۹ پاسخ

بنظرم بخش بزرگی از تلاشت برای همون پسر کوچولوته
من دقیقا تو همین شرایطم
باید ادامه بدی به درس خوندن اما یکم خودتو مسلط کن به شرایط اصلاحا یه جوری بخون که نه سیخ بسوزه نه کباب😉

سلام من به شخصه خودم تحصیل رو متوقف کردم بااینکه نفر اول بودم و درسخون و معدل یک...چندباری باهام تماس گرفتن و درخواست تا منصرفم کنن ولی من میگم یسری چیزا مهم تره...جهاد زن همسزداری و فرزندداریشه....اون لحظه های قشنگ فرزندت ک بچست و ادا و حرکاتش و تموم کاراایی ک میکنه خیلی زود میگذره و اون بزرگ میشه و ممکنه خیلی چیزا رو از دست بدی ک قابل بازگشت نیس..بچه تو این سن ب وجود گرم مادرش احتیاج داره ...تا ۷سال اول زندگیش باید بهش توجه و محبت بشه و براش وقت گذاشت و لذت برد...بچه نباید مضطرب و استرسی بهش وارد بشه و اسیب روانی ببینه...اینارو ک میگم خودم ۱۰۰درصد برای بچم اجرا نکردم ولی من از هنرم دست کشیدم ک مربی سیاه قلم بودم هم از درسی ک حالم باهاش خوب بود البته قبل ازدواج لیسانس دیگه هم داشتم....ولی در کل ۱۰۰تا مدرک هم بگیری باز اول جایگاهت مادریه و همسری ک باید توش ممتاز باشی....تو این سالها کسی تاحالا ازم نپرسید چی خوندی مدرکت چیه و چکاره ای...زندگی رو زیاد سخت نگیر همین....ب روشهای مختلف میتونی در اینده تحصل کنی این زمونه درس خوندن راحت شده....بنظرم تربیت و امنیت و ارامش فرزندت اولویته...

عزیزم تو معلمی شغل خودت رو داری صبر کن هروقت پسرت متوجه شد درس بخون

من باشم میزارم برا موقعی کع قشنگ میتونم توجیحش کنمو نه اون اذیت بشه ن من
بنظر من هیچی ارزش اینو نداره ک بچه تو این سن از مادرش دور بمونه

نجمه
باهاش خداحافظی کن.بزار عادت کنه

کم نیار عزیزم همون بچه بزرگ بشه بهت افتخار میکنه و ی الگوی خوب میشی براش

من خودم شخصا پیش نیومده ولی خب مثلا همسرم که سرکار میره اوایل دخترم پشت سرش گریه میکرد مام مخفیانه یا یواشکی از هم جداشون نکردیم ، باهم خداحافظی میکنن حتی باهم وسایل همسرمو آماده میکنیم همو میبوسیم و خداحافظی میکنیم الان خیلی بهتر همکاری میکنه ولی بقیه ی مواقع مثلا همسرم بخواد خریدی جایی بره یکم گریه میکنه که من مشغولش میکنم یا میبرمش پشت آیفون باباشو میبینه ساکت میشه ، در کل چاره ای نیست باید انقد تو این موقعیت قرار بگیرن تا متوجه بشن هر رفتنی اومدن هم داره

من چقد درس خوندم آزمون دادگستری دادم قبول شدم ١سال سختی مصاحبه وگزینش کشیدم ودقیقا وقتی گفتن بفرما پشت میز.انصراف دادم چون بچم دنیا اومد
ودیدم این عروسک الان ب تنها کسی ک احتیاج داره مادرشه
وهیچوقت ب بچگی برنمیگرده،حسرت نخورم

من چقد درس خوندم آزمون دادگستری دادم قبول شدم ١سال سختی مصاحبه وگزینش کشیدم ودقیقا وقتی گفتن بفرما پشت میز.انصراف دادم چون بچم دنیا اومد
ودیدم این عروسک الان ب تنها کسی ک احتیاج داره مادرشه
وهیچوقت ب بچگی برنمیگرده،حسرت نخورم

سوال های مرتبط

مامان mah مامان mah ۱ سالگی
#دردودل
دغدغه ی خانوماومادرای همسن من چیه
دغدغه ی من چیه
توی این روزا هی درس میخوندم هی ول میکردم.خسته شدم ازاینهمه گرم وسرد شدن.هیچکس جز من دندون رو جیگر نمیذاره.بابام همش گله نمیکنه بیا ماهانو ببر .عصرا بیا ببرش یا ببر خونه مادرشوهرت.خب چطوری ببرمش بیام مقیدش کنم که من میخوام درس بخونم هرروز ظهر بیا ماهانو ببر .همینجوری اونا ماهانو میخوان ازم بگیرن توی بحثامون .بعد این اتفاق بیوقته که دیگه ماهانم بهشون بیش از حد وابسته میشه.نمیدونم درسته یا غلط فکرم.ولی نمیکشم دیگه.اونم از همسرم که دائم بهانه میاره.کوزت میخواد.هرروز لباساشو میشوره و اتو میکنه.ینی من باید انجام بدم.عر لباسی ک میره بیرون رو باید اتو کنم.جلوش غذا بذارم و بردارم.حس یکی رپ دارم که با یه ظالم روبه روشده.از یطرف به این سبک زندگی علاقه ی انچنان ندارم.سنم داره بالا میره هی.ارشدو علاقه ندارم.کنکوروهم که یسریا دوازده ماه دندون رو جیگر نمیذارن.از حرص خوردن و هی راضی کردن بقیه خسته شدم..