دوس دارم خودمو به دار بکشم من گوه خوردم بچه‌خواستم من غلط کردم بچه خواستم خبرمرگم یک هفته بعد عروسیم بچه‌دار شوم ن عشقو حالی‌ن چیزی کل باداریم شد حرفای مردم ک حتما قبل عروسی بوده ک من برج ۱ باردار و برج ۹ زایمان کردم همشون ضایه شدن و از همون اول بارداریم زجر کشیدم تا الان این بچه‌ مند ب حدی اذیت میکنه ک دلم میخاد خودمو بکشم دوس دارم بمیرم راحت شم دلم میخواد یه زندگی عادی داشته باشم بچه بقیه همشون ارومن اروم میخوابن بچه‌من هرچی بخاد جیغ میکشه مو میکشه هیچ کیم یادش نداد میام خونه بابام مخم اروم شه داداشام فحش و چیزای مفت یادش میدن بیشتر عصبی شه میرم خونه مادر شوهرم میبینم پسر معتادشو از‌کمپ اوردن میاد دو دستو پای بچمو میگیره برا شوخی عی بره ها سرشو ببره با دست مثل چاقو رو گردن بچم میکشید گفتم ول کن بچمو بلند مادر شوهرم میگه شوخی میکنه میگم اره شوخی میکنه ۱۰ باره داره میگه سر ابرا رو مییرم قربونیش میکنم 😭😭😭فرار میکنم میلم خونه بابام باز میام خونه خودم تو عمرم اینقد فشار روحی سرم نبود بخدا ک بریدم😭😭بچه ام همش میگه ببرم بیرون میبرمش بعد ۱ دیقه دوباره جیغ میکشه بیرون ن غذا میخوره ن چیزی بقران دیگع نمیکشم میدونم خیلیا همینن ولی من میترسم از برادر شوهرم😭میترسم برم خونم طبقه بالاست همش حرفای الکی توهمی میزنه دیگه چیزی مصرف نمیکنه ولی سیکنالا مغزش دکتر گف ازبین رفت مادر شوهرم میخواد بهش شخصیت الکی بده میگه پسرم ابرا رو ببر سوار موتور دلم میخاد خودمو بکشم ن پیش خوانواده خودم شانس دارم ن اون طرف😭مادر شوهر خواهر شوار خوبن فقط داداششون😭😭

۲۶ پاسخ

بچتو ب هیچ وجه تنهایی پیش برادر شوهرت نذاری مگه لازمه حتما بری خونه پدرشوهر یاپدر خودت باهم برین پارک مغازه خریدی جایی..برا جیغ زدن و گریه کردنش هم اکثر بچه ها تواین سن همینن ب اقتضای سنشونه یه دوره اس میگذره

اگر شرایطشو دارید خونتونو عوض کنید،لااقل این حس ناامنی از بین بره

خونه برو اجاره کن از پیش مادرشوهرت برو

برو بالاخونه ی خودت درم قفل کن
خیلی رک به خانواده همسرتم بگو من سر بچم شوخی ندارم که...
اگه حرفاشو عملی کرد چی
من درو بخاطراون قفل میکنم

همه ی اینایی که گفتی من دارم مو به مو 😭😭😭 هیچ جا نمیتونم برم بچمم واینمیسته

اگه پول اجاره داری اونجا نمون

درست میشه اینقدر به خودت فشار وارد نکن پسر منم نمیخوره هیچی

وای بمیرم برات

عزیزم بقیه چیزا رو ولش ک بچم جیغ و داد میکنه و فلان همشون همینن ....ولی خواهشاً مراقب دخترت باش خدای نکرده چیزیش نشهه به هیچ وجه نزار تنها برع خونه مادرشوهرت اگه خدای نکرده یه درصد حرفایی ک برادرشوهرت میگه واقعی بشه چون به قول خودت دکتر سیگنالای مغزش از بین رفته همه چیو بزار کنار مراقب دخترت باش وسلام

خا نهلی بچت نره اوچو بگو نیوایسته بهونه الکی بیار

به هیچ عنوان حتی واسه یک ثانیه بچتو با برادرشوهرت تنها نذار

مادر که میگن بخاطر چیه تحمل همه اینا اما بنظرم تو آرامش نداری از سمت همسرت تا بتونی به دخترت انتقال بدی ببین بچه رو طوری بزرگ کن که بعدا به خودتت بگی آفرین

مامان ابرا خانم یکاری کن ابرا از خونه مادر شوهرت بدش بیاد نره خونشون همش خونه خودت سرگمش کند باهاش خیلی وقت بگذرون

😢😢😢دختر منم الکی گریه میکنه اصلا مشخص نیست چی میخاد فقط بهانه میگیره و همش گریه میکنه و میگه بغلم کن تازه بغل شم میکنم بازم گریه میکنه
غذا هم خیلی خیلی کم میخوره از اول ک دنیا اومده بود هم شیر کم میخورد
واقعا میفهم خیلی سخته
خیلی دوس داره بریم بیرون
ک هوا خیلی گرمه شب هم تنهایی میترسم ببرمش بیرون
خونه مادرم اینا هم شهرستانِ
مادرشوهرم هم ب ما نزدیک نیسن
خلاصه ک ما هم تنهاییم
ولی همیشه میگم خداکنه سلامتی باشه این روزا هم میگذره بالاخره
ان شاالله خدا همه ی بچه ها رو نگه داره
من یه فرزندمو از دست دادم بخاطر همین سعی میکنم خیلی قدر داشتن دخترمو بدونم
و با همه ی سختی ها خدارو شکر میکنم
و فقط ازش سلامتی میخام برای همه
شما هم تحمل کن و سعی کن روی خودت تکیه کنی

اینارو به شوهرت گفتی؟درکت میکنم مادر بیچاره چقد براهمچی حرص میخوره

بچه ها که همه همینطور شیطنت میکنن اما تو مسئول اون بچه‌ای به هیچ عنوان نذار عموش بهش نزدیک بشه
محکم وایسا جلو شوهرت بگو این آدم امن نیست تمام این کارها بعد ها تو روحیه بچه تاثیرات وحشتناک میذاره غلط میکنه که شوخی میکنه میخوای بریم اونحا میریم اما از بغل من درنمیاد بچه همینه که هست
یه ذره محکم وایسی حساب کار دستشون میاد

خونتو عوض کن ،جدی برخورد کن

واااای چون سابقه کشیدن شیشه داره. و توهم داره خیلی خیلی خیلی مراقب خودتودخترت باش همیشه درخونتوقفل کن

واااااااییییییی بچتو تنها نزاری باهاااااششششش

خب . ب شوهرت بگو بابا اونایی که از کمپ میارن ی چند سالی دیونه میشن واقعامن یکیو میشناسم با این دوسال پاکی دارح بازم عصبیه همش ب بچع هاش میگه میکشمتون خاتون میکنم اینکارو ک نمیکنه توام .... اگ واقعا می‌ترسی ب شوهرت بگو برین جایی دیگ

خوااهر مشکل تو شبیه منه
خونه پدرشوهرم ارامش نداریم این میاد اون میره کاروانسراست انگااار هرچه آت و آشغال هست میزارن خونه من بی اجازه میان خونه من وقتی نیستم .... میرم خونه مامان استراحت کنم حالمو عوض کنم میبینم اونجا هم یا دعواست یا با من بحث میکنن و ..... باز فرار میکنم میام خونه خودم 🥲😭 فقط دلم میخواد دعوا بشه یا مارو پرت کنن بیرون شوهرم رفتنی نیست

بنظرمن اصلا نرو خونه مادرشوهرت هرچی باشه بازم توهمای بعدش هست خطرناکه واقعا ریسکه اونجا رفتن
خونه مامانت میره به داداشت بگو خوشم نمیاد بهش فش بدی حداقل اونجا راحتری بهتر میتونی به کارات برسی

فک میکنی بچت اذیت می‌کنه بخدا همه بچه ها همینن پسر من از ۴صبح پامیشه تاالان یه ساعتم نخوابیده آزبست بیخوابی میکشم بدنم کم میاره یکسره تو خونه اذیت بیرون میبریش دوقدم راه می‌ره دوباره باید بغلش کنم با همین حالم که امروز پریود شدم .همه تحت فشارن.اگر میتونین خونه رو عوض کنین چون بچت پیش برادرشوهرت بزرگ نشه بهتره

عزیزم اون معتاد اصلا اصلا ریسک نکن و بچه رو تنها نفرست پیششون حتی اگ مادرشوهرتم هست خدایی نکرده زبونم لال توهم بزنه پشیمونی فایده نداره
بخدا پسر منم همینه خیلی شیطونه از یکسالگی هرمااه سرماخورد یه هفته بستری شد دوباره یکسالو نیم س روز بستری شد غذا خوردن با فیلم و برنامه دیدن ی لقمه بخوره
جیغ میزنه شیطنتای خطرناک میکنه فقط س چهار بار لپش پاره شد،پیشونیش اندازه گردوو اومد بیرون
خلاصه منم شرایط سختی دارم بچم بشدت وابسته نمی مونه پیش مامانم یا کسی
ولی ما انتخاب کردیم و خاستیم ک بچهامونو ب دنیا اوردیم باید صبوری کنیم تا دورش بگذره
میفهممت بخدا منم دلم تنگه مجردیامه
ولی خب

عزیزم درکت میکنم😥🥹با شوهرت صحبت کن اگه میتونید از اونجا برید خونه باباتم کمتر برو بمون خونه خودت با آرامش ب بچت گوش کن تا اونم آروم بار بیاد بالاخره چن وقتی سخته تا بزرگ بشه

یا اصلا خونشون نرو . بچه را پارک یا خانه بازی یا مهد کودک بزار والا بهتره

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
هانا ب شدت وابسته شیرمه ، غذا و میوه شم میخوره ولی باز اویزونه شب تا صبح قبلا ی مدتی باز شب یکی دوبار بیدار میشد الان باز دوباره برگشتع و همش شیر میخوره مخصوصا طرفای صبح حدود ۵ونیم اینا
ن پستونک میخوره ن شیشه میگیرع ، اینجوریم نیس ک مثلا بلندش کنم بالیوان اب بخوره بعد بخوابه ، وقتی شیر میخواد هیچی رو قبول نمیکنه چنان دادوفریاد میکنه ک صداش تا دو طبقه پایین ترم میره
نمیدونم چیکار کنم شاید میگین بازی کن و فلان ولی مشکل اینکه ک بیرون بخوام ببرمش اصلا هجکاری نمیکنه ن تو کالکسع میشینه ن حتی دستمو میگیره ب محض اینکه ببینه تو کوچه س کلا برا خودش میره و حتی نمیزاره بهش دست بزنم برا همین خونه ایم همش، ودر هفته د سه باری میریم باغ مادر شوهرم یا میبرمش پشت بوم یا خونه جاریم تو ساختمون ماست میره یا دختر عموش بازی میکنه
خودم واقعا پوسیدم تو خونه ... مامانم نزدیکم نیس ، پیش کسی هم واینمیسته مگه باباش اونم دیگه ۱ ساعت نهایت بعدش بهونه منو میگیره

شب ک میشع دیگه غرعراش شروع میشه تا وقتی بخوابه ، کلا رو خوابشم حساسه باید یا دراز کش شیر بخورا یا تو پتو تابش بدم
اصلا نشسته باشم شیر ننمیخوره، تو ماشین از ۱۰ دیقه ک رد بشه شروع میکنه ب جیغ و داد ، با هزار مکافات گوشی و خوراکی ساکتش میکنم تا برسیم ب مقصد ،
خونه م ک هستیم ننمیزاره جم بحورم از جام
اسباب بازی گرفتم باهاش بازی کنن ولی پرت میکنه اینور و اونور
صبح پا میشه میگه بریم ، رپب زور نگهش میددارم یکی دو ساعت بعد میرم خونه جاریم چند ساعتم هستم بعد اوردنی باز بهونه مییگیره و جیغ و داد
حتی خواب ظهرم پا میشه وسطش شیر میخواد
دیگع واقعا نمیدونم چ کنم

ن میزاره دست ب موهاش بزنم یا کشی چیزی بزنم ن مسواک