رب ده دقیقه ای🥲
بعدش دیگه کم کم شدت گرفت فاصلش شد ۵ دقیقه بعدم ۲ دقیقه که هی گفتن نفس عمیق بکش وورزش کن تا دهانه رحمت زودتر بازبشه( اینجا دیگه خیلی کم پیش میومد جیغ نزنم از درد 😩ولی خدایی ورزش ونفس عمیق شدت دردا نصف وقابل تحمل می‌کرد اینکه بتونی تو درد نفس بکشی هم خودش سخته 🙃)
ساعت ۶ کیسه آبم پوکید و دیگه دردا شد خیلی شدید جوری جیغ میزدم ماما هی میومدن سر میزدن میگفتن اینجا زایمان نکنی دردت خیلی زیاده انگار

ساعت ۷ شدم ۷سانت وبردنم اتاق زایمان گفتن طول می‌کشه تا زایمان کنی دیگه هی حس زور زدن داشتم که گفتن زور نزن دهانه رحمت ور میکنه نفس عمیق بکش اینم قسمت سخت ماجرا بود چون خیلی روم فشار بود دیگه تو دردام ماما معاینه کرد گفت بذار کمکت کنم ی زور بزن تا حس زور زدن داشتی منم همینکار کردم یهو گفت بچها زود اساس آماده کنید همون حینم من گفتم بچم داره میاد حسش میکنم سربع اتاق آماده کردن وگفتن زور بزن چندتا زور با جیغ زدم بچم داشت میومد که گفت قیچی بده یکم برش زد و با دوتا زور حسابی دیگم رادمان کوچولوم بدنیا اومد ساعت ۷و۴۵ دقیقه بود😍🥹انقد حس خوبی بود دیگه هیچی درد نداشتم بچمم گذاشته بودن روشکمم انقد بدنش گرم بود🥹هی پرستارا ذوقش میکردن چقدر نازه 😍
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۳ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان 🌸پسته کوچولو🌸 مامان 🌸پسته کوچولو🌸 ۴ ماهگی
رسیدیم بیمارستان واقعا دردام شدید بود.مرگم میومد جلوی چشمم.منتظر آسانسور بودیم ک من دیگه نتونستم و نشستم روی زمین.رفتیم بالا ماما گفت بخواب معاینه کنم.معاینه کرد گفت ۵یا۶سانتی.گفتم میخوام زنگ بزنم ب مانای همراهم گوشیم دست مامانمه.مامانم رو صدا زد زنگ زدم مامام گفت من داخل سالنم اومده بود بنده خدا.اومد جام و لباسامو ب سختی و درد عوض کردم. گفتن برو تو بخش گفتم قبلش برم دستشویی مامام گفت نه شاید سر بچت اومده پایین حس دستشویی داری و نزاشت برم.رفتم تو اتاق رو تخت چند بار اومدن معاینه کردن ک گفتن همون ۶ سانته.من هر لحظه دردام بیشتر و بیشتر می‌شد..مامام گفت آفرین خوب تو خونه تحمل کردی...دیگه دستشویی هم نزاشتن برم. موقع درد میگفتن دم و بازدم کن.گفتم اپیدورال کنن گفتن نمیشه دیگه دیر شده تو نزدیک زایمانته .گفتن ۸ سانت آمپول بی دردی میزنن.اومدن معاینه ۸ سانت شده بودم.یکم آمپول بی دردی زدن ولی تاثیر نداشت.مامام کمرم رو ماساژ میداد گاهی هم سر سینه هام و مامای بخش یه قسمتی از دستم و یه قسمتی از پام رو فشار میداد.گفتن سجده کن تا سر بچه بیاد پایین.سجده کردم جون تکون خوردن نداشتم ولی چاره بود.سجده کردم بعد ک برگشتم معاینه کردن گفتن نه هنوز نیومده تو لگن..دوباره سجده کن.سجده کردم و باسنم رو میگفتن تکون بده.‌..بعد چند دقيقه اومدن معاینه و گفتن سر بچه اومده پایین بریم تو اتاق عمل...گفتن ضربان‌ قلب بچه افت کرده .سریع نشستم روی ویلچر رفتیم رو تخت زایمان طبیعی.همه ریخته بودن سرم.میگفتن زور بزن زور میزدم ولی میگفتن بیشتر زور بزن. نای زور زدنم نداشتم نای نفس کشیدن هم نداشتم.نفس کشیدن یادم میرفت هی زور میزدم هی میگفتن بیشتر ک یهو یه سوزش خیلی بدی گرفتم
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۳ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان ملودی خانوم🎀😍 مامان ملودی خانوم🎀😍 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۳
ساعت شد دو و دردای من وحشتناک شدن دیگ گاز و نمیگرفتم چون می‌دیدم دردم کم نمیشه فقط گیجم همش
بهم گفتن دردت که گرف زور بزن من هربار که دردم میومد زور میزدم و دیگه جیغ نمیزدم تا اینکه یه ماما گف سر بچه رو میبینم اما رحمت کلفته لبه داره باید زور بزنی هنوز فول نشدی (اینجا وسط دردا برگشتم گفتم کلش مو داره یا کچله 😑😂)
خلاصه که بعد کلی درد و سختی بردنم اتاق زایمان رفتم رو تخت آمپول بی حسی زد و گفت دردت که گرف زور بزن سر بچه در بیاد آقا چشتون روز بد نبینه من همین که زور زدم اونم قیچی گرفت دستو چیند اما من بی حس نشده بودم 🥲💔 دوباره اینجا صدام در اومد و زور اولم انگار هدر رف( وقتی جیغ بزنی دیگه نمیتونی زور بزنی) یکم باهام حرف زدن گفتن نباید داد بزنی فقط زور حتی اگه بی حس نشده تحمل کن دیگ بیشتر نمی‌تونیم بهت تزریق کنیم زور دوم تقریبا بی حس شده بودم با تمام توانم زور زدم دردم که تموم شد ماما گف نهایت با دوتا زور دیگ سرش بیرونه آفرین ادامه بده زور سومم با تمام توان زدم دردم داش تموم میشد که ماما گف ول نکن زور بزن اگه صبر کنی حیفه حتی اگه دردت تموم شده زور بزن سرش اومده منم تاجایی که میتونستم زور زدم و یدفه حس کردم اون درده که همش تحملش میکردم تموم شد کلن دیگه زور زیادی نزدم برا بدنش سریع آوردنش بیرون و صدای گریه دخترم همزمان شد با اینکه گذاشتنش رو دلم تموم دردام یادم رفت فقط میگفتم خدایا شکرت تونستم خدایا شکرت بچم سالمه دیگه
مامان اهورا مامان اهورا ۱ ماهگی
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 روزهای ابتدایی تولد
انقدر گفتم میخام برم فقط و دردام جوری بود که نعره میزدم فقطمیگفتم خدایا منو بکش فقط راحتم کن تمومش کن فقط باز التماس التماس برای بیحسی ماما گفت بخدا رفتم خودم دنبال دکتر بیهوشی نیستش میگفتم ذروغ میگی بگو اسمش چیه تا شوهرم بره پیداش کنه....
فقط تو بغل مامانم داشتم جون میدادم اونم گریه دیگه کاری نمیتونست بکنه ساعت شد ۲ونیم دوسه نفر اومدن برای امپول زدن نشستم رو تخت و تو‌کمرم زد گفت تکون نخور گفتم پس دردم که ول کرد سریع بزن چون وقتی میگیرم نمیتونم خودمو نگه دارم امپولو زد و چند دیقه بعدش انگار همه دردا. تموم شد حس کردم مردم که اینجوری بی درد شدم همونجوری رو تخت افتادم اومد چشام رفت گفتم بزار بخابم چند دقیقه گفت باشه از دیشب بیدار بودمم و کلی درد... خابم برد ۳وربع اومد بیدارم کرد معاینه کرد گفت شدی ۸ سانت پاشو ورزش کن تا بیحسی از بین نرفته زایمان کنی...
روی توپ ورزش کردم انقباضام کامل بیدرد نبود یکم درد بود ولی اون دیگه قابل تحمل بود تا حدودی... ساعت یک ربح به ۴ اومد معاینه کرد گفت فول شدی مامانمو بیرون کرد دیگع بمن گفت زور بزن جوری که میخای مدفوع کنی اشکال نداره مدفوعم کنی باید بکنی که بچه بیاد منم هربار که دردم میگرفت پاهامو تو شکمم جم میکردم و زور میزدم و اونم دهانهرحممو باز میکرد بادست. هی درد میگرفت زور و فشار میگفت سر بچه رو میبینم
مامان سویل🫀👼 مامان سویل🫀👼 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
هی هر دوساعت میومدن دوز سرممو بیشتر میکردن و من دردام رفته رفته بیشتر میشد. خودم ماما همراه نداشتم ماماهای بلوک زایمان خیلی کمکم کردن بهم گفتن وقتی درد نداری قر کمر وقتی درد داری پاهاتو محکم بکوب زمین .
ساعت یه ربع به ۴ بود که کیسه ابم ترکید و ساعت ۴ دردام دیگه کم کم داشت بیشتر و بیشتر میشد ، ساعت ۶ دیگه دردام غیر قابل تحمل شد برام گاز انتونکس اوردن برای اونم ازم رضایت گرفتن.
از گاز انتونکس بگم اینجوریه که وقتی درد داری باید از دهن بکشی از بینی بدی بیرون ادمو گیج میکنه یه جوریه که انگار اوابی ولی صداهای اطرافتو میشنوی رو درد هم کم و بیش تاثیر داره.
ساعت ۸ دیگه به التماس افتاده بودم برام بی حسی بزنین دیگه نمیتونم گفتن نمیشه شرایط داره باید دکتر بیهوشی بیاد اونم اگه صلاح بدونه میزنه برات دهانه رحمت هم حداقل باید ۷ سانت باشه واسه من ۴ سانت بود ولی خیلی نازک شده بود و خوب پیش میرفت.
دیدن دیگه تحمل ندارم گفتن برو زیر دوش اب گرم اب بگیر رو شکم و کمرت ، ۱ ساعت زیر دوش وایسادم دردام قابل تحمل شده بود با اب گرم ، بعد اوردنم بیرون گفتن رو تخت به حالت سجده وایسا وقتی درد داشتم باید قر کمر میدادم وقتی درد نداشتم مامانم کمرمو ماساژ میداد.
تو حالت سجده من دردام داشت حالت زور میگرفت ولی بهم میگفتن اصلا زور نزن دهانه رحمت ملتهب میشه ، متاسفانه من نمیتونستم خودمو نگه دارم نا غافل زور میزدم و گاز رو یک سره چه درد داشتم چه نداشتم استفاده میکردم کامل گیجم کرده بود
یهو یه زور خیلی شدیدی اومد بهم داد زدم ماما اومد معاینم کرد گفت وای سر بچه اومده سریع بردنم اتاق زایمان
مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۵ ماهگی
دردام همونطور بود بیشتر به کمرم فشار میومد و تازه شکمم هم داشت درد میگرفت. خلاصه رفتم بالا با ماما همرام در حد نیم ساعت نشد ورزش کردم سجده باز و اینا رفتیم یهو گفت دیگه هر وقت دردت گرفت باید زور بزنی فول شدی من باورم نمیشد میگفتم دروغ میگی من قراره تا صبح درد بکشم گفت ن بابا من ساعت ۱۲ میرم خونه😅توی درد ها. اول خوابیده زور میزدم بعد گفت به پهلو زور بزن خم شو توی شکمت همونطوری که تو دوره آنلاین هم یاد گرفته بودم و میدونستم باید چیکار کنم و در آخر تو حالت دسشویی ایرانی گفت زور بزن اینطوری خیلی راحت تر بود با چندتا زور تو این حالت گفتن کرون کرده بریم رو تخت زایمان .اونجا هم با چندتا زور عمیق به واژن بچه در اومد خودشون هم تعجب کردن میگفتن خیلی خوب بود ساعت ۱۱ و نیم بچم بغلم بود 🥲🥹🥹بخیه های داخلی رو نمی‌دونم اما از بیرون ۴ بخیه خوردم .و درد خیلی شدیدی که داشتم همون نیم ساعت اخر بود.اینم بگم من هموروریید از قبل بارداری داشتم دیسک کمر و گردن داشتم و افتادگی دریچه میترال
برا همین فکرشم نمی کردم بتونم طبیعی بیارم اما خداروشکر هموروئیدم الان اصلا درد نمیکنه چون تا جایی که تونستم زور به مقعد ندادم
کمرم هم همینطور .فقط بعد زایمان تپش قلبم بالا بود که بعد دو روز با مایعات زیاد ک خوردم حل شد.
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۶ ماهگی
خلاصه شد ساعت ۱۱ و نیم اینا زن عموم گفت چندتا زور محکم بزن تا بریم رو تخت اصلیه زایمان من دردام کوتاه بود همین که میومدم زور بزنم وسط زور زدنم دردام میرفت دیگه توان زود زدن نداشتم کسایی که زایمان دومشونه میدونن منظورم چیه تا تجربش نکنی نمیفهمی..اینجوریه که وقتی اون چند ثانیه دردت میگیره درده باعث میشه بتونی زور بزنی وقتی دردت میره دیکه نمیتونی زور بزنی خلاصه نمیتونستم درست زور بزنم زن عموم میگفت دارم موی نینیو میبینم توروخدا زور بزن ول نکن منم تا زور میزدم دردام میرفت و میگفتم نمیتونم بخدا نمیتونم زن عمومم میگفت تو میتونی تو میتونی دلم میخواست بزنمش🤣🤣دیگه بلاخره اخر کار به زووور چندتا زور محکم زدم که دیگه گفت بلندشو بریم رو تخت زایمان رفتم رو تخت چهار پنج تاهم زور اونجا زدم که دیگه با قیچی برش زد یکم و گفت زور بزن زور زدم گفت نه کم زور بزن زیاد پاره میشی نفس عمیق بکش دوباره زور بزن…وقتی برش میزنن حواستون باشه یهو زور نزنین زایمان اولی ها چون پاره میشین الکی باید یکم زور بزنین ول کنین نفس عمیق بکشین دوباره یکم زور بزنین بچه اروم اروم میاد بیرون وقتیم میاد بیرون مثله ماهی لیز میخوره خیلی باحاله🤭همین که بچه میاد بیرون کلللل دردات میره انگار یه زمانیییی درد داشتی که اصلا یادت نمیاد🥹بعدم زن عموم دخملمو گذاشت رو شکمم کلی نازش کردم😋💖تجربه زایمانم خوب بود چون مامای همراه داشتم بهترم این بود که زن عموم بود خیلی صبور و مهربون واقعا خیلی بهم لطف کرد🥰❤️ دخملمم ۲ کیلو و ۷۰۰ بود وزنش😋بخیه هم کم خوردم یکی دوتا نیاز داشت ولی به زن عموم گفتم دقیق بدوز برام بدریخت نشه چهارتا ریز برام زد😁
درکل تجربه خوبی بود خاطره خوبی ازش دارم پرسنل هم خیلی مهربون بودن🥰
مامان نیکی مامان نیکی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۵
بعدا ماما میگفت  ۶ثانت بشی دیگ تا ۱۰ ثابت خیلی راحته  ماماهمداهمم هی با من ورزش کرد هی پوزیشن سجده رفتم (تعصیر داشت واقعا انجام بدین ) البته
همش درد نیست .درد ها هر ۵ثانیه‌میگیره ول میکنه  ولی عمان از اون لهضه که میگیره لامصب 😟
فقط دادا میزدم خدایا دارم میمیرم .خدایا من الان میمیرم😕🥹
ماما هم میگفت فقط نفس عمیق بکشی چنتا میکشیدم ولی دباره باز داد میزدم حس میکردم فقط داد و جیغ ناله  آرومم میکرد  هیجی دیگ با کلی بدبختی و درد  اومدم سر ۱۰ ثانت  حالا باید سر بچه میومد تو لگنم🤕😢 وای نگم از ابن‌مرحله عذاب آور امپول برای زور زدن بهم زدن که هر چند دقیقه همراه با درد زورم باید  میزدم که سربچه بیاد تو لگنم
راستی  وقتی به ۶سانت اینا رسیدم که خیلی درد داشتم  بهم ( اکسیژن میزدم میزدن اسمشو یادم نیست شما بگین؟ 🤣
باید توش نفس میکشیدم  میدادم بیرون ماما  میگفت هم درد آوردم میکنه که رو من تاثیر نداشت هم باعت میشه  دهانه رحمت بیشتر بازشه 😰🤷‍♀️
هیجی رسیدیم با ۱۰ ثانت حالا باید زور میزدم میگفت نفس بکش زور بزن ب نگفت نگاه کن (انگار که یبوست شدی باید به مقعدت فشار بیاد)  حالا مگه میتونستم فقط داد میزدم زور میزدم ما ولی میگفت خوب نیست بیشتر  زور بزن  ولی مگه میتونستم خدایا😢

هیچی دیگ هی مایعنه میکرد من هی زور میزدم هی میگفتن خوب داری پیش‌ میری سر بچه معلومه زور بزن   هیچی نیم ساعت همین کارارو کردم گفت خوب شد بیا بریم اتاق زایمان زنگ زدن دکتر خودمم اومد بالاسرم برای  عمل

اینم بابای بچه که پشت اتاق زابمان بودن با کلی استرس