بچها هیچ کار خدا بیحکمت نیست صبور باشید دربرابر همه چیزی .خودش همه چیزو براتون جفت وجور میکنه
اگه بگم باور نمیکنید
بعد از۴سال رفتم شهدای یافت آباد .همه خاطرات تولد مهراد ومهدیس واسم تداعی شداز اول حاملگیم همش می‌گفتم خدایا یه دکتر خوب سر رام قرار بده مثل دکتر مهدی دستش خوب باشه می‌خواستم آدرس مطب خانم دکتر رو در بیارم و یه روز شخصاً برم ببینمش یه بار می‌خواستم برم بیمارستان ببینم چه روزی شیفت خودشه اونم بتونه منو ویزیت کنه و همون دکتر شیفتش باشه عملم کنه اینا همه تصادفی نمی‌شد بعد از چند روز معطلی که شوهر منو ببره بیمارستان چون همش کار واسش پیش میومد امروز رفتم تا چشمم به خانم دکتر افتاد دو تا بال درآوردم خود خودش بود به لطف خدا امروز شیفتش بود و منو ویزیت کرد تو اتاق که رفتم برق خوشحالی تو چشم هویدا بود بهم گفت دلیل اینکه قبلاً سزارین کردی منم بهش گفتم خانم دکتر دلیلشو خودتون بهتر می‌دونید گفت چطور مگه گفتم با همین دستای مثل گلت عملم کردی برگه‌ای که ۴ سال پیش عمل شده بودم را همراه خودم بردم اسم خانم دکتر بالاش بود دلیل سزارین هم زیرش نوشته شده بود اونم لبخندی بهم زد و گفت خوشحالم از رضایتت عزیزم برام یه سونوی جدید نوشت چون آخرین سونام مال ۳۳ هفته بود وضعیت جنین نوشت دیابت نوشت و یه نوار قلب واسه خودم چون تپش دارم قرار شد هفته آینده یکشنبه جواب هر سه تا آزمایشمو ببرم ببینه و نامه سزارین واسه هفته بعدش بنویسه یعنی ۱۴ روز دیگه من زایمان می‌کنم از اینکه ۳۸ هفته عمل نکردم یه خورده ناراحت شدم ولی خدا را شکر کردم شکر کردم که دوباره خانم دکتر می‌خواد منو عمل کنه تو این مدتم کارهای عقب موندم رو انجام میدم تا مامانم بیاد پیشم و به سلامتی زایمان کنم💞💞

۷ پاسخ

انشالله به سلامتی زایمان کنی وبچه ات بغل بگیری❤️❤️❤️

نمیدونم چرا نمیتونم بهتون پیام بدم

عزیزم میشه از صفحه چت ب من پیام بدی میخام یه سوال بپرسم

عزیزم شهدای یافت آباد میدونید زایمان طبیعی چقدر هزینش ؟

دکترت کیه عزیزم؟

انشاالله به سلامتی نینیت را بغل بگیری عزیزم❤️ شما بخاطر دیابت زایمانتون سزارین شده؟

انشالله ب سلامت فارغ بشی خواهر خدا پشت کرده ب من برام دعا کن دعای باردار ها گیراس

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

خب من ۲۴ ام ماه قبل بخاطر کم شدن حرکات بچم رفتم ان اس تی و سونوی بیوفیزیکال دادم ولی چون متاسفانه دکتر سونوگراف یه دکتر طرحی بی تجربه بود بهم گفت بیوفیزیکالم ۲ از ۸ هستش وقتی اومدم زایشگاه ماماها گفتن میخوای سونوگراف بیمارستان هم سونو انجام بده بعد دیگه خلاصه سونوگراف بیمارستان گفت ۸ از ۸ هستش بیوفیزیکالم
دکتر بهم گفت بتا بزنم منم یه دوزش رو زدم فرداش رفتم شهر دیگه اونجا بهم گفتن بچه ام آیوجی آر شده ولی خونرسانیش اوکی هستش
دکتر توصیه کرد که یه هفته ی بعد مجدد سونوی بیوفیزیکال بدم که خب هفته ی بعد مجدد سونو شدم که وزن بچه توی ۲۲۰۰ مونده بود و درواقع چیزی زیاد نکرده بود که هیچ تازه خونرسانیش هم گفتند داره بد میشه و باید تا ده روز دیگه ختم داده بشه
دکترم گفت باید توی این ده روز هرروزش ان اس تی بگیرم
من خودم چون نمیخواستم دکتر دیگه ای منو عمل کنه به دکترم اصرار کردم که اگه مشکلی نیست خودش زودتر ختم بده که خب دکترم گفت بزار ۳۷ هفتت بشه بعد
دیروز خودم ظهری اومدم بیمارستان چون میخواستم شیفت عصر عمل بشم ساعت ۶:۳۰صبحانه خوردم و ساعت ۱۲:۳۰ رفتم زایشگاه برای گرفتن ان اس تی
اونجا دکتر بهم گفت ساعت ۵ عصر برم برای عمل
مامان ronisa مامان ronisa ۵ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان مهراد و تو دلیم مامان مهراد و تو دلیم ۲ ماهگی
سلام مامان های صبور
تجربه زایمان؛
روز دوشنبه ۹تیر ماه بود رفتم پیش دکتر نوار قلب جنین انجام دادم انقباض ثبت کرد ماما گفت باید سزارین بشی چون درد داری با اسرار گفتم روز سه شنبه ۱۰تیر ماه صبح زود میام تا سزارین بشم با رضایت خودم اومدم خونه صبح روز بعدش سزارین شدم
خیلی ترسیدم خیلی
خرید های باقی مونده رو انجام دادم خونه رو تمیز کردم شب هم حمام کردم
صبح ساعت ۷رفتیم بیمارستان تا منو اماده اتاق عمل کردن شد ساعت ۹ منو بردن اتاق عمل خیلی ترسیدم
دکتر بیهوشی خواست امپول بزنه بی صدا گریه کردم همه پرسنل دلداریم دادن
امپول که زد از کمر به پایین سر شدم بعد ۵دقیقه صدای بچمو شنیدم خیلی حس خوبی بود
دیگه اتاق عمل که تموم شد تو ریکاوری بودم بعدش منو دادن شد ساعت ۱۰و۱۱ بعدش ساعت ۲به بعد حالم بد خیلی گرمم بود و عرق میکردم
واسه چند لحظه حالم بد شد
مامانم همراهم بودن میگفت حالت بد شده همه پرستارا اومدن شک بهت دادن تا برگشتی چشمامو باز کردم دور و برم پر دکتر و پرستار بود هی صدام زدن
خداروشکر بخیر گذشت
بعد ۲روز مرخص شدم امروز صبح اومدم خونه
خداروهزار مرتبه شکر الان بهترم