۵ پاسخ

وااایی اره واقعا من فوبیای این قضیه رو دارم
سر پسر اولمم همین جوری بودم که خداروشکر به خیر گذشت

بی خوابی و گریش ادمو خسته می‌کنه ..والا نوه عمومی من اصلا گریه نمی‌کرد .بلند میشد شیر میخورد می‌خوابید اصلا مامانشو‌ اذیت نکرد .مامانش قبل محرم با شوهرش رفت کربلا دخترش با عزیزش موند ..شیر خشک میداد ..من میگم ما هنوز پیششیم انقد گریه می‌کنه اگ بریم ببن چی میشه .منم خیلی اذیت میشم شبا ک کلا نمی خوابم ..صبا هم ک این واون کار .وقت نمیشه گریش از یطرف خسته شدم

یه لحظه خودمو گذاشتم جات واقعا حتی تصورشم سخته من بودم تو خواب سکته میکردم اینقدر عذاب کشیدم تو بارداری و زایمان و بعد زایمانم

خدا به سر کافر نیاره

خخخخخخخ

سوال های مرتبط

مامان کایان مامان کایان ۵ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
دردام غیر قابل تحمل بود و فقط گریه میکردم و میگفتم من دارم میمرم لطفا منو ببرین سزارین و واقعا تو حال خودم نبودم مث اینکه تو این دنیا نبودم و تمام تمرکزم روی بدنیا اوردن پسرم بود و سلامتیش
دکترم که ۹و نیم اومد خیلی اروم و با خونسردی پیش میرفتیم منی که توی اون همه درد داشتم میمردم ولی خانم دکتر خیلی ارومم میکرد
تا که با ۷ .۶بار که دردم شروع شد همراه با زور ساعت ۲۱:۴۳
پسری رو بدنیا اوردم
وقتی بغلش کردم تمام دردام یادم رفت خیلی لحظه ی شیرینی بود همه کنارم بودن مادرم و همسرم خیلی باعث دلگرمیم بودن
بعدش کایان رو بردن برای لباس پوشوندن و بخیه زدن من که برش داشتم
بعدش که تموم شد خودم بلند شدم رفتم حموم و لباس پوشیدم و اومدم نشستم شام خوردم و تمام
من تونستم طبیعی زایمان کنم
و حالا خودمو تحسین میکنم که تونستم با این درد های فراوان که واقعا غیر قابل تحمل هستش و بسیار سختتتت
و کلا من ۳.۴ساعت خیلی درد کشیدم و بعدش تمام دیگه هیچ دردی متوجه نشدم و الان از انتخابم بسیار راضیم
و خیلی خوشحالم که الان پسرم بغلمه