۱۲ پاسخ

رو خانواده شوهر برای نگهداری بچه نباید حساب باز کرد فقط بلدن قیافه واخلاق های خوب نوه اشونو نسب بدن به خودشون

چرا نمیدی مامانت نگه داره خب؟!مگه نمیگی یه ساعت منم با مامانم یه ساعت فاصله دارم اما همیشه خواستم اومده بچمم گذاشتم رفتم مسافرت من خونم میدون جمهوری مامانم مرزداران اما مادرشوهرم با من ده دقیقه فاصله داره. درسته ۵۶سالشه اما مثه ۲۰ساله هاست اما نه بچمو میدم ک نگه داره نه وقتیم خونمون یا خونشون نمیزارم جز بازی کارای بچمو بکنه مادرشوهر اسمش روشه هیچ وقت واسه عروس دل نمیسوزه

چقد مادرشوهرت جوونه خدایی همسناش الان بچه دار میشن والا باید با نگهداشتن نوه اش حس جوون بودن بش دست بده چقد لوسه

عزیزم من کلا یکساعتم ندادم بچمو کسی نگه داره مگر بدم شوهرم برم ارایشگاهی چیزی توقعی از کسی ندارم اونا بالاخره سنی ازشون گذشته خسته ن از نگه داری بچه منم هیچوقت نمیسپارم بچمو مگر برم خونه پدرخودم که بدمش اجیم بگیره

تایم طولانی خدایی حق داره بچه نوپا خیلی زر زروعه و تا دو و نیم سالگی ام همینه منم بهت گفتم بابد دانشگاتو فلن بیخیال شی

خب منم قراره دانشگام شروع شه و مثل تو ریدم😁

وای مادرشوهر من نیم ساعت تنها بره بالا میارتش فوری پایین ک بیا بچت چیزی بشه علی منو میخوره
ولی اگه با شوهرم برعععع چناننن قوربون صدقش میره خسته شدم از این‌ دورویی

بهش بگو قراره بزارمش پیش یه نفر اینقدر حقوق بدیم بهش
کی بهتر از شما(با جون و دل نگه میداره)

ناراحت اما خودتو بذار جای اون...وظیفه ای نداره نگه داره بچتو که بعدم دیگه حوصله ندارع با این سن

عزیزم چه رشته ای میخونی مگه دانشگاهت حضوریه؟

کلا روی خانواده شوهر حساب باز نکن 😁👍منم دانشجو هستم همینجوری که خبر بارداریم دادم مادر شوهرم روش ترش شد گفت من بچه نمی‌گیرم همین الان بگم 😐💔 حتی یک ساعت هم نگرفته

من حتی اگه نگهم دارن نمیتونم با خیال راحت بدم و جایی برم

سوال های مرتبط

مامان مَهوا مامان مَهوا ۱۵ ماهگی
امشب خونه عمم مهمون بودیم مادرشوهرم زنگ زد ب شوهرم بچه رو بیارین ببینم ساعت 11/5 شب حالا بچم ی عالمه خوابش میومد بعدم سرما خورده. رفتیم اونجا بمن میگه بسته چوب شور بدم دستش؟ میگم خب بدین میگه باز کن گوش نداد رفت آورد داد دخترم گفت برو بده مامان باز کنه( میدونس نمیکنم همیشه میخواد اینجوری دخترم از چشم من ببینه) اونم خوشبختانه جلو من نیورد برد داد ب عموش گفت باز کن اونم باز کرد شوهرم بهم گفت اشکال نداره بخوره؟ گفتم منکه گفتم واسش خوب نیس. مادرشوهرم تا دید من اینو گفتم در آورد داد ب دخترم بعدم بقیشو گرفته بود جلوی من هی ب دخترم میگفت برو از مامانت بگیر دیگه ک دخترم بیاد من بهش ندم با من قهر کنه منم از عمد سرمو از گوشی بالا نیوردم ک فک کنه نشنیدم دیگه گرفت اونطرف بازم ب دخترم داد خورد. منم بعدا ب شوهرم گفتم وقتی کار خودشون رو میکنن چرا میپرسن؟؟ بنظرتون چ رفتاری داشته باشم؟ خسته شدم از کاراشون ک هی میخوان بهم بفهمونن تو کاره ای نیستی ما هر کار بخوایم میکنیم