۷ پاسخ

بنظرم شوهرت یه آدم نمک نشناس وطلبکاره تجربه ثابت کرده اینجور آدما اگه هرکاری بکنی براشون قدرتو نمی‌دونم فقط برات ناراحتم که گیر همچین مردی افتادی. من همه زندگیمو پای پسرم گذاشتم ناراحتم نیستم چون حداقل اونی که باید ازم قدردانی کنه اینارو انجام میده برا همون خستگیام در می‌ره. بنظرم بزار شوهرت حد خودشو بدونه نزار بهت بی احترامی کنه چون اگه الان کوتاه بیای به مرور اذیتت خواهد کرد با حرفاش وطرز رفتارش.

عزیزم بهشون بگو خودتون مریض نمیشید؟ خب اگه راست میگن چند ماه بچه رو نگه دارن ببینن چند چندن
بعدشم مادرت دیگه چرا ؟ باید پشتت باشه ایشون که تجربش بالاست باید بدونه بچه بهرحال گاهی بیمار میشه و نمیشه جلوشو گرفت
در کل باید خودتو بزنی ب بی خیالی بگو چون حرفتون منطقی نیست جوابم اینه که باشه شما راست میگید حالا بزارید زندگیمو کنم یاد بگیر برای هیچ حرفی آراشمتو بهم نزنی

عزیزم اصلااا ناراحت نباش مهم خودتی که داری تمام سعی و تلاشت رو میکنی برای بچت ،اصلا اهمیت نده به حرفاشون

عزیزم ویروس جدیده اکثرر بچه ها گرفتن دختر منم گرفت یعنی مقصرش من بودم ؟
یبار جدی و محکم جلوش وایسااا چطور مثل دسته گل بزرگ میکنی تشکر نداره همین مریض بشه ...
ان شاءالله زود خوب میشه ناراحتی نکن

منم همینجوریم اگه ی ذره بچم بخوره زمین جاییش زخم بشه مقصر منم تقصیره منه من بهش میگم من که اختیار بچمو ندارم چیکار کنم خب اتفاقی که افتاده منم دلم نمی‌خواد که بچه اینجوری بشه
تازه واسه لباس پوشیدنشم گیر میده میگه شلوارک نپوشون بچمون سفیده و ظریفه میگه چشمش میکنن کلا گوشتش نظری هست زودی چشم میخوره خیلی گیر میده

وا خب بچه اس ممکنه مریض ام بشه گلم ب خودت نگیر چه ربطی ب تو داره

کی فحش میده شوهرت؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ سالگی
همه از خانواده شوهر مینالن من از خانواده خودم کلا اعتقادی به این ندارن ک سبک‌ زندگی بچه با بزرگسال فرق داره مثلا خواهرام خودشون شب تا صب بیدلرن صب تا عصر خوابن بعد من ساعت ۱۲ پسرمو‌ب زور میارم بخابونم گریه میکنه ک بره بیرون از اتاق همه میپرن ب من ک ولش کن ولش کن خوابش نمیاد😐😐امشب دومین شبیه ک پسرم با گریه خوابید البته امشب بعد گریش بازی کردم شعر خوندیم با حال خوب خوابید ولی بازم ناراحتم یا مثلا ساعت ۸ونیم مامانم زنگ زده ب خواهرم ک برا آرن بستنی بخر خواهرم ۱۲ شب اومده بستنی اورده نشونشم‌میده من نزاشتم بخپره همه پریدن ب من ک بی وجدانی نزاشتی بخوره😐😐فخش میدن بهش میگن بزن فلانی رو یا میگن باهات قهریم یا میدونن الان تو این دوره حساسه رو‌خوراکیاش هی میان دست میرنن ک این جیغ بزنه بگه نه یا گوشی میدن بهش کلا رفتارای رو مخی باهاش دارن ک کلا تو‌خونه خودمون ممنوعه با اینکه میدونن من مخالفم اصلا براشون مهم نیست انجام میدن فک کنین ب بچه اینقدی امروز خواهرم گیر داده بود ادامس بده هر چی گفتم یواشکی بخور اخرش پسرمو‌صدا زد نشونش داد اشکشو‌در اورد یا میگم نوشابع نده ب زپر میده میگه یه ذره بود گاهی میگم کاش بجع نمیاوردم وقتی اینقد اطرافیانم بیشعورن بعدم‌میگم تحمل کن چن ماهی یبار میبینیشون بخدا ب خاطر همین کاراشون ۳ ماه نیومدم مامانمو‌ ندیدم ولی اخرش چی
حالا به نظرتون مثلا ۳ ماهی دو هفته پیششون باشه خیلی رو پسرم تاثیر میزارن؟
مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان اِلای مامان اِلای ۱ سالگی
خو بچه ها اومدم ی تایپیک چندساعته بزارم و بعد چند ساعت هم پاک میکنم
بجه ها همونجوری ک میدونید من ی دختر دارم الای و بابت داشتنش روزی هزار بار شکر میکنم خدا رو.قبل الای و اوایل زندگی من ی بچه دیگ داشتم و پسر بود و تا هفت ماهگی هم نگهش داشتم ولی ب خاطر یسری دلایل نشد ک بمونه ی روز دیگ تکون نخورد و بعدش شکمم عین سنگ شد و من مجبور شدم دارو بخرم و ازبین ببرمش‌هنوزم عذاب نداشتنش ب دلمه ولی خو خداشکرالای الان شده همه کسم و از این موضوععع بگذریم و برسیم ب حال الانم من جلو گیریه طبیعی داشتم و همیشه مطمئن بودم ک حامله نیستم نا چند روز پیش ک با فاصله دو شب رابطه داشتم و بعد اوون ی حسی بهم میگفت باردار میشم و دقیقا از شنبه زد حالم بد شددد و فک میکردم حالم بد شده یا غذا رو دلم مونده و کلی و دارو مصرف کردم جدا از اینم من هرشب یسری دارو قوی دیگ هم میخورم ک منع مصرف داره و دکتر بهم گفته ب هیچ وجه باهاش باردار نشو چون احتمااااال ۷۰درصد بچه ناقص از همههه اینااا ک بگذریم خیلیااااتون تو تایپ قبلی بهم گفتین نگهش دار و با خدا معامله کننن و.. منم گفتم ک نمیشه نگهش دارم ببینید شرایطممم اصلا برای نگه داری اوکی نیست