۱۱ پاسخ

جونش برا خانواده پدریش درمیره،وقتایی که میره اونجا چندساعت هم بمونه با گریه وجیغ میاریمش خونه.در حدی که اونام می‌خندن میگن یزرم بزرگترشه دیگه اصلا نمیاد خونتون

مریم جون کدوم روستای قیداری؟؟؟

پسر منم همینه اما من اصلا اهمیت نمیدم. بالاخره که یک روزی میخوان مستقل شن چه بهتر از الان وابسته نباشن

همش میره سمت خونواده پدریش

من با اینک بچمو بیرون می‌بردم میزاشتم همه کاری کنه بازهم دوستم نداره انگاری😔

سلام عزیزم انگار حرف دل منو زدی

همه بچه ها همینن

حالا من‌گریه میکنم از شدت وابستگی این بچه

واقعا؟ اینکه خیلی خوبه بچه هاتون دارن مستقل بار میان پسر منم همینطوریه من خیلی ام خوشحالم دارم راه و د ست میرم
چرا باید یه بچه وابسته بزرگ کنیم؟
حتما بزرگم شدن دوست دارین وابسته باشن و بیان از شما نگه داری کنن
این افکارو بریزید دور بچه ها مال ما نیستن کا فقط به این دنیا اوزدیمشون اونا راه و روش و زندگی خودشون دارن ما فقط میتونیم تا یه سنی ازشون مواظبت کنیم همین…

اینطوری فک نکن عزیزم حتما دوستت داره

پسر منم همینه عااااشق باباشه یعنی باباش هرجا تو خونه بره اینم دمش هست بیرون می‌ره گریه می‌کنه من میرم می‌شینم در کنار پدرش منو میزنع عااااشق خاله هاش هم هست اونا باشن من اصلا نمی‌خواد انگار وجود ندارم فک میکنم عادی سخت نگیر

سوال های مرتبط