۸ پاسخ

هرکاری هم کرده باشه شما حق نداشتین رازشو فاش کنید

خلاصه باهم بحث کردن بد به دخترم گفت ج ن د ه منم قاطی کردم و باهم دعوا کردیم بابام از خواب بیدار شد ف ح شمون داد به من گفت توهم خ رابی من گفتم درسته دوست پسر داشتم ولی تاحالا دستش به من نخورده بعدش گفت گ م شو برو منم پا شدم دخترام برداشتم و مو به مو به بابام گفتم تو از هیچ خبر نداری اینکار کرده اونکار کرده همشو گفتم با گریه گفتم حالا ک منو از خونه بیرون کردی از ج ن ده بازیای دخترت هم خبر دار شو اومدم خونه

فقط نذارید عادت کنه ک واقعا نمیشه کاریش کرد گوشیشپ بگیرید نزارید یه مدت بره بیرون نمی‌دونم واقعا درسته یا بدتر می‌کنه ولی خیلی اشتباه

بقیشو اینجا میدم دستم خورد

الان دیگه همه دخترا همینن دیگه همشون دوست پسردارن کم کم داره میشه اینجور چیزا البته که خییلی عاده شده تا الانشم
ولی بنظرمن کاش به پدرتون نمیگفتی یا حداقل اگه قصدت خیر بوده تو ی فرصت مناسب میگفتی که اعصبانی نشه بخواد واکنش بدی نشون بده

وای نه
چقد احمقه ارزش خودشو نمیدونه
فک میکنع پسرع میاد بگیرتش؟خاعک عالم فقط

چرا گفتی کار بدی کردی
شاید عوض بشه
ولی دید بقیه بهش دیگ عوض نمیشه
راز کسیو فاش کردن گناهه
اگ بابات عصبانی بشه بلایی سرش بیارهچی

عجب ها

سوال های مرتبط

مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
چه خبرا خوبین ؟
دخترم این موقع خوابیده شبی پدر منو دربیاره
بچه ها ما یه دختر همسایه داریم پنج سالشه
میاد خونه ما با کل وسایل دختر من بازی می‌کنه ولی هیچ کدوم از وسایلش رو دست دختر من نمیده همیشه کارش همینه دفعه پیش اومده بود خونه ما قشنگ یک ساعت بازی کرد موقع رفتنش دخترم خیلی گریه کرد باهاش بره مجبور شدم بفرستم باهاش بره بعد پنج دقیقه خودم دم در بودم دخترمو از خونه انداخت بیرون درم بست
چند روز پیشم بازم یه لحظه دخترم رفت پیشش دیدم جیغش در اومده خیلی گریه کرد بعد که آروم شد گفت منو زده
باز امروز مامانش زنگ دخترم بیادخونتون اومد یه دوساعتی بازی کرد
ولی خودش اصلا اسباب بازی هاشو دست دختر من نمی‌ده به هیج وجه من سر همین موضوع قطع رابطه کردم با مامانش چون مامانش میگه بچه باید هنر نه گفتن بلد باشه
اون موقع که دختر من یک سالش بود یه سه چرخه داشت چند بار دختر من دست زد بهش دخترش جیغ میزد که دست نزن به سه چرخه ام من دخترمو با کالسکه برده بودم تو کوچه دخترش داشت با کالسکه دختر من بازی میکرد دختر منم سوار سه چرخه اش شد تا دید دختر من سوار شده سریع جیغ داد که پیاده شو من هر کاری میکردم دخترم نمیومد پایین مامانشم اصلا نگفت که مامان نی نیه تو هم داری با کالسکه اون بازی خدا شاهده یک کلمه از دهن این زن در نیومدکه بگه بزار یه ذره بازی کنه منم زوری بچمو پیاده کردم آوردمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در حیاط وایستاده که بیاد خونمون 🤦
منم بهش گفتم برو خونتون تو بی ادبی دختر من با تو بازی نمیکنه مامانش تا مدت ها قهر بود که بچمو تو خونه راه نداده
به جاریمم گفته من نمی تونستم به بچم چیزی بگم اعتماد به نفسش میموده پایین
باز دوباره امروز خیلی شیک بچشو فرستاده خونه ما