شوهر گ و هم و شیفت وماموریت رفت منو با ننه اش اینا فرستاده بچه رو ببرم دکتر انقد غرمیزنن که حد نداره مغزم درد گرفت اه اه ...پدرشوهرم میگه تو بچه رو بدغذا کردی مادرباید بچه رو به غذا بیاره تو اسودگی خودت غذا ندادی به بچه میگم نمیخوره چی بدم اخه ...برگشته میگه من جای شوهرتو بودم سرتو لب باعچه میبریدم تو دلمم گفتم گ وه نخور

گوه نخور باید تو‌ چشماش نگاه میکردی میگفتی که تا هست دیگه از این گوه ها نخورع

😂😂😂😂😂😂گوه نخور و خوب اومدی

بگو فعلا ک خداروشکر نیستی😅بعدشم تو نمیخاد نگران بچه ام باشی،نگران خودت باش ک چند وقت دیگه تو رو توی باغچه خاک می کنن

چه پورو هست به شوهرت بگو که باباش اینجوری بهت گفته نکنه شوهرت مثل شوهرمن بچه ننه خانواده دوسته

گوه نخور رو بلند بهش میگفتی مرتیکه خر
چقدر رو دارن

خیلی بیکاری که با اینا میری دکتر، دفعه بعد گوه خورد بگو تو هنراتو سر بچه هات نشون دادی دیگه اونی که کم گذاشتی و نمیخواد سر بچه من تموم کنی خرفت

ول کن بابا به تخمت بگیر من انقد گریه کردم ازحرفاشون افسردگی گرفتم،ولی الان دستمو گذاشتم روزانوم تمرکزمو گذاشتم روی جسم وروحم خودم حالمم عالیه شکرخدا،گوربابای حرف مردم که تمومی نداره

ای بابا ولش کن چه آدمهایی هستن اصالت رشتی هستن؟

بگو توراحت باش خیکی😐😐😐

من پدرشوهرم اینجوری باهام حرف بزنه جد و ابادشو جلو چشش میارم
چقد بی چشم و رو هستن