۱۱ پاسخ

من دوبار سزارین شدم اولی خیلیییی خوووب بود دو روزگی پاشدم کارامو کردم اما سزارین دوم بيمارستان همش از درد گریه میکردم پای چپم ب زور حرکت میکرد.تا 5 _۶روز نشسته خوابیدم.20 روزه بخیه هامو کشیدم ولی حالم افتضاحه هنوز درد دارم وقتی میشینم انگار چاقو میکنن تو رحمم
تا ده 15 روزگی ک اصن دراز میکشیدم نمیتونسم پاشم .اما الان دراز میکشم اما صاف نمیتونم پاشم باید یواش ب پهلو بشم خیلی آروم پاشم. در حالت معمول هم جای بخیه هام همش تیر میکشه
زایمان اول خصوصی بودم دست دکتر هم سبک بو. اما دومی دولتی بودم خدا ازشون نگذره

من زایمانم سزارین بود خودشم اختیاری بودم و بشدت راضی بودم و هستم هزار بارهم برگردم به عقب بازم سزارین رو انتخاب میکنم دکترمم فوق العاده بودن آستانه صبر آدما باهم فرق داره به نظرمن سزارین خیلی راحت‌تر از طبیعیه

چرا خب پیشرفت نکردی و دهانه رحم بیشتر باز نشد؟علتش چی بود؟

عزیزم خداروشکر ک خدتو بچه خوبین
اره سزارین اینش بده
بعد عمل دیگه مثل سابق نمیشی
ولی طبیعی اولش درحده مرگه ولی بعدش خوب میشی

تجربه ی طبیعی داشتی قبلا؟ یعنی زایمانتون طبیعی باشه؟

راستی شیاف بزار خیلی خوب

مبارک باشه عزیزم انشالله به زود ی خوب میشی به نظرم هردو زایمان خیلی سخته

مبارکه منم میترسم سز بشم شانس ندارم 🥴

دقیقا منم هر دو تا دردو کشیدم
سعی کن زیاد نشینی به بخیه هات فشار میاد

خداروشکر که خودت و بچه خوبین
کدوم بیمارستان زایمان کردی
چند شد

وقتی شکمتو‌فشار میدادن دردشو‌حس کردی؟

سوال های مرتبط

مامان مهراد و تو دلیم مامان مهراد و تو دلیم ۳ ماهگی
سلام مامان های صبور
تجربه زایمان؛
روز دوشنبه ۹تیر ماه بود رفتم پیش دکتر نوار قلب جنین انجام دادم انقباض ثبت کرد ماما گفت باید سزارین بشی چون درد داری با اسرار گفتم روز سه شنبه ۱۰تیر ماه صبح زود میام تا سزارین بشم با رضایت خودم اومدم خونه صبح روز بعدش سزارین شدم
خیلی ترسیدم خیلی
خرید های باقی مونده رو انجام دادم خونه رو تمیز کردم شب هم حمام کردم
صبح ساعت ۷رفتیم بیمارستان تا منو اماده اتاق عمل کردن شد ساعت ۹ منو بردن اتاق عمل خیلی ترسیدم
دکتر بیهوشی خواست امپول بزنه بی صدا گریه کردم همه پرسنل دلداریم دادن
امپول که زد از کمر به پایین سر شدم بعد ۵دقیقه صدای بچمو شنیدم خیلی حس خوبی بود
دیگه اتاق عمل که تموم شد تو ریکاوری بودم بعدش منو دادن شد ساعت ۱۰و۱۱ بعدش ساعت ۲به بعد حالم بد خیلی گرمم بود و عرق میکردم
واسه چند لحظه حالم بد شد
مامانم همراهم بودن میگفت حالت بد شده همه پرستارا اومدن شک بهت دادن تا برگشتی چشمامو باز کردم دور و برم پر دکتر و پرستار بود هی صدام زدن
خداروشکر بخیر گذشت
بعد ۲روز مرخص شدم امروز صبح اومدم خونه
خداروهزار مرتبه شکر الان بهترم
مامان آراز کوچولو مامان آراز کوچولو ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
سلام به همه اول از همه میخام خداروشاکر باشم برای سلامتی و وجود پسرم
اومدم براتون از سزارین شدنم بگم امیدوارم بدرد بخوره و یادگار بمونه برای خودم این متن
چهاردهم اردیبهشت هزار و چهارصد و چهار ساعت چهار صبح راهی بیمارستان شدم و وقتی رسیدم اولین نفر برای زایمان بودم
منو وارد بلوک زایمان کردن بهم سرم زدن و سوند وصل کردن البته ک سوند درد داشت و گفتم برام اتاق عمل بزارن گفتن پرسنل اتاق عمل مرد زیاد هستن و منم نخواستم و خلاصه گذاشتم
بعد لباس هامو عوض کردم و با ویلچر منو وارد بلوک اتاق عمل کردن و گذاشتن روی تخت و بردن داخل اتاق عمل
دستگاه هارو بهم وصل کردن فشارمو می‌گرفتن منم خیلی میترسیدم و دعا می‌خوندم ک فقط پسرم سالم باشه
موقعی ک خوابوندنم رو تخت اتاق عمل قبل اینک دکترم بیاد حس خیسی کردم و کیسه ابم ترکیده بود
شانس آوردم ک اون تاریخ واقعا سزارین شدم و تو خونه و راه این اتفاق نیفتاد برام
خلاصه دکترم اومد دلم آروم تر شد
دکتر بیهوشی هم بلافاصله اومد یه آقای مسن مهربون که همشهری هم درومد
منو بلند کردن نشوندن و آمپول بی حسی رو‌ داخل کمرم زدن واقعا دردناک بود
بلافاصله پاهام شروع به گرم شدن و داغ شدن بی حس شدن از نوک پام تا زیر سینم شد دراز کشیدم و پرده کشیدن جلوی چشمام و کمی حس میکردم روی شکمم چیزی میکشن
بعد از چند ثانیه دکترم بهم گفت مامان بالارو نکاه کن ک حس سبکی داخل شکمم کردم انکار وزنه ازم کنده شد و پسرمو آوردن بالای پرده و دیدمش و اشکم سرازیر شد
مامان 🍪 کلوچه مامان 🍪 کلوچه ۵ ماهگی
مامان دلوین 🎀 مامان دلوین 🎀 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی که به سزارین اجباری ختم شد پارت۴
هی داره میره بالا چون از صبح ۶تا زایمان صدای جیغ و دادشونو شنیده اجازه معاینه میدین دکترم گفت نه اماده سزارینش کنید و ۱۱و نیم بفرستین پایین وایییییی که چقدر من از زایمان سزارین میترسیدم انقدر که تو همین گهواره راجبش بد خونده بودم به ماما گفتم بلند بشم ورزش کنم امپول فشار زدی ؟چرا معاینه نمیکنی و ... گفت دکتر دستور دادن دیگه اومدن لباسای زایمان طبیعی در اوردن لباسای اتاق عمل تنم کردن و سوند وصل کردن (سوند گذاشتن و برداشتن اصلا درد نداشت)گذاشتنم رو ویلچر همراهی هام از تعجب هنگ کرده بودن وقتی شرایطم دیدن همسرم بغل کردم کلی گریه کردم مامانمم کلی بغلم کرد و گریه کرد و من راهی اتاق عمل شدم
واقعا اتاق عمل برای اولین بار خیلی عجیب بود همه چی تمیز یه محیط سرد و استریل با استرس رفتم پایین اما تا دکترم دیدم انقدر اروم شدم که خدا میدونه دکترم واقعا بینظیر بود و حرفه ای نه گذاشت کسی معاینم کنه اخرین ویزیتم