۱۰ پاسخ

دخترمن یه مدت زمینو درو دیوارو نگاه میکرد میگفت جوجو هست پاشو زمین نمیذاشت میپرید بغلم جیغ میزد
بردیم دعا نوشتیم خوب شد

نزلراینستا ببینه که کلا از ذهنش پاک بشه الآن با این ممد قلي همه بچه‌ها چالش دارن واقعا

منم یک بار یکی خواست این صدا رو بزاره برای بچم دعوا کردم باهاش چی چیه اخه

من تو سن ۳۴ سالگی هنوز از چیزایی میترسم که خنده داره همش ریشه تو بچگیم داره که الکی میترسوندن منو الان برای دخترم سعی میکنم از هیچی نترسونمش ممدقلی رو منم میبینم نیترسه چه برسه اون بچه این ترس تو وجودشه همش فکر میکنه میخاد بیاد ببرتش

زیر سرش نمک بزار همین الان بمونه وقتی بیدار شد بردار و تو ماهی تابه داغش کن بعد بگیر بالا سرش و رو نمک آب سرد بریز


دراز بکشه رو قلبش یه ماهی تابه بگیر و توش پنبه بنداز و بگو ترسش بره از انس و جن و دشمن و دوست پنبه رو چند تا بنداز و بعد کبریت روشن رو بنداز رو پنبه و صبر کن پنبه خاموش بشه از هر چی ترسیده باشه یا با دعا ترسونده باشنش شکل همون میشه پنبه


با قرآن هم غسل ما فی الضمه کن و وضو بگیر و آیت الکرسی و وان یکاد و چهار قل بخون و بچه رو رو به قبله بزار و جلوش قرآن رو بگیر یه صفحه باز کن و اونم بخون آروم صورت بچه فوت کن و قرآن رو جلو صورتش ببند


من روش سوم رو برا امیر علی هر وقت غسل و وضو و نماز باهم یه جا بیفته وسط دو نماز انجام میدم.

چرا پسر منم همین کارو میکنه یهو فرار میکنه میاد بغلم میگه مه گلی اونجاس تازه بیرون میریم ب مردم اشاره میکنه میگه اونجاست بعد جالب اینجاس اصرار داره داعم بهش زنگ بزنه بگه بیا سورنا رو بنداز تو گونی سفید در حالی ک من اصلا اینو نگفتم

دختر منم بچه های عموش ترسوندن الان تنها تو اتاقش نمیره میگه ممد قلیه
ممد قلی میترسم اعصابمو خراب کردن
پارسال ک یک سالش بود خودش میرفت تو اتاقش بازی میکرد

حالا دخترمن عاشق ممدقلیه🥴
براش ممدقلی مهربون و دانلود کن ببینه

نزار اینستا ببینه. اصلا خوب نیست. کاش همون اول نمیترسوندینش بچه گناه داره تووذهنش حک شده. دیگه بهش،گوشی نده بگو شارژ نداره .بهش بگو ممدقلی خیلی خوبه مهربونه.منم خیلی دوسش دارم.یه مدت حرفش نباشه فراموش میکنه

ترسیده بچع
دختر منم حدودا دو سالکی همین کارو میکرد بعد بردیم پیش حاج اقا سید یه دعای ترس نوشت خوب شد

سوال های مرتبط

مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۲ سالگی
بچه ها یه راهنمایی ضروری
مامانم چهار تا بچه داره
کلا تو زبون بچه داری خیلی بلد هست یعنی ب بچه های خاله هام
دختر خاله هام تو ختنه تو ناف مادرم رفته
از وقتی دختر من ب دنیا اومد
چن وقت بعدش پسرم بخاطر لوزه بستری شد دیگ از بیمارستان ب بعد ب من وابسته شد
این وابستگی اقتضای سنش هست
متاسفانه مامان من اینا رو نمیدونه
و کلا ب من ایراد میگیره
وای چرا بلند حرف زدی

مثلا بچه ها گربه کنن از پشت گوشی ی جوری وحشتناک و ترسناک میگ ایوای چی شده
میگم هیچی بابا مثلا زمین خورد
برمیگرده میگه ایوای انگار گریه کنه
چرا مراقب نیستی اگ سرش چیزی شد چی
در عادی ترین حال ها وحشتناک برخورد می‌کنه
پسرم موهای دخترم رو می‌کشه میگ ایوای این بچه از ترس مرضی خواهد گرفت
آخرش یه چیزی میشه
منم عصبی میشم بلند و تند جواب میدم
میگم این همه بچه ها دعوت می‌کنند
مگ قرارع همه تک فرزند باشن
الآنم زنگ زدم دارن میان اینجا
بخدا می‌دونم کلی درسز می‌کشه اون همه راه میان
کمک حالم هست
ولی الان پسرم ک دل‌پیچه داره یهو گریه می‌کنه
می‌دونم میخاد وحشتلک بپرع جلوم ایوای این یه چیزیش هست ببرید اورژانس
میگم آخه چطور رفتار کنم