۳ پاسخ

منم امشب اومدم خونه بابام حداقل یه ساعت اونا مراقب باشن بخوابم

من دخترم توی ۲۴ ساعت ۵۲ تا پوشک خراب کرد کل آب بدنش رفت هرچیم میخورد ۷ برابرش بالا میآورد
البته پاییز بود
از جای تمام سوختگیای پاش خون اومد خیلیییی بد بود

خیلی کار خوبی کردی عزیزم انشاالله حالا ک دلتو صاف کردی باهاشون پسر گلت هم بهبود پیدا کنه❤️

سوال های مرتبط

مامان kiyan🩵sogand🩷 مامان kiyan🩵sogand🩷 ۱۷ ماهگی
درد بچه مادرو پیر می‌کنه منی که هرکاری میکردم وزنم کم بشه و نمیشد یک هفته که دخترم بستری بود ۵کیلو کم کردم و همه میگن خیلی لاغر دیده میشم خدا بچه دشمن رو هم مریض نکنه درد بدیه راضی بودم هروز هزاربار زجرکشم بکنن ولی دخترمو تو اون حال نمی‌دیدم خدارو قسم میدم به این شب‌های عزیز هیچ بچه ای مریض نشه ، ❤️‍🩹یه موضوعی که تن و بدن خودمو واقعا لرزوند و هنوزم براش گریه میکنم اینه دختر من دوروز قبل تاسوعا و عاشورا آی سی یو بود دخترمن مثل علی اصغر امام حسین حق نداشت چیزی بخوره لب و دهنش همه خشک بود انقد گریه کرد من فقط نگاهش میکردم و آب میشدم و گریه میکردم لباش از خشکی ترک خورده بود حتی اجازه بغل گرفتن هم نداشتم چون دستگاه وصل بود بهش ما بعد از سالها برگشتیم به روز عاشورای حسینم بمیرم آقا برای علی اصغرت چی کشید دختر من که جونی نمونده دیگه براش دیگه اخرا فهمید کسی بهش حتی یه قطره آب نمیده لب پایینشو میکرد دهنش که با آب دهن یکم تر بکنه ، دختر من تو بیمارستان علی اصغر بود و دقیقا حال خود علی اصغر امام حسینو داشت تن و بدنم میلرزه واقعا از این اتفاقا ❤️‍🩹🥺
بارداری و زایمان و فرزند پروری و غربالگری نوزادان
مامان دیان👼 مامان دیان👼 ۱۵ ماهگی
سلام از روزایی که توان ادامه دادن ندارم اما مجبورم سر پا بمونم 💔
شنبه شب دیان رو بردم حموم (یه مدت تو حموم خیلی میترسه و گریه میکنه)شنبه هم زیاد گریه کرد بخاطر همین فوری شستمش و دادمش مادر شوهرم (خونه مادرشوهر بودم)یکم نگذشته بود دیدم مادرشوهرم داد میزنه دیان دیان نمیدونم چطور دراومدم بیرون دیدم بچم کبود و بی حال (مثل غش کردن)اینکه چطور رفتیم بیمارستان و چی شد طولانی و حوصله توضیح ندارم ولی من مردم 😓البته خداروشکر تومسیر اوکی شد ولی همچنان بیحال بود رسیدیم و دیان بستری شد واای که الانم میگم دلم میخواد بمیرم بچم خیلی اذیت شد خدا انقدر خون و آزمایش گرفتن ازش چون از حال هم رفته بود فرستادنش سی تی آنژیو تا خیلی دقیق تر قلبش رو بررسی کنن اینجا خیلی اذیت شد دیان بیهوشی زدن اما رگش خراب بود کل بدنشو سوراخ کردن انقدر گریه کرد هنوزم که هنوزه صداش گرفته انقدر بد ازش رگ گرفتن از همه جای بچم خون اومد راهرو بیمارستان پربود از خون بچم😭ادامه اش👇👇
مامان Ali مامان Ali ۱۶ ماهگی
پسر گلم علی جان
یک سال و یک ماه از زندگیت گذشت و دوست داشتم برات این دلنوشته را بنویسم
تا یک سالگی دندون نداشتی و بهد از چندین بار دکتر بردن و شربت کلسیم و قطره ویتامین د در فاصله یک سالگی تا ۱۳ ماهگی دندونات دراومد چهار تا با هم . اول پایین سمت راست و بعد بقیه شون . خب مشخصه دیگه که چقدر بی اشتها و کلافه شدی و چقدر سخت بود اما گذشت ... و من تازه فرصت کردم برات آش دندونی درست کنم . راستی قدم های قشنگت هم مستقل تر شده از یازده ماهگی با کمک راه رفتی اما تازگی ها چند قدم خودت برمیداری و از رو زمین بلند میشی هر یک قدم که به سمت مستقل شدن بر میداری ما یعنی من و بابا و خواهرات ذوق می کنیم ... از کارای قشنگت بگم : میتونی حلقه ها را تو میله بندازی ، بای بای می کنی ، ماشی بازی می کنی و ماشینها را رو زمین میکشی ، توپ را با پا می زنی ، توی فلوت خواهری فوت میکنی تا ازش صدا بیاد، با هم میریم رو بالکن به گلها سلام میدیم و بهشون آب میدیم ، کلاغ پر بازی میکنی و انگشت اشاره تو رو زمین میذاری ، دست دستی می کنی ، وقتی بهت میگم لالایی کن می ری رو بالشت لالایی می کنی ، یاد گرفتی به جای اینکه با کله از تخت پایین بیفتی با پا پایین بیایی ... فکر کن پسر ... سال اول زندگیت پر از مهارتهای جدید بوده انگار همین دیروز بود شش ماهگی ت که با کله از تخت اومدی پایین و بلد نبودی و حالا فقط شش ماه ازش گذشته و تو یاد گرفتی با پا از تخت پایین بیایی ... به قول خواهرات هر مهارت جدیدی که یاد می گیری یه جون به جونای مامان اضافه میشه و به قول بابا هر یه روزی هم که غذا نمیخوری هفت تا جون از مامان کم میشه 😅البته شوخی می کنه ولی خوب سر غذا نخوردن جناب عالی خیلی تلاش می کنیم . ع