۱۶ پاسخ

عزیزم‌منم وضعیتم‌همینه تو شهر غریب نه خونه کسی میرم نه اصلا دلم‌میخواد از خونه بیرون برم تنها همدمم همسرمه ک دو ساعت ظهر میاد ‌چند ساعتی شب دیگه از اول تا آخر تنهام الان چند سال ه چاره چیه دیگه ولی بدون تنها تو نیستی ک‌تو‌این‌وضعیتی

و منی که دلم گربه میخواد با داد و بیداد

منم اينجوريم تازه من ك شوهرم كلا ولم كرده رفته
خانوادمم منو نميخان مامان بابامم فوت كردن😔منم و تنهايي هام

منم دوروزه اینجوری شدم مث این افسرده ها
چرا تنهام چرا ازدواج کردم شهر غربت چرا مامانم نیست چرا مامانمم از خانوادش دور بوده جقدر اذیت شده نمیدونم پدرو مادر پیر شدن،هودمونم بهم می‌ریزه خودمو رو مامانم خالی میکنم بعد زار نمیزنم که چه بچه بدی ام اون جقدر زحمت کشیده،ازونورم خواهر شوهرام باهم رفتن دور همی گرفتن یه تعارف ساده به من نزدن من واقعا ناراحت شدم چون کسیو اینجا ندارم بعد تا یه استوری میزارم سری ادا در میارن نفس همه و قربونش برم
ازونور عروسیه داداشمه انگار برنانه هام بهم ریخته ارونور سیسمونیمو کامل نکردم خانوادم فعلا دیگه نمیتونن مگر هفته های آخر،از یه طرف همسرم یه روز خونس یه روز یر کار شرایط کاریش بعد جنگ بهم ریخته
واقعا حالم بد بود هنوزم هست اما همسرم گفت بدم چند روز خونه پدرم امشب با داداشم اینا اومدم اینجام یکم حالم بهتره اما هنوز وجودم استرسه
فقط دلم میخواد چشامو ببندم ببینم بچم بدنیا اومده گذاشتنش تو بغلم همین برم آخر شهریور

وضعیت منم همینه😕🥲

منم همينجورم همش تنهام تو شهرغريب

منم همیطور شدم امروز ی لحظه دلم گرفت گریه کردم

خونه مادرت مادر شوهرت دوستات برو وقت بگذرون عزیزم بخاطر هورموناس

منم همین الانش گریه میکنم جفتم اومده پایین شوهرم انگار نسبت بهم سرد شده خیلی حس بیچارگی دارم 😭

ای خواهررر منم همینم ..اینقد الان عصبی و فکری ام ک مخم داره سوووت میکش۵

فکر کنم برا هورمونه منم تا ماه هشت همینجوری بودم وارد ماه ۹ شدم خدارو شکر بهترم

مال هورمون عزیزم.من چندشب پیش یه بازیگرو دیدم چشماش شبیه داییم بود.گوله گوله اشک میریختم ک دلم واسه داییم تنگ شده.حالا سال تاسال نمیبینمشااا اون لحظه گریه میکردم.شوهرم اصلا پراش ریخته بود

ای جانم....منم مثل شما هستم شهر غریب دور از خانواده با کلی مشکلات دیگه....
منم گاهی وقتا انقدر گریه میکنم چشام باد میکنه...
انشالله خدا زودی ما رو با بچه هامون خوشحال میکنه
انشالله سوار کالسکه میکنیم میریم دور دور....

منم همینجوریم سعی میکنم عادی جلوه بدم برای خودم که گریه نکنم

منم اینجوریم عزیزم تنها نیستی

خب عصرها هر چند روزی برو بیرون دور بزن دو تا آدم ببین باز بیا

سوال های مرتبط

مامان کایان/آیکان مامان کایان/آیکان ۲ ماهگی
اومدم شرحی از این روز هام‌ بدم امیدوارم بعد اینکه بچه هامو‌بغل کردم بیام بخونم دوباره و بگم آخیش گذشت اینا و بسلامت‌گذشت
الان ۳۲ هفته رو تموم کردم و دارم وارد هفته ۳۳ میشم
چند شبه نمیتونم بخوابم و خیلی خستم ، کل خوابم شده در حد چرت های چند دقیقه ای
نشستن و ایستادن برام سخته یه ذره که میگذره کمر درد دمار از روزگارم در میاره
سطح اضطرابم خیلی خیلی بالاست و گاهی نصف شب حتی میشینم گریه میکنم
هورمون هام به شدت به هم ریختس
با اینکه دورم شلوغه و همسرمم خیلی سعی میکنه هوامو داشته باشه خیلی احساس تنهایی میکنم
پهلو پهلو شدن و بلند شدن از جام خیلی برام زجر اور شده
دو سه روزه که درد پشت و تعریق سرد حین خواب دارم به حدی که لباسم خیس میشه نمیدونم با این چیکار کنم نمیدونم مشکل قلبه یا تو بارداری بقیه هم‌ تجربه میکنن یا از معده هستش یا که بخاطر اضطرابه….
کلا این مدت به شدت گرمم بود وقتی همه احساس سرما داشتن من جلو کولر و پنکه بودم الان دو روزه که حتی سردمه و پتو میزارم نمیدونم این تغییر نگران کننده هست یا طبیعیه
اخیرا هم دارم انقباضو تجربه میکنم و میترسم نتونم تا هفته ۳۶ خودمو برسونم
پوست شکمم انقد کشیده شده براق شده حتی پوست شکمم درد میکنه نمیدونم قراره ازین به بعد چجوری کش بیاد