۵ پاسخ

بچه داری لذت نداره فقط دهنت سرویسه

خدا بدادمؤن برسه زیر ۳۰ سالیم اعصابامون صفره
۵۰ سالگی چی میشیم
نسل خسته

خب ببرش گلم چی میشه
دوست داره دورش شلوغ باشه گناه دارن تو خونه واقعا من گاهی خیلی دلم واسه پسرم میسوزه همش خونه تنهاست تا نق میزنه ام من بدتر میکنم باهاش

شلوغیو دوس داره
منم یکی از دخترام عاشق جمعه و خونه نق میزنه
اون یکی عاشق سکوت و خونس تو جمع نق میزنه

عزیزم همه بچها همینن
چون خونه خودمون براشون تکراریع زیرو ته همه چیو دراوردن تا ته کابینتا رفتن تا پشت مبلا
محیط جدید دوس دارن
من مادرشوهرم طبقه بالاست
همینکه بریم انگار از قفس آزادش کردیم
همه میگن همیشه انقد شیطونه؟
حالا من قسم که نه بخدا تو خونه اینطور نمیکنه🥴🥴

سوال های مرتبط

مامان اردلان مامان اردلان ۲ سالگی
سلام مامانا..میخوام ی چیزایی بگم‌نمیدونم واسه شنا هم همینطوره یا فقط من این مشکل رو دارم..تقریبا ساعت ۸ صبح هرروز بیدار میشم مسرمم همون موقع بیدارمیشه صبحونه میخوریم بعدش مشغول کارای خونه میشم درست کردن ناهار..هر روز شوهرم ساعت ۱میاد خونه واسه ناهار.تا ۲.بعرش نزدیک ساعت ۳ پسرم میخوابه بعد ک اون خوابید یکم دراز میکشم بعدش دوباره مشغول درست کردن غذا و دوباره کارای خونه جم کردن لباس و دستمال کشیدن یا غیره میشم.بعدازطهر نزدیک ۶ هوا ک خنک بشه پسرمو میبرم پارک تا ۷ونیم دوباره میایم خونه سفره اینارو آماده میکنم واسه شام.بعد شام چایی و میوه یا هر چیزی تا ساعت ده و نیم شام اصلی پسرم رو بدم ..‌و دوباره شستن ظرف وووووو. تقربیا ساعت ۱۱ونیم پسرم مثلا خوابش میگیره ولی از دوازده هم میگذره بعدش ب خواب میره..‌این روال هر روز منه ..یعنی خداشاهده از ساعت ده شب ب بعد دیگه ناس رو پا وایسادن یا حتی حرف زدن هم ندارم...من کارام زیاده یا همتون همینطوری هستید؟ بخدا اصلا حوصله ای واسه خودم ندارم یعنی شب ک میشه ب کارای صبحم فکر میکنم ک چیکار کردم تا الان و انقد خسته میشم از شدت خستگی بیهوش میشم...توروخدا فاز نصیحت برندارید فقط میخوام بدونم‌دغدغه ی شما ها هم همینطوره منظورم انقد خسته میشید..؟ 🥹🥹😔
مامان سارآی 💞 مامان سارآی 💞 ۲ سالگی
بعضی وقتا دختر خواهرشوهرم چقدر حرص آدمو در میاره واقعه ۶سالشه سارای عاشقشه میبینه کلی ذوق میکنه اون همینطور وایمیسته بِربِر نگاه میکنه بدون واکنش حالا میگم خب مدلشه اینجوریه ولی ی وقتایی مثلا میدونه سارای عروسک نبرده خونه مادرشوهرم یا چیز دیگ از عروسکاش ی دونه بدن خودشو میکشه ب زور میگیره کافیه من واسه سارای عروسک ببرم از اول میگیره دستش بازی میکنه دیگ اون تایم کاری ب سارای نداره الان با پدر شوهرم اومده وسایل بگیره ازم سارای دنبالشون گریه میکرد الکی گفتم بزار مارال بره اسکوترشو از پایین بیاره بازی کنید هی میگیم مارال برو پایین وایساده زل زده تو چشمام تکون نمیخوره انگار دوس داره گریه سارای و در بیاره یا ببینه اصلانم با سارای بازی نمیکنه فقط میچسبه ب آدم بزرگا 😞سارایو از اتاق خواب میندازه بیرون نمیزاره بره داخل حالا اینم بگم که خواهرشوهرم اصلا رو نمیده بهش کار اشتباه میکنه دعواش میکنه یا عروسکشو نمیده عروسک سارای هم برمیداره دستش خواهرشوهرم میره ازش میگیره میگه حق نداری دست بزنی ب عروسک سارای 🥲میدونم بچه س اونم اما واقعا سارای اذیت میشه با کاراش