مامانا چل شدم دیگه بخدا بچم نزدیگ بشه۲سالونیمش تاحالا نشده بچم نیم ساعت با باباش تنهاباشه اصلا شوهرم نمیدونوزنویچه یعنی چی فقط بفکرخودشه خودش بخوره بخوابه گوربابای زنوبچه..میگم به بچه غذا بده میگه نمتونم البته گاهی خیلی کم بهش میده میگم بخوابونش میگه نمتونم میگم ببرش یدفه بیرون میگه وایمیسته بخداهمه کارای بچم باخودم انگار بچم تک والده فقط تو شناسنامه بابا داره..جوری شده دیگه میریم بیرون شوهرم خونه باشه اصلا بچم نمیگه بابابیاد انگاردیگه برابچمم اهمیت نداره عادت کرده بخودم ببرمش حموم خوابش کنم عدا بدم بیرون ببرمش خب منم آدمم تایچیزیم میگه شوهرم میگه چته چی شده باده گرفتت اصلادرکی از همسربودن نداره درکیم از پدربودنم نداره الانم گفتم کمک نمیکنی نکن دیگه یدقه دیرتربخواب تا خروپف نکنی که تامیخوادبچه خوابش ببره باصدای تو خواب ازسرش میپره الانم گفتم بودونبودت که فرقی نداره پاشوبرو بالابخواب تابچه وخودم زمان خواب حداقل آسایش داشته باشیم بالا خونه باباشه هم یسره میره اونجاالانم بره یشب ببینن چقدخروپف میکنه البته شانس اوناحالا لال میشه خداازش نگذره که انقد خون بدل من میکنه باعث میشه منم سزبچه خالی کنم خیلی دلم گرفته

۸ پاسخ

مثل من بخدا منم از دست شوهرم زله لم فقط به فکر خودشه اصلا من براش مهم نیستم

باید ب زور بندازی گردنش شوهر منم هی میگفت نمیتونم نمیتونم گفتم باید بتونی از قبل بچرو آماده کردم گفتم قراره با بابا بری تاب بازی وقتی رفتی برا مامان هم خوراکی بخر روز اول یکم پشتشو نگاه کرد روزهای بعد ازم خداحافظی میکرد البته زود میاردش ولی بازم خوبه

من ۳ تا بچه رو دارم تنهایی بدون کمک شوهر بزرگ میکنم پس چی بگم

نمیدونم والا خدا بهت صبر بده چون خیلی سخته تنها با بچه سرو کله زدن ..من کمکم بود شوهرم الانم هس ولی کمتر درحدی ک بزرگی رو ببره بیرون ی ساعتی و بخوابونه شبا ..ی موقع فکر بچه دوم ب سرت نزنه 🥲

بهش محل نده برو بچه رو بزار کنارش بگو من بچه رو از خونه پدرم نیاوردم که اگه نمی تونی ب من همسری و ب بچه پدری کنی پاشو از زندگی من برو بیرون لااقل بهش بگو تا نباشی تو زندگی من . بچه وقتی بزرگ شد بهش می گم پدرت چکاری کرد با زندگی من بگو یه کاری می کنم ک پسرت ازت زده بشه

چون از اول ازشون نخاستیم ...
منم همینطور بودم دیگ دیدم واقعا نمیرسم همش ک نمیشه پیش من باشه مامانم میگف این بچه بابا هم میخاد من هی دلسوزی کردم ک نه گناه داره و فلان بعد دیدم نه خودم نابود میشم دیگ حتی شده نیم ساعت میسپرم بهش میگم ببر تابش بده تا من ب ‌کاری برسم

دقت کن اکثر مردا کمک نمیکنن منم خودم دس تنهام البته همسرمن شبکار همیشه روزا خابه خستس ولی درکل شبکارم نبود انجام نمیداد🫤

مثل من 💔💔💔💔

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
مامانا دو روز دخترم رو دارم از پوشک میگیرم خیلی اذیتم مادرم بنده خدا اومده پیشم با اینکه کمر و پادرد داره مادرشوهرم خیلی وسواسه مخصوصا نجس پاکی خیلی حساسه به همه چی بعد که من دخترمو دارم از پوشک میگیرم میگه چند روز درست میشه حالا یه چی پاش کن منظورش مای بییی بیار ما ببینیمش زود برو وای که چقدر حرصم گرفت البته به مامانم تلفنی گفته بود که بچه رو بیاره زود بره بهش میگم الان اصلا دخترم مایبیی رو قبول نداره چطوری بپوشونم میگه به حرف بچه گوش نکن هر چی بگه که نباید کوش داد میگم خودش دلش نمیخواد بیرون بره هوا گرمه کلافه میشه گریه میکنه میگه مهم نیست بیار ما ببینیمش اینقدر اذیت میشم از طرز تفکر قدیمیشون حتی دکتر بردن دخترمو ایراد میگیره میگه قدیم اینقدر بچه رو دکتر نمیبردن اینقدر رو مخمن حالا من خیلی احترام نگه میدارم خیلی هواشونو دارم اما چه فایده طرز فکرشون دیوونم میکنه شماها جای من بودید چی کار میکردید اخه بیشتر حرص میخوره که هفته دیگه اربعین مراسم داره با اوضاع بچم میرم خونشون یا نه واقعا نمیدونم چی کار کنم
مامان آدرین مامان آدرین ۲ سالگی
تازگیا خیلی آدرین اذیت میکنه لجباز شده خیلی عصبیم میکنه اصلا حرف گوش نمیکنه.مثلا صداش میکنم انگار که این بجه نمیشنوه اصلا اهمیت نمیده باید سرش داد بزنم تا بیاد یا خواسته ایی که دارم انجام بده.خیی عصبیم کرده خییلییییی باید چیکارش کنم؟منم همش سرش داد میزنم بعصی وقتاهم آروم میزنمش چون ولم نمیاد آمل خیلی عصبانیم میکنه
شوهرم میگه چرا انقدر دعواش میکنی چرا انقدر عصبانی هستی منم میگم تو بیا دورزو با این بچه بمون ببینم میتونی تحمل کنی؟ببینم میتونی باهاش راه بیای بعد منو درک میکنی،شبا که میخوای خونه کلا ۳ساعت باما هستی اما مغزت میره بعد به من میگی
میگه سرش داد میزنی بعدا تو سری خور میشه میگه بعدا جلوی بچه های دیگه نمیتونه از خودش دفاع کنه منم خیلی ناراحت میشم اما واقعا خیلی اذیتم میکنه خیلی لجباز و یه دنده شده
مثلا بهش میگم بیا غذاتو بخور نمیاد بعد که میخوام جمعش کنم میگه هام یعنی غذا بده گریه میکنه میام میدم دوباره میره صداش میکنم بیا غذاتو بخور جواب نمیده بعد من جمع میکنم دوباره گریه میکنه میگه هام
آخه جیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید خیلی عصبانی میشم خیلی لجباز شده