سلام مامان های صبور
تجربه زایمان؛
روز دوشنبه ۹تیر ماه بود رفتم پیش دکتر نوار قلب جنین انجام دادم انقباض ثبت کرد ماما گفت باید سزارین بشی چون درد داری با اسرار گفتم روز سه شنبه ۱۰تیر ماه صبح زود میام تا سزارین بشم با رضایت خودم اومدم خونه صبح روز بعدش سزارین شدم
خیلی ترسیدم خیلی
خرید های باقی مونده رو انجام دادم خونه رو تمیز کردم شب هم حمام کردم
صبح ساعت ۷رفتیم بیمارستان تا منو اماده اتاق عمل کردن شد ساعت ۹ منو بردن اتاق عمل خیلی ترسیدم
دکتر بیهوشی خواست امپول بزنه بی صدا گریه کردم همه پرسنل دلداریم دادن
امپول که زد از کمر به پایین سر شدم بعد ۵دقیقه صدای بچمو شنیدم خیلی حس خوبی بود
دیگه اتاق عمل که تموم شد تو ریکاوری بودم بعدش منو دادن شد ساعت ۱۰و۱۱ بعدش ساعت ۲به بعد حالم بد خیلی گرمم بود و عرق میکردم
واسه چند لحظه حالم بد شد
مامانم همراهم بودن میگفت حالت بد شده همه پرستارا اومدن شک بهت دادن تا برگشتی چشمامو باز کردم دور و برم پر دکتر و پرستار بود هی صدام زدن
خداروشکر بخیر گذشت
بعد ۲روز مرخص شدم امروز صبح اومدم خونه
خداروهزار مرتبه شکر الان بهترم

۸ پاسخ

ممنون سلامت باشین
سزارین دومم
مشکل خاصی هم نداشتم قبلا نمیدونم چرا اینجوری شدم
گرمم بود خیلی قبل عمل هم ترس داشتم

بسلامتی قدمش خیروپربرکت باشه نی نی چیه دختریاپسر

چرا سز شدین

خداروشکر بخیر گذشته
چرا اینطوری شدی ؟

بسلامتی
چرا فشارت افتاد؟

☹️🥲ههی وااای من 🥲💔

خداروشکر بخیر گذشت قدم نی نی هم مبارک باشه عزیزم

به سلامتی عزیزم
چرا حالت بد شد ؟ مشکل خاصی داشتی؟

سوال های مرتبط

مامان ماهورا مامان ماهورا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
هفته ی ۳۸ و ۴ روز ۲۵ خرداد دکتر به من تاریخ عمل داد و من از شب قبلش از استرس و هیجان خوبم نمیبرد و ناشتا موندن تا صبح برام خیلی سخت گذشت صبح دیدم صدای های ترسناکی داره میاد رفتم حموم تا حواس خودمو پرت کنم دیگه کارامو کردم و ساعت ۷ من با مادرم به سمت بیمارستان انصاری حرکت کردیم شوهرمم شفیت بود و قرار بود صبح از سرکار بیاد سمت بیمارستان دیگه ساعت ۸ رسیدیم بیمارستان همزمان و منو همون لحظه جدا کردن سریع لباس عمل و تنم کردن و سونو ازامایشامو ازم گرفتن و کارامو انجام میدادن سه سرم بهم زدن و سه چهارتا نوار قلب از بچم گرفتن دکترم تا ساعت ۱ طول کشید بیاد یه بیمارستان دیگه زایمان اورژانسی داشت و من هلاک شدم از گشنگی و کلافگی من خیلییی ترسو ام و همیشه فکر میکردم که چی میشه نکنه غش کنم سکته کنم یا هر چی که دیگه آنقدر تو فشار بودم فقط میخواستم برم اتاق عمل و همه چی تموم شه ۱۲و نیم اومدن بهم شوند زدن شوک خیلی بدی بود درد نداشت ولی حس خیلی بدی داشت انگاری که مثانه پر بود و همون قدر فشار میومد بهم دیگه منو سوار ویلچر کردن و بردن سمت اتاق عمل یه راه روی طولانی با کلی اتاق و هر کدوم داشت یه عملی انجام میشد پرستارا دور و ورم بودن و هعی میپرسیدن چند سالته و بچت چیه و اسمشو چی میخوایی بزاری یه دور به همه توضیح دادم و😂
رفتیم اتاق عمل که گفتن دکتر هنوز نیومده دوباره منو بردن ریکاوری همونجا ام یه نیم ساعت نشستم همه چپ کرده بودن و استرسم شروع شد
پارت ۱
مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..
مامان غوره مامان غوره ۲ ماهگی
تجربه سزارین در نیکان سپیدقسمت‌اول

من در اصل باید ۲۱اردیبهش میرفتم واسه زایمان
چهارروز پیش که رفتم پیش دکترم‌چون خیلی ترسح سبز داشتم دکترم معاینه کرد و قرص داد
دیروز صبح که رفتم حمام قاطی ترشحاتم خون بود دیگه سریع زنگ زدن بلوک زایمان گفتن بیا
ان اس تی گرفتن خوب بود و اینکه سونو رشد و بیوفیزیکال هم دادم همه چی عالی بود دکتر گفت احتمالا واسه معاینه اس
خلاصه ساعت شش از بیمارستان رفتم خونه
خیلی ترافیک بود تا برسیم خونه ۸ شد خیلی کمرم درد گرفته بود رفتم رو تخت دراز کشیدم که بلکه آروم بشم مدام هم بچم سفت میکرد به شدت درد میومد تا اینکه ساعت ۹ یه صدای تق از تو دلم اومد از ترسم بلند نشدم حسم میگفت کیسه آبمه ولی میترسیدم
تا اینکه پنج دقیقه بعد یهو کلی آب ازم ریخت روی تشک
دیگه اولش حسابی ترسیدم و گریه کردم بعدش شوهرم صدا کردم سریع حاضر شدیم جمع کردیم اومدیم بیمارستان از اون طرف هم به دکترم گفتم اونم گفت شما برو من میام
دیگه تا برسیم بیمارستان ساعت ۱۱شد
دکتر زنگ زده بود بلوک زایمان اطلاع داده بود که من دارم میرم با این شرایط
سریع لباسامو‌ در آوردن نوار قلب گرفتن پرونده تشکیل دادن آنزیوکت و سونداژ وصل کردن حاضر و آماده منتظر بودم اتاق عمل بگه بیا
سونداژ اصلااا درد نداشت لیدوکائین زدن
دیگه دردام خیلی داشت زیاد میشد
همسرم‌اومد رضایت داد و پیش بسوی اتاق عمل....
مامان آرتمیس🩷 مامان آرتمیس🩷 روزهای ابتدایی تولد
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان دلی مامان دلی ۲ ماهگی