۸ پاسخ

عزیزم یکی فشارت و چک کن برای سرگیجه و یکی دیگه گوشتو چک کن شاید علت سرگیجه برای گوش باشه

برو پیش متخصص قلب .فشار رو جدی بگیر .اگر کلا بالا باشه قرص میده بهت کنترل میشه ایشالله

عزیزم وضعیتت اینه خب وقتی دور از جون حالت بد میشع زنگ بزن امبولانس

عزیزم فشار که درمان داره چیزی نیس ک بخوای انقد خودت و اذیت کنی الهی شکر که فهمیدی چته و ب نظرم سه روز هی برو درمانگاه فشارت و بگیر ببین چقد تفاوت داره اینجور مواقع قره قوروت یا آبغوره بدون نمک هم خوبه فک کنم

بلادوره عزیزم خداهست نگران نباش ولی پیگیر باش فشار شوخی نداره
سابقه دارین توفامیل

متخصص قلب برو

خیلیه ۱۸
خیار و چیزای ترش زیاد بخور

انشالله سلامت باشی عزیزم
حواست به فشارت باشه
پیش یه متخصص برو اگه ادامه دار شد

سوال های مرتبط

مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
میگفتم من تپش قلب دارم . تواون حال گلاب به روتون یهو دستشوییم گرفت و رفتم دستشویی دیدم اسهال شدم و میدونستم اسهال توی ماه آخر نشونه زایمانه زودرس این اتفاق که افتاد دیگه نرسیدم و به شوهرم گفتم بریم بیمارستان دیگه ساکمو برداشتم و زنگ زدم مامانم اینا رفتیم بیمارستان .وقتی رسیدم بیمارستان دیگه خودمو سپردم به امام حسین .تا دستگاه گذاشتن ضربان قلب ۱۷۰ روی ۲۰۰ بود .دیگه سریع سرم و دستگاه اینا وصل کردن و گفتن آب و هیچی نباید بخوری امکان زایمان داری .ولی من خیلی گلو و گوشم درد میکرد و یواشکی آب می‌خوردم . صبح دکتر اومد پیشم و می‌گفت هرچی بچه بمونه توی شکم بهتره امن تریم جاهستش براش ‌بخاطر حال بدم میترسید زایمان کنم چون حال عمومیم خوب نبود دیگه خیلی تلاش کرد برام و زنگ زد به چندتا دکتر مرد و پروفسور و اینا که توی این شرایط کرونا که شایدم من مشکوک به کرونا بودم زایمان خوبه یانه دیگه نمی‌دونم اونا چی گفتن که من نفهمیدم یهویی بهم نگفته بود و آمپول فشار بهم زده بود یهو دیدم شکمم درد گرفت و انقباض داشتم جیغ می‌کشیدم نمیتونم درد دارم یهو ضربان قلب بچه رفت پایین و دکتر گفت دخترم میخواستم ببینم طبیعی میتونی .گفت سریع اتاق عمل رو آماده کنند و منو بردن اتاق عمل از یه دری سریع که هیچکسو ندیدم
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
من بستری شدم بیمارستان و سرم های بزرگ ۱۰ لیتری بهم وصل میکردن و دستگاه روی شکم که حرکات و صدای قلب بچه رو بشنویم دکترمم هرروز میومد رو سرم و از حالم باخبر بود سه روز که بستری بودم روز سوم توی بیمارستان رفتم سونو و آب دور بچه ۵ سانت شده بود و دکترم امیدوار شد من توی بیمارستان سرماخورده بودم سرد بود و اینا نمی‌دونم یا بدنم ضعیف شده بود .دیگه دکترم گفت دخترم توی این کرونا و آلودگی و اینا نمونی بهتره اینجا برو خونه کاهو خیار عرق کاسنی آب معدنی اینا بخور تا آب دور بچه تامین بشه دیگه منم مرخص شدم اومدم خونه همه اینارو می‌خوردم ولی استرس داشتم اگه بچه یکم تکون نمی‌خورد منو استرس می‌گرفت شوهرم می‌گفت پاشو بریم بستری شو اونجا صدا قلب می‌شنوی خیالت راحته من میگفتم نه . دیگه من ساعتای ده یازده بود پاشدم تو اتاق ساکمو بستم اسباب بازی های بچمو چیدم و یهو حالم بد شد تب کردم تب شدید . شوهرم پاشویه میکرد و اینا فقط میگفتم بچه م شکمم داغه و شکممو خیس کن .اون هرچی می‌گفت بریم بیمارستان میگفتم نه هنوز زوده بچه بدنیا بیاد .بعد تو اون تب یهو تپش قلب گرفتم برای اولین بار به پهلو دراز کشیده بودم گفتم صدای قلبمو توی گوشم می‌شنوم شوهرم می‌گفت تلقین نکن میگفتم بخدا صدا قلب می‌شنوم من تپش
مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۳ سالگی
خیلی خسته ام چیکار کنم از دست این بچه از ی طرف نگران و دلشوره چشمش از ی طرف بیش از حد تصور اذیتم میکنه خیلی لجبازه و شیطنت بسیار هرجا میرم ابروم میره خیلی گریه و زاری و باجیغ های بد با بچه های همسن خودش نمیسازه هروسیله ای ببینه میخواد مهمون میاد خونمون انقدر اذیت میکنه با سرو صدا طرف میگه غلط کردم اومدم از مبلا میکشه بالا اصلانم با اسباب بازیاش بازی نمیکنه قبلا باز با اونام سرگرم میشد مهمونی برم همینجوریه مهمونم بیاد همینه دیشب خونه مامانم اینا مهمون اومد اشتباهی اسمش صدا زد زن دایم داد میزد ک من فلانی نیستم رفته اتاق در بسته میگه من از زندایت خوشم نمیاد ب زور خودش ب خواب یا سر سفره سبزی میبره میندازه تو ترشی با دست غذای پامیشه راه میفته کل خونه رو دستمالی میکنه منم باید فقط حرص بخورم یعنی نگم عمق فاجعه هست عصبی شدم نمیدونم باید چیکار کنم الانم نشستم دارم گریه میکنم ک از این زندگی هیچ شانس نیاوردم
ظهر خونه مامانم اینا خواب بودیم اومد گفت مامان بده برم سر تراس با خاله بشینم اهنگ گوش بدم وقصه ببینم دیدم رفته لخت شده اب بازی میکنه از خواب بیدار شدم رفتم لباسش عوض کردم گفتم اب باز نکنی گفت باشه دیدم رفته گوشیمو از دو طبقه انداخت پایین گوشیم صفحش خورد شده پشتشم ی کم شکسته
مثلا اومدم شهرستان ی کم حال روحیم عوض شه برا عمل چشمش این بلاها سرم میاره مجبور شدم دوتا بزنم ب پشت پاش از عصبانیت
ببخشید طولانی شد ب نظرتون بچم مشکل داره ببرمش روانشناس بخدا افسرده شدم
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
دیگه خلاصه اینکه اون روزهای سخت و تلخ هم گذشت و خداروشکر بااون جیغ و گریه و عزاداری ها خدا خودش بچمو برام حفظ کرد من ۳۴ هفته بودم که یه روز بچه تکون نخورد از صبح .هرچی می‌خوردم تکون نمی‌خورد آخرش گفتم شاید گرسنمه شوهرم از بیرون غذا گرفت خوردم بازم تکون نخورد همون روزم قرار بود اسباب بازی های سیسمونی فقط مونده بود بریم بگیریم با بابام پیش دوستش .دیگه من رفتم زایشگاه دستگاه اینا گذاشتن و زنگ زدن دکتر گفتن حرکات بچه خوبه و اینا دکترم گفت سونو آب دور بچه بنویسین من رفتم سونو گفتن آب دور بچه ۳ سانته و توخشکی فک کنین آب دور بچه نرمالش ۱۶. ایناس ولی مال من ۳ سانت بود .همینطوری اشک میریختم به شوهرم گفتم باید اول بریم اسباب بازی های بچه مو بخرم بعد بریم بیمارستان دیگه هر طور بود رفتیم اسباب بازی هاشو انتخاب کردیم و اینا رفتم بیمارستان . بیمارستان گفت باید بستری بشی دیگه شوهرم رفت مادرشوهرم آورد مامانم ایناعم اومدن و من بستری شدم توی کرونا و توی ماه مهر و مشهد خیلی سرد بود