#دردودل
دغدغه ی خانوماومادرای همسن من چیه
دغدغه ی من چیه
توی این روزا هی درس میخوندم هی ول میکردم.خسته شدم ازاینهمه گرم وسرد شدن.هیچکس جز من دندون رو جیگر نمیذاره.بابام همش گله نمیکنه بیا ماهانو ببر .عصرا بیا ببرش یا ببر خونه مادرشوهرت.خب چطوری ببرمش بیام مقیدش کنم که من میخوام درس بخونم هرروز ظهر بیا ماهانو ببر .همینجوری اونا ماهانو میخوان ازم بگیرن توی بحثامون .بعد این اتفاق بیوقته که دیگه ماهانم بهشون بیش از حد وابسته میشه.نمیدونم درسته یا غلط فکرم.ولی نمیکشم دیگه.اونم از همسرم که دائم بهانه میاره.کوزت میخواد.هرروز لباساشو میشوره و اتو میکنه.ینی من باید انجام بدم.عر لباسی ک میره بیرون رو باید اتو کنم.جلوش غذا بذارم و بردارم.حس یکی رپ دارم که با یه ظالم روبه روشده.از یطرف به این سبک زندگی علاقه ی انچنان ندارم.سنم داره بالا میره هی.ارشدو علاقه ندارم.کنکوروهم که یسریا دوازده ماه دندون رو جیگر نمیذارن.از حرص خوردن و هی راضی کردن بقیه خسته شدم..

۱۰ پاسخ

ناراحت نشی از حرفم

الان اینقدر ناراضی هستی چرا معلم شدی؟
معلمی عشقه نه شغل !!
اینجوری طفلی اون بچه هایی که قراره پاییز بهشون با بی میلی درس بدی!!
چون خودم هم بچه مدرسه ای دارم ، معلم بودم دوره ای میگم.. و میدونم معلم برای بچم‌چقدر با علاقه و لب خندون باید انرژی بزاره.
اینقدر بی میلی به دانش اموزان واقعا آسیب میزنه

کل فکرت شده یه رشته دیگه
ولی اون بچه ها به عشق تو میخوان بیان کلاس و مدرسه...

این یه مشکل نظام آموزشی ما هست، که باید بشناسن کی با علاقه میاد کی بی میل..

عزیزم منم این شرایط داشتم اما خوندم و قبول شدم هزار مرتبه شکر
حتی از لچمم گذشتم پیش خانواده گذاشتم اما الان پیش خودمه

ببین عزیزم خواهرانه بهت میگم

نجمه جان ولی من آخرشم نفهمیدم چرا میخوای معلمی رو ول کنی بری کنکور پزشکی بدی؟؟ خب معلمی هم که عالیه نصف روز فقط سرکاری میتونی به بچت برسی. یکم بیشتر فکر کن. اینقدر بنظرم ب خودت فشار نیار تو که بیکار نیستی شاغلی

عزیزم مگه معلم نیستی چرا دوباره میخوای کنگور بدی؟؟؟

وقتی میخوای درس بخونی باید همه اینارم قبول کنی خب وقتی داری آشپزی میکنی هم بخون هم آشپزی کن یا وقتایی که بچت خوابه
یاهم میزاشتی واسه سال بعد وقتی بچت اون موقع باز نسبت به الان اذیتاش کمتر میشه
همه دغدغه دارن و حتی بیشتر از شما
توداین زمونه از هرکی انتظاز داشته باشی زیاد ذلت میشکنه کشیدم که میگم عزیزم

نمیشه وقتی اونا میگن نه هرکارم بکنی نمیشه کاش بزاری وقتی بچت بزرگ شد ادامه بدی مثلا وقتی سه سالش شد که راحت بزاری مهد خودت ادامه بدی

من زندگیم وبچه هام اولویت اولم هستن
جات بودم اینقدر برای خودم مشغله تراشی نمیکردم تا یکم بچه بزرگتر بشه مهد بره نصف روز نباشه تو اون تایم درس میخوندم الان پسرت گناه داره ازت دوره خونوادت داذن اریت میشن ‌همسرت راضی نیس برای راضی کردنشون باید فشار بیشتری رو تحمل کنی

نمیتونم کلا بی تفاوت باشم و به حرف هیچکس توجه نکنم فقط درس بخونم.درواقع ربات نیستم.دائم شوهرمو بابام حرف میزنن.
توی این دوسه ماه ده تومن خرج کنکورم کردم...
اونهمه کلاس..کتاب...تلاش.همشون کشک.
خدایا چرا من نمیتونم.من راضیم به رضات.من راضیم به بچه ای که هدیه بهم دادی.ولی دوست داشتم برای ارتقای خانوادم و بچمو خودم پیشرفت کنم.ولی نمیذارن.منی که همش مستعد جداشدنم چطوری بی پشتوانه همینجوری یه کوزت بمونم.
هیچکس دلش نمیخواد.همش میترکونن منو...دلم شکسته...💔

منم میخواستم برا آموزش و پرورش بخونم تست هم خریدم ولی شوهرم همکاری نکرد
توی شهر غربت بودم نمیشد بچه مو بدم دست کسی پشیمون شدم نخوندم

سوال های مرتبط