۵ پاسخ

بهت گفتن بهشون بگو شما میدونستید ما بچه داریم ،من سعی میکنم کنترل کنم اما نمیتونم دائم بچه رو خفه کنم به ما با بچه خونه دادید،در آخر هم سعی کنید برید جایی که با صابخونه یکی نباشید خیلی سخته نفس هم بکشی گیر میدن

کسی که حساسه و طاقت نداره نباید به بچه دار اجاره بده مادرشوهر منم اجاره داده ۲تا بچه دارن اینم اعصاب نداره همش درگیرن باهم تو مخ ماهم میرن خب از اول میبینن بچه دارن ندن شما هم سعی کن جاهایی پیدا کنی که بدون صاحبخونه باشه

ما جمعه ها چون تو اپارتمان همه میخوابن تا ظهر بچه های من همیشه زود بیدار میشن جمعه ها خونه نمیتونیم می‌آییم خونه مامانم دیگه اینجا بچه هام راحتن تو هم بنظرم جمعه ها برو بیرون از خونه تا گزک دست صاحب خونه ندی بگن بلند بشی

حالا اتفاقا برای من برعکسه خودم صاحب خونم بجز یکبار هيچ وقت مستاجر خوبی نداشتم ( دور از شماها) بچه هاشون خوب بودن همشون عاقل بودن امان از زن و شوهر و مهمون هاشون ی روز آسایش برام نذاشتن خیلی مراعات شون میکردن اما فایده نداشت

واااا خب بچه همینه خودشم بچه بوده یه روزی بچه سالم یه روز آرومه یه روزم گریه داره که حتماً دلیلم داره انقد جا هست دلتون خوش باشه فقط به آرامش تون فکر کن عزیزم نه خجالت بکش نه عذرخواهی کن نه بچه رو دعوا کن

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان نیک پسر مامان نیک پسر ۵ سالگی
مامانا رفتم پسرمو بزارم پیش باباش درو براش باز نکرد بچم انقد اشک ریخت و ترسید ک خدا میدونه فقط بخاطر اینکه نیم ساعت دیرتر بردمش
منم اوردمش خونه ۴۸ ساعت کامل نگهش داشتم
این عوضی فکر میکرد بچه شب پیش من نمیخابه چون یکساله پیش اونه
الانم زنگ زد ب بچم گفت اگه تا ۵ دیقه دیگ نیای دیگ هیچوقت نیا
بچم خیلی ترسید الهی بمیرم براش
مامانا بنظرتون برم دادگاه بگم این کارارو میکنه بچه رو میترسونه بچه امنیت روانی نداره
میخاد کلا از من جداش کنه بچه رو اذیت میکنه ک من بگم بچه رو اذیت نکن نیارش پیش من...‌
دقیقا داره از بچه سواستفاده میکنه
اخه این کلا دو تا بعداز ظهر بچه رو میاورد پیشم از ساعت ۱ تا ۸
بعد من رفتم دادگاه پرسیدم گفت ۴۸ ساعت کامل حق داری پیشت باشه ، این عوضی ب بچه گفته بود مامانت ازم شکایت کرده میخاد بندازم زندان برو پیش مامان دیگ من نمیام سراغت
خلاصه بچم تب کرد استفراغ کرد کلی😭😭😭از روی ناچاری بهش زنگ زدم گفتم نمیخام ۴۸ ساعت همون دو تا بعدازظهر بیارش فقط انقد اشکشو درنیار چون هر کاری کردم اروم نشد خیلی باباشو دوس داره
این دو روزم ک موند گفت بابارو جریمه کردم ک درو باز نکرد
مامانا چیکار کنم دلم بچمو میخاد😭😭😭😭😭
میترسم یه بلایی سرش بیارن انقد وقتی میاد پیش من اذیتش میکنن
تقصیر خواهر و برادر عوضیشم هس وگرنه این فک نکنم دلش بیاد با بچش این کارو کنه اونا نمیزارنش
چون ی ادمیه ک هیچ اختیاری از خودش نداره فقط ب حرف بقیه گوش میده