۱۱ پاسخ

😂😂😂مردم از خنده
.
دختر منم میزنه همه رو
ولی دیگه تو خونه باهاش حرف میزنم میگم نباید ناز کنی مامانی رو ناز کن شپلق همون لحظه میزنه تو صورتم😂😂

ولی خب هی ادامه دادم هی کتک خوردم تا کمی بهتر شده ولی بازم میزنه😂😂😂

دختر منم اینطور شده البته بچه هارو نمیزنه منو باباشو میزنه مثلا دیروز حا ادویه مسی رو کوبید دماغم زخمی شد

همه بچه ها همینن شما نوازشش کن یا وقتی شمارو میزنه مثلا دستاشوبگیر بگو مامانو نمیزنن پسرم من با این روش بهتر شده

کوچولوعه خب داره تست میکنه
سر و‌صورت بقیه و دست خودشو
واکنش نشون نده که مشتری میشه
حواسشو پرت کن
محیام جدیدا خیلی دستش شل شده😬😅🤦🏻‍♀️

توخونه غیر مستقیم بفهمون مثلا وقتی خودتو زد دستشو بگیر بکش صورتت بگو ناز خوبه

بعد بچتم تنها نذار پیش هر کسی من دیدم بچرو یکسریا یاد میدن ک بزن تف کن فلان کن اینا

شما هیچ رفتار خشنی تو خونه ندارید؟ ببین اتفاقا من امروز یه تاپیک گذاشتم که تو پارک و خانه بازی میترسم دخترم زدن یادبگیره. ولی خیلی تو فکرم که از کجا نشات میگیره زدن.
پدرش باهاش بازی های هیجانی و بنداز بالا پایین نمیکنه؟؟؟

توی خونه بهش یاد بده
بگو زدن خوب نیست باید ناز کنی
هرموقع زد دستاش رو بگیر بگو نه ما نمیزنیم
بعد خودت نازش کن بگو اینجوری ناز میکنیم
خیلی کاراش هم اقتضای سنشه. اونی ک متوجه نیست آنرماله

هممون بچه رو میبریم پارک انرژیش تخلیه شه خودمون خسته میشیم
این زدنش هم سنشه سعی کن هواسشو پرت کنی
تو خونه بهش محبت کردن و نازی و اینا یاد بدین
پسر من انقدررر میزد
همه رو مصدوم کرده بود
یمدت باهاش ملایم و مهربون با قربون صدقه بوس نازی رفتار کردم به باباشم یاد دادم هر وقت منو میزنه بگه مامان نازی، بوس
و منم همینطور نسبت به باباش

الان الحمد لله به لطف خدا بهتر شده

تو دوره های کوثر یاوری تو اینستا یا روبیکا شرکت طرحواره های خوبی می‌زاره حتی در ارتباط با روابط زوجین

تو سنی هس که نمیشه با داستان اینا هم قانعش کرد
وقتی‌ تو خونه تو رو میزنه هیچ واکنشی نشون نده بغلش کن و نازش کن شاید اینجوری از سرش بیفته

دختر منم بیست روز میشه یاد گرفته ولی چند روزه کمتر شده واکنش نشون نده و سرش رو جدا گرم کن ک یادش بره

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان ۱۷ ماهگی
#زایمان زود رس
پارت ۸
ادامه داستان قبلی

دیگه ۳٠هفته سیسمونی مو اوردن دیگه من رو تخت شیب دار بودم چند هفته بود که اصلا بلند نشده بودم حتی رو تخت حموم میکردم سرمو رو تخت میشستیم دیگه خیلی دلم میخواست بعداز چند هفته از تخت بیام پایین بلند شدم اصلا یه حسی داشتم انگار صد کیلو وزنم رو بود بعداز چند هفته دراز کشیدن بلند شدم یه راهی تو خونه زیر بغلم رو گرفتن راه رفتم تا ۳۵هفته همین روال بود دیگه انقدر امپول زده بودم جای سالم تو بدنم نبود کل بندم کوفته بود سزکلاژم رو ۳۵هفته باز کردن میتونم بگم بدترن درد رو داشت باز کردنش ۳۶هفته هم سزارین شدم نچرخیده بود بچه داشت سرپا دنیا میومد یه چند روزی هم دستگاه رفت و خداروشکر تموم شد برگشتیم میدونید چرا اینارو تعریف کردم فقط خاستم بگم قدر سلامتیتون قدر داشته هاتون رو بدونید من ارزوم بود مثل بقیه ها یه مهمونی ساده برم لباسای قشنگ باداری بپوشم سیسمونی پسرمو خودم برم با شوق انتخاب کنم بخرم اما نشد بازم میگم خداروشکر به خیر گذشت پسرمو بغل گرفتم فقط یه چیزی بگم هر حسی به کائنات بدی همون میشه من قبل اینکه بچه دار بشم همش میگفتم خدایا به من یه بچه بچه راضیم تا اخر دراز بکشم دقیقا همونم شد همیشه از خدا خوب بخداید زیاد بخاید به هرچی فکر کنید همون م